تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۰۱
کد مطلب : ۴۵۹۳۵۲
یادداشت؛
سخنی با مسوولان استان کهگیلویه و بویراحمد؛ در خانه اگر کس است، یک حرف بس است ...
رفعت کاظمی
۰
کبنا ؛
ماهها قبل نوشته بودم؛ دیالوگی در فیلم منصور (شهید منصور ستاری) هست که میگوید: "اونها متخصص نمیخوان، آدمِ دستمال به دست و مطیع میخوان!" نمودِ عینی این دیالوگ و حاکمیتِ آن در مواجهه با فرهنگِ سیاسی- اجتماعی ما و در ساحاتِ مختلف، از مؤثرترین عوامل در ناامیدی نخبگان و تشویقِ آنها به خروج از سازمانها، استانها و حتی کشور است. منصور، یک نماد از نیروهای ساختارگریزی است که بیشترین اعتقاد و تعهد را به نظام و انقلاب دارند و در این راه هم بار برمیدارند و هم هزینه میدهند.
با این مقدمه گریزی به مسألهی سدسازی در استان کهگیلویه و بویراحمد میزنم. در اینکه استان به نمایشگاه سدسازی، حراجِ آب و اضمحلالِ منابع طبیعی در کشور تبدیل شده است شکی نیست. نمایشگاهی که تا میآییم دربارهی آن حرفی بزنیم آقایان فوراً تا عناصر معاند و مواجببگیر دشمن سوقمان میدهند که با امنیتی کردن مسأله، دهانها را ببندند.
امروز اما در مواجهه با سد خرسان شاهد هستیم که صورت مسأله کمی تغییر کرده و شاید برای اولین بار است که پارهای از مسئولینِ استانی سعی دارند که خودشان را همراه و همدل با مردم و کنشگرانِ محیطزیست نشان دهند. از نمایندهی بویراحمد و دنا در مجلس شورای اسلامی تا مسئول روابط عمومی محیطزیست استان (که انتقادش را بدون عنوان سازمانی و با نام فعال محیطزیست منتشر میکند! ) در این روزها به انحاء مختلف تلاش دارند که بگویند؛ سد خرسان یعنی نابودی محیطزیست و منابعطبیعی استان و دربهدری مردمِ قریب به ۱۷ روستا و ...
باشد قبول. ما باور کردیم که شما هم نگران هستید. اما بعد از این"قبول" با مسألهی دیگری مواجهه میشویم و آن اینکه؛ آیا کنشِ یک مسئول و کارگزار با مردمِ عادی باید در یک سطح باشد؟!
اگر پاسخ مثبت است پس فرق شما با ما چیست و چرا با نام و عنوان مسئول از این همه امکان، امتیاز و مواهب بهرهمند هستید؟
و اگر پاسخ منفیست پس بطور مرتب به ما مردم گزارش دهید که برای جلوگیری از این غارتی که مرکزنشینان میخواهند بر ما مردمِ مستضعفِ کهگیلویه و بویراحمد تحمیل کنند دقیقاً دارید چه میکنید؟
میبینید آقایان؛ ما حواسمان کاملاً جمع است و در مواضع و اظهاراتی که شعاع اثرگذاریشان از پلیسراه یاسوج به اصفهان آن طرفتر نمیرود، هضم و حل نمیشویم.
امروز سازمان محیطزیست استان باید پاسخ دهد که چرا نسبت به یک مسألهی کوچک در مواجهه با مستندساز و فعال محیطزیستِ هماستانی که نمیخواست تولیداتش را به رایگان در اختیار آن سازمان قرار دهد آنگونه جوابیهی رسمی با ادبیات چالهمیدانی منتشر میکرد، اما اکنون در مواجهه با غارتی با این حجم که پیشِ پای استان است اینگونه زبان به کام گرفته و مسئول روابط عمومیاش با عنوان "فعال محیطزیست و نه روابطعمومی" قلمفرسایی میکند؟ این سازمان باید پاسخ دهد که اگر مجوزی برای احداث سد خرسان صادر نکرده و پاسخِ منفی به همهی استعلامات آن داده است پس چرا این فعلِ خود را با صدای بلند و رسمی با جامعه در میان نمیگذارد که رسانهها اینگونه ننویسند؛ "یک مسئول در محیطزیست استان گفته که این سد مجوز زیستمحیطی ندارد؟" چرا اینقدر گمنام و بیاسم و رسم؟ چرا این سازمان مطابق با تکلیفِ خود مرتباً در پی تبیین و روشنگری پیرو این مسأله برنمیآید و جامعه (مردم، مسئولین و نهادها) را درخصوص سد خرسان آگاه و حساس نمیکند؟
آقای استاندار؛ آن مرجفونی که هفتهی گذشته از آن نام بردید، دقیقاً همین مدیران و سازمانهاییاند که خروجی مدیریت شما هستند، نه ما مردم پابرهنهای که اگر نقدی هم میکنیم از روی دلسوزی و به نیت اصلاح است ولاغیر.
آقای استاندار؛ چگونه نگرانیتان درخصوص سد خرسان را باور کنیم وقتی شنیدهها حاکی از آن است که فلان مدیرتان در جلسهای میگوید؛ این آب که همینطور دارد از استان خارج میشود پس چه بهتر که برود پشت سد، یا آن مدیرتان میگوید؛ رسانهها از قول ما دربارهی این مسأله خبری منتشر نکنند!
جناب استاندار؛ ما نگرانی شما را وقتی باور میکنیم که با همان زبان تیز و برندهای که ما مردمِ مطالبهگر و منتقد را معاند، مواجببگیر دشمن و مرجفون خواندید امروز نیز این قبیل مدیرانتان را که بخاطر از دست ندادن یک صندلی دارند اینچنین آهسته میروند و میآیند تا گربه شاخشان نزند بر جای خود بنشانید که درس عبرتی شود برای همهی آنانکه به عمد میخواهند خیانت را به جای خدمت بنشانند و ذرهای ککشان را هم نمیگزد چراکه خاطرشان آسوده است که نه نظارتی در کار است و متعاقباً نه سؤال و جوابی.
امروز ما مردم از تعجب، انگشتِ حیرت به دهان گرفتهایم که در مسألهای به نام سد خرسان که صدای تشتِ رسواییاش گوش فلک را کرده؛ چرا دستگاههای مربوطه استان که باید حافظ حقوق عامهای باشد که محیطزیست یکی از مظاهر عینی آن است تاکنون موضعی نداشته است؟ چرا جامعهی روحانیت استان ساکت است؟ چرا صداوسیمای استان حرفی نمیزند؟ چرا محیطزیست استان که مهمترین متولیست روزهی سکوت گرفته و اشاراتی در لفافه دارد؟ چرا آبمنطقهای استان اینقدر راحت است؟ چرا، چرا و چرا..
دیروز نمایندهی ولیفقیه در استان با زدن یک تشر و اتمام حجت با شورای شهر یاسوج توانستند آن صورتی از روحانیت را برای ما مردم در کفِ جامعه احیا کنند که در خاطرمان کمرنگ شده بود. ایشان قطعاً میدانند که کار برخی از مسئولین و نهادها از ارشادهای پشت پرده گذشته است و دیگر باید بطور شفاف از ضعف، کمکاریها و خیانتهای این طیف با مردم حرف زد تا آن حاشیهی امنی که برای برخیها ایجاد شده از بین برود.
این استان دیگر توانی برای مدارا با مدیرانِ ناکارآمد ندارد. مردم با مشاهدهی این حجم از نابسامانی دچار ناامیدی شدهاند و به کارآمدی نظامِ اسلامی در ادارهی جامعه دارند شک میکنند. نظامی که بُرد موشکهایش تا فلان نقطهی این کرهی خاکی میرسد و قرار است تمدن جهانی اسلامی را رقم بزند نباید بخاطر چند عنصر کوتهفکری که تنها به منافع خود و قبیلهشان میاندیشند اینگونه زمینگیر بشود.
امروز انتظار داریم که مثل همیشه نمایندهی ولیفقیه در استان زبان گویای ما مردمی باشند که هیچ تریبونی نداریم و صدایمان به جایی نمیرسد. ما از ایشان میخواهیم که همهی نهادها و مسئولین را در مواجهه با سد خرسان به خط کنند و اجازهی روا داشتن چنین ظلمی را برعلیه استان از سوی مافیای آب و سدسازی ندهند.
جامعهی دانشگاهی باید به تبعات این سد از زوایای مختلف بپردازد. نهادهای نظارتی استان باید دوراندیشی کنند و با نگاهی ژرف و بدون اغماض به آسیبهای امنیتی که در آیندهای نه چندان دور این سد بر استان تحمیل خواهد کرد بپردازند.
آقایان؛ آشِ سد خرسان آنقدر شور است که هیچ نهاد و مسئولی نمیتواندشانههای خود را از زیر بارِ سنگینِ آن برهاند.
بگذارید گوشهای از فردای خرسان را برایتان تشریح کنم؛ نابودی زیستبوم دنا و زاگرس و بلوطهایش، حاشیهنشینی مردم ۱۷ روستا و مصائب مربوط به آن، دربهدری مردم منطقه در صنایع شهرهای کویری برای پادویی و کارگری و... که تا اینجایش برای ما مردم است.
و اما آن فردا برای مسئولین به گونهای دیگر است؛ یک عده که تا آن زمان دوران خدمتشان! تمام شده و از استان مهاجرت کردهاند و آنهایی هم که ماندهاند درحال مصاحبه با رسانهها هستند تا بگویند؛ به فلان مناسبت چقدر بسته معیشتی توزیع کردهاند، چند گروه جهادی به حاشیهی شهرها اعزام کردهاند، توانستهاند چند گروه خیریه را برای کمک به استان جذب کنند و نهایتاً برای تجدید بیعت با آرمانهای شهیدان چفیهای بر دوش بیندازند، شاخه گلی بر مزار آنها بنشانند، عکسی بگیرند و نمایشی دهند.
بله. اگر تغییری در تکنیک و تاکتیکتان در مواجهه با سد خرسان ایجاد نکنید، فردای خرسان ۳ در خوشبینانهترین حالت همین است. اما اگر "شهید منصور ستاری" بود چنین چیزی را متصور نمیشدیم چراکه "منصور" آدمِ دستمال به دست و مطیع نمیشد، با ساختار غلط همراهی نمیکرد و زیر میز آن میزد و هرگز اجازهی ساختِ غولی به نام سد خرسان را نمیداد و دقیقاً به همین خاطر است که "منصور" و "منصورها" شهید میشوند و برخی نمیشوند.
بقول شاعر؛
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است..
همین و تمام..
با این مقدمه گریزی به مسألهی سدسازی در استان کهگیلویه و بویراحمد میزنم. در اینکه استان به نمایشگاه سدسازی، حراجِ آب و اضمحلالِ منابع طبیعی در کشور تبدیل شده است شکی نیست. نمایشگاهی که تا میآییم دربارهی آن حرفی بزنیم آقایان فوراً تا عناصر معاند و مواجببگیر دشمن سوقمان میدهند که با امنیتی کردن مسأله، دهانها را ببندند.
امروز اما در مواجهه با سد خرسان شاهد هستیم که صورت مسأله کمی تغییر کرده و شاید برای اولین بار است که پارهای از مسئولینِ استانی سعی دارند که خودشان را همراه و همدل با مردم و کنشگرانِ محیطزیست نشان دهند. از نمایندهی بویراحمد و دنا در مجلس شورای اسلامی تا مسئول روابط عمومی محیطزیست استان (که انتقادش را بدون عنوان سازمانی و با نام فعال محیطزیست منتشر میکند! ) در این روزها به انحاء مختلف تلاش دارند که بگویند؛ سد خرسان یعنی نابودی محیطزیست و منابعطبیعی استان و دربهدری مردمِ قریب به ۱۷ روستا و ...
باشد قبول. ما باور کردیم که شما هم نگران هستید. اما بعد از این"قبول" با مسألهی دیگری مواجهه میشویم و آن اینکه؛ آیا کنشِ یک مسئول و کارگزار با مردمِ عادی باید در یک سطح باشد؟!
اگر پاسخ مثبت است پس فرق شما با ما چیست و چرا با نام و عنوان مسئول از این همه امکان، امتیاز و مواهب بهرهمند هستید؟
و اگر پاسخ منفیست پس بطور مرتب به ما مردم گزارش دهید که برای جلوگیری از این غارتی که مرکزنشینان میخواهند بر ما مردمِ مستضعفِ کهگیلویه و بویراحمد تحمیل کنند دقیقاً دارید چه میکنید؟
میبینید آقایان؛ ما حواسمان کاملاً جمع است و در مواضع و اظهاراتی که شعاع اثرگذاریشان از پلیسراه یاسوج به اصفهان آن طرفتر نمیرود، هضم و حل نمیشویم.
امروز سازمان محیطزیست استان باید پاسخ دهد که چرا نسبت به یک مسألهی کوچک در مواجهه با مستندساز و فعال محیطزیستِ هماستانی که نمیخواست تولیداتش را به رایگان در اختیار آن سازمان قرار دهد آنگونه جوابیهی رسمی با ادبیات چالهمیدانی منتشر میکرد، اما اکنون در مواجهه با غارتی با این حجم که پیشِ پای استان است اینگونه زبان به کام گرفته و مسئول روابط عمومیاش با عنوان "فعال محیطزیست و نه روابطعمومی" قلمفرسایی میکند؟ این سازمان باید پاسخ دهد که اگر مجوزی برای احداث سد خرسان صادر نکرده و پاسخِ منفی به همهی استعلامات آن داده است پس چرا این فعلِ خود را با صدای بلند و رسمی با جامعه در میان نمیگذارد که رسانهها اینگونه ننویسند؛ "یک مسئول در محیطزیست استان گفته که این سد مجوز زیستمحیطی ندارد؟" چرا اینقدر گمنام و بیاسم و رسم؟ چرا این سازمان مطابق با تکلیفِ خود مرتباً در پی تبیین و روشنگری پیرو این مسأله برنمیآید و جامعه (مردم، مسئولین و نهادها) را درخصوص سد خرسان آگاه و حساس نمیکند؟
آقای استاندار؛ آن مرجفونی که هفتهی گذشته از آن نام بردید، دقیقاً همین مدیران و سازمانهاییاند که خروجی مدیریت شما هستند، نه ما مردم پابرهنهای که اگر نقدی هم میکنیم از روی دلسوزی و به نیت اصلاح است ولاغیر.
آقای استاندار؛ چگونه نگرانیتان درخصوص سد خرسان را باور کنیم وقتی شنیدهها حاکی از آن است که فلان مدیرتان در جلسهای میگوید؛ این آب که همینطور دارد از استان خارج میشود پس چه بهتر که برود پشت سد، یا آن مدیرتان میگوید؛ رسانهها از قول ما دربارهی این مسأله خبری منتشر نکنند!
جناب استاندار؛ ما نگرانی شما را وقتی باور میکنیم که با همان زبان تیز و برندهای که ما مردمِ مطالبهگر و منتقد را معاند، مواجببگیر دشمن و مرجفون خواندید امروز نیز این قبیل مدیرانتان را که بخاطر از دست ندادن یک صندلی دارند اینچنین آهسته میروند و میآیند تا گربه شاخشان نزند بر جای خود بنشانید که درس عبرتی شود برای همهی آنانکه به عمد میخواهند خیانت را به جای خدمت بنشانند و ذرهای ککشان را هم نمیگزد چراکه خاطرشان آسوده است که نه نظارتی در کار است و متعاقباً نه سؤال و جوابی.
امروز ما مردم از تعجب، انگشتِ حیرت به دهان گرفتهایم که در مسألهای به نام سد خرسان که صدای تشتِ رسواییاش گوش فلک را کرده؛ چرا دستگاههای مربوطه استان که باید حافظ حقوق عامهای باشد که محیطزیست یکی از مظاهر عینی آن است تاکنون موضعی نداشته است؟ چرا جامعهی روحانیت استان ساکت است؟ چرا صداوسیمای استان حرفی نمیزند؟ چرا محیطزیست استان که مهمترین متولیست روزهی سکوت گرفته و اشاراتی در لفافه دارد؟ چرا آبمنطقهای استان اینقدر راحت است؟ چرا، چرا و چرا..
دیروز نمایندهی ولیفقیه در استان با زدن یک تشر و اتمام حجت با شورای شهر یاسوج توانستند آن صورتی از روحانیت را برای ما مردم در کفِ جامعه احیا کنند که در خاطرمان کمرنگ شده بود. ایشان قطعاً میدانند که کار برخی از مسئولین و نهادها از ارشادهای پشت پرده گذشته است و دیگر باید بطور شفاف از ضعف، کمکاریها و خیانتهای این طیف با مردم حرف زد تا آن حاشیهی امنی که برای برخیها ایجاد شده از بین برود.
این استان دیگر توانی برای مدارا با مدیرانِ ناکارآمد ندارد. مردم با مشاهدهی این حجم از نابسامانی دچار ناامیدی شدهاند و به کارآمدی نظامِ اسلامی در ادارهی جامعه دارند شک میکنند. نظامی که بُرد موشکهایش تا فلان نقطهی این کرهی خاکی میرسد و قرار است تمدن جهانی اسلامی را رقم بزند نباید بخاطر چند عنصر کوتهفکری که تنها به منافع خود و قبیلهشان میاندیشند اینگونه زمینگیر بشود.
امروز انتظار داریم که مثل همیشه نمایندهی ولیفقیه در استان زبان گویای ما مردمی باشند که هیچ تریبونی نداریم و صدایمان به جایی نمیرسد. ما از ایشان میخواهیم که همهی نهادها و مسئولین را در مواجهه با سد خرسان به خط کنند و اجازهی روا داشتن چنین ظلمی را برعلیه استان از سوی مافیای آب و سدسازی ندهند.
جامعهی دانشگاهی باید به تبعات این سد از زوایای مختلف بپردازد. نهادهای نظارتی استان باید دوراندیشی کنند و با نگاهی ژرف و بدون اغماض به آسیبهای امنیتی که در آیندهای نه چندان دور این سد بر استان تحمیل خواهد کرد بپردازند.
آقایان؛ آشِ سد خرسان آنقدر شور است که هیچ نهاد و مسئولی نمیتواندشانههای خود را از زیر بارِ سنگینِ آن برهاند.
بگذارید گوشهای از فردای خرسان را برایتان تشریح کنم؛ نابودی زیستبوم دنا و زاگرس و بلوطهایش، حاشیهنشینی مردم ۱۷ روستا و مصائب مربوط به آن، دربهدری مردم منطقه در صنایع شهرهای کویری برای پادویی و کارگری و... که تا اینجایش برای ما مردم است.
و اما آن فردا برای مسئولین به گونهای دیگر است؛ یک عده که تا آن زمان دوران خدمتشان! تمام شده و از استان مهاجرت کردهاند و آنهایی هم که ماندهاند درحال مصاحبه با رسانهها هستند تا بگویند؛ به فلان مناسبت چقدر بسته معیشتی توزیع کردهاند، چند گروه جهادی به حاشیهی شهرها اعزام کردهاند، توانستهاند چند گروه خیریه را برای کمک به استان جذب کنند و نهایتاً برای تجدید بیعت با آرمانهای شهیدان چفیهای بر دوش بیندازند، شاخه گلی بر مزار آنها بنشانند، عکسی بگیرند و نمایشی دهند.
بله. اگر تغییری در تکنیک و تاکتیکتان در مواجهه با سد خرسان ایجاد نکنید، فردای خرسان ۳ در خوشبینانهترین حالت همین است. اما اگر "شهید منصور ستاری" بود چنین چیزی را متصور نمیشدیم چراکه "منصور" آدمِ دستمال به دست و مطیع نمیشد، با ساختار غلط همراهی نمیکرد و زیر میز آن میزد و هرگز اجازهی ساختِ غولی به نام سد خرسان را نمیداد و دقیقاً به همین خاطر است که "منصور" و "منصورها" شهید میشوند و برخی نمیشوند.
بقول شاعر؛
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است..
همین و تمام..
اگر این است تمام قدرت شما در اداره ی این استان، قادر به اداره ی این استان نیستید، استعفا نمایید و جا را برای مدیران مدبر باز کنید.