فرازی از زندگی حصرت عباس(ع)؛
دامنکشان رفتی، دلم زیر و رو شد
مشرق نیوز , 16 مرداد 1401 ساعت 12:39
وقتی اهل حرم از شهادت حضرت عباس(ع) مطلع شدند، زینب سلامالله علیها ناله سر داد:«وا اخاه وا عباساه وا ضیعتاه بعدک یا عباس!» آه برادرم، آه عباسم، وای از فقدان تو عباس که بعد از تو با ما چه می شود.»
وقتی اهل حرم از شهادت حضرت عباس(ع) مطلع شدند، زینب سلامالله علیها ناله سر داد:«وا اخاه وا عباساه وا ضیعتاه بعدک یا عباس!» آه برادرم، آه عباسم، وای از فقدان تو عباس که بعد از تو با ما چه می شود.»
به گزارش کبنا، در نهمین شب و روز ماه محرم در هیأتهای مذهبی به عزاداری برای شهادت حضرت عباس (ع) پرداخته میشود.
خلاصهای از مقتل شهادت حضرت عباس (ع) ارائه میشود:
عباس بن علی بی ابیطالب (سال ۲۶ قمری ـ سال ۶۱ قمری) مشهور به ابوالفضل، پنجمین پسر امام علی (ع) و اولین فرزند امالبنین است. مهمترین فراز زندگی او حضور در واقعه کربلا و شهادت در روز عاشورا است. درباره زندگی و احوالاتش تا قبل از محرم سال ۶۱ قمری اطلاعات چندانی وجود ندارد. جز اینکه بر اساس برخی گزارشها در جنگ صفین حضور داشته است.
او در واقعه کربلا فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (ع) بود و برای همراهان امام حسین (ع) از فرات آب آورد. عباس به همراه برادرانش دو اماننامه از طرف عبیدالله بن زیاد را رد کردند و در سپاه امام حسین (ع) جنگیدند و شهید شدند. به گفته برخی از کتابهای مقتل، در روز عاشورا در حالی که دو دستش بریده شده بود و گرز آهنین بر سرش فرود آمده بود، شهید شد. برخی، گریه امام حسین (ع) بر بالین او را گزارش کردهاند.
برخی منابع او را دارای قدی بسیار بلند و چهرهای زیبا توصیف کردهاند. امامان شیعه در احادیثی مقام بالایی برای حضرت عباس در بهشت بیان کردهاند و نیز کرامات فراوانی از او با مضمون برآورده کردن حاجات مردم حتی غیرشیعیان و غیرمسلمانان نقل شده است.
شیعیان برای حضرت عباس جایگاه معنوی بالایی قائلند؛ او را بابالحوائج میخوانند و به او متوسل میشوند. حرم حضرت عباس در نزدیکی حرم امام حسین (ع) یکی از مهمترین مکانهای زیارتی شیعیان است. همچنین شیعیان از او با تعبیر سقای کربلا یاد میکنند و روز تاسوعا، نهم محرم را به یاد حضرت عباس عزاداری میکنند. این روز در ایران تعطیل عمومی است. همچنین در ایران روز تولد حضرت عباس با عنوان روز جانباز نامگذاری شده است. مکانهای متعددی همچون سقاخانه، عباسیه و سقانفار به نام حضرت عباس ساخته شده است.
همسر و فرزندان
عباس (ع) با لبابه نوه عباس بن عبدالمطلب بین سالهای ۴۰ تا ۴۵ قمری ازدواج کرد. برخی از منابع، پدر لبابه را عبیدالله بن عباسو برخی دیگر عبدالله بن عباس ذکر کردهاند. ابنحبیب بغدادی، مورخ قرن سوم قمری، لبابه همسر عباس را دختر عبیدالله دانسته و لبابه دختر عبدالله را همسر علی بن عبدالله جعفر معرفی کرده است. لبابه برای عباس، دو پسر به نامهای فضل و عبیدالله به دنیا آورد [۳۶] و پس از شهادت او ابتدا به ازدواج ولید بن عتبه و سپس به ازدواج زید بن حسن درآمد.
عبیدالله، فرزند عباس (ع)، با دختر امام سجاد (ع) ازدواج کرد. برخی نویسندگان، فرزندان دیگری به نامهای حسن، قاسم، محمد و دختری برای حضرت عباس نام بردهاند و گفتهاند قاسم و محمد در روز عاشورا پس از پدرشان به شهادت رسیدند.
گزارش شده است که نسل حضرت عباس از پسرش عبیدالله و پسرش حسن ادامه پیدا کرده است. فرزندان حضرت عباس از مشهورترین تبار علویان بودند و بسیاری از آنها عالم، شاعر، قاضی و حاکم بودند. گستردگی نسل حضرت عباس از شمال آفریقا تا ایران گزارش شده است. برخی دلیل این گستردگی را مهاجرت فرزندان حضرت عباس به دلیل ظلم حکومتها عنوان کردهاند.
جنگ صفین
حضور عباس (ع) در جنگ صفین در برخی از کتابهای متأخر نقل شده است. او در این جنگ از جمله افرادی بود که به فرماندهی مالک اشتر در جنگ صفین به فرات حمله کردند و برای لشگریان امام علی (ع) آب برداشتند. در همین کتابهای متأخر کشته شدن ابن شعثاء از شام و هفت تن از پسرانش به دست عباس نیز جزو حوادث جنگ صفین نقل شده است. به گفته برخی از نویسندگان، مردم شام قدرت ابن شعثاء را برابر با هزار سوار میدانستهاند. درباره زندگی عباس بن علی پس از جنگ صفین تا زمان وقوع واقعه کربلا چیزی در منابع تاریخی نقل نشده است.
پرچمداری در روز عاشورا
بر اساس تحقیق اردوبادی، اصفهانی در مقاتل الطالبیین و شیخ مفید در الارشاد تصریح کردهاند که امام حسین در صبح روز عاشورا پرچم سپاه خود را به دست عباس داده است. بلاذری در انساب الاشراف، و ابونصر بخاری در سرّ السلسلة العلویة نیز بر پرچمداری حضرت عباس تصریح کردهاند.
سقایی و آوردن آب
بنابر منابع تاریخی، وقتی عبیدالله بن زیاد، هفتم محرم به عمر بن سعد دستور داد که به حسین (ع) و یارانش اجازه استفاده از آب فرات ندهد، امام حسین، عباس (ع) را فراخواند و سی سوار و بیست پیاده را با او همراه کرد تا مشکها را پر از آب نمایند و به اردوگاه ببرند. عباس (ع) توانست محاصره دشمن را بشکند و آب را به اردوگاه برساند. در این حمله هیچکس از اصحاب و یاران امام حسین شهید نشد، اما افرادی از لشگر عمر بن سعد کشته شدند.
نپذیرفتن اماننامهها
چنانکه در کتاب الفتوح ابناعثم کوفی و مقتل خوارزمی آمده است، دو نفر برای عباس (ع) و برادران او در کربلا اماننامه فرستادند که عباس (ع) و برادرانش هر دو را رد کردند؛ اماننامه نخست را عبدالله بن ابیالمحل بن حزام عامری آورد که برادرزاده امالبنین، مادر عباس (ع) بود. او توانست از عبیدالله بن زیاد اماننامهای برای پسران عمه خود بگیرد و آن را توسط غلام خود برای آنها بفرستد. وقتی عباس (ع) و برادرانش این اماننامه را خواندند، گفتند که ما در امان خداوند هستیم و هیچ نیازی به چنین اماننامه ننگینی نداریم.
اماننامه دوم را شمر بن ذی الجوشن در ظهر عاشورا به عباس و برادرانش پیشنهاد کرد و او را با عنوان «پسر عمه» صدا زد، اما جوابی نشنید. امام حسین (ع) به آنها گفت گرچه او فاسق است، اما جوابش را بدهید. شمر به آنها به شرط تسلیم شدن و اطاعت از یزید مژده امان داد. حضرت عباس، او و اماننامهاش را لعنت کرد و گفت: «ای دشمن خدا! مرگ بر تو که ما را به اطاعت از کفر و ترک همراهی برادرم حسین (ع) فرامیخوانی.»
شهادت برادران عباس
بر اساس گزارشهای تاریخی، حاصل ازدواج امام علی (ع) با امالبنین، چهار پسر به نامهای عباس، جعفر، عبدالله و عثمان بود. عباس (ع) در روز عاشورا برادرانش را پیش از خود به نبرد فرستاد و این سه برادر پیش از او به شهادت رسیدند. عباس در ۳۶ سالگی، جعفر در ۲۹ سالگی، عبدالله در ۲۵ سالگی و عثمان در ۲۱ سالگی شهید شدند.
به گفته ابناثیر در کتاب الکامل، عباس (ع) به برادرانش گفت: «تقدّموا حتی أرثکم؛ زودتر از من به جنگ بروید تا من از شما ارث ببرم».برخی از محققان این نقل را نادرست و موهوم دانستهاند؛ زیرا در آن وضعیت عباس میدانست که کشته میشود و ارث خواستن معنا ندارد. در مقابل، از طبرسی و دینوری نقل کردهاند که عباس به برادران خود گفت بروید و از سید و مولای خود دفاع کنید تا کشته شوید و او کشته نشود. اردوبادی احتمال میدهد که عباس به این دلیل برادرانش را زودتر به میدان فرستاد که اجر تجهیز آنان برای جهاد و همچنین اجر صابران بر شهادت برادر را ببرد. شیخ مفید سخن عباس (ع) را اینگونه نقل کرده است: «تَقَدَّمُوا حَتَّی أَرَاکُمْ قَدْ نَصَحْتُمْ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ...؛ ای برادران من! گام پیش نهید تا من ببینم شما را که برای خدا و رسولش خیرخواهی کردهاید».
رجزها در روز عاشورا
در جریان واقعه کربلا رجزهای مختلفی از عباس (ع) نقل شده است؛ از جمله:
أقسَمتُ بِاللَّهِ الأَعَزِّ الأَعظَم وَ بِالحَجونِ صادِقاً وَ زَمزَم
وَ بِالحَطیمِ وَالفَنَا المُحَرَّمِ لَیُخضَبَنَّ الیَومَ جِسمی بِدَمی
دونَ الحُسَینِ ذِی الفَخارِ الأَقدَمِ إمامُ أهلِ الفَضلِ وَالتَّکَرُّم
وَاللهِ إن قَطَعتُمُ یَمینی إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی
وعَن إمامٍ صادِقِ الیَقینِ نَجلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ الأَمین
نحوه شهادت
درباره شهادت حضرت ابالفضلالعباس علیهالسلام دو نقل در مقاتل آمده است.
نقل اول:
پس از شهادت اصحاب و بنیهاشم و زمانی که اهل حرم به آب نیاز شدید داشتند و تشنگی بر امام حسین علیهالسلام غلبه کرده بود، حضرت همراه برادرش، حضرت عباس علیهالسلام برای تهیه آب بالای تپهای که مشرف بر رود فرات بود، آمدند؛ در حالی که عباس علیهالسلام پیشاپیش امام حرکت میکرد و میجنگید. وقتی آن دو میخواستند وارد شریعه شوند، لشکریان ابن سعد ملعون مانع شدند. در این وقت، مردی از قبیله «بنیدارم»، تیری به سوی امام حسین علیهالسلام پرتاب کرد. تیر به چانه شریف امام علیهالسلام برخورد کرد، اما ایشان با دست تیر را بیرون کشید، سپس دستهایش را در زیر گلو گرفت، آنها را پر از خون کرده، آن خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «خداوندا! من از جنایتی که اینان نسبت به فرزند دختر پیامبر تو مرتکب میشوند، به تو شکایت میکنم.»
سپس لشکر ابن سعد ملعون، بین آن حضرت و برادرش حضرت عباس علیهالسلام فاصله انداخته و از همه طرف قمر بنیهاشم را محاصره کردند. ابالفضل به آنان حمله میکرد و چنین رجز میخواند: «به خدای بزرگ و عزیز قسم و سوگندی راستین به حجون و زمزم و قسم به خدای صاحب حطیم و آستانه در کعبه، امروز پیکرم به خون رنگین خواهد شد؛ در محضر امامی بافضیلت و کرامت که صاحب افتخاراتی قدیمی است.»
آنگاه در حالی که به سمت آب میرفت، این رجز را میخواند: «وقتی پرنده مرگ صدا کند، باکی از مردن ندارم؛ تا در دریایی از مردان شتابنده فرو روم و ناپدید شوم. جان من، امام حسین است که برگزیده و پاک است. «انی انالعباس اغدو بالسقا؛ من عباسم که هر صبح، کارم سقایی است» و آن روز که با شر روبهرو گردم از آن نمیترسم.»
بر اثر حمله حضرت عباس، لشکر متفرق شد. حکیم بن طفیل، پشت نخلی کمین کرد و ضربه شمشیری به دست راست حضرت وارد کرد.
حضرت شمشیر را به دست چپ گرفت و حمله کرد و فرمود:
«والله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام الصادق الیقین
نجلالنبی الطاهر الامینی»
سپس دست چپش را قطع کردند و فرمود:
«یا نفس لاتخشی من الکفار
و ابشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یارب حر النار»
ناگهان ملعونی عمود آهن بر سر عباس زد و این زمان بود که بر اثر تیرها و جراحات بسیار، توان نداشت و بر زمین افتاد.
چون امام حسین (ع)، عباس (ع) را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد و فرمود: «الان انکسر ظهری و قلت حیلتی: اکنون کمرم شکست و رشته تدبیرم گسست.»
نقل دوم:
زمانی که حضرت عباس علیهالسلام تنهایی برادرش را مشاهده کرد، نزد امام رفت و اجازه میدان گرفت. امام حسین علیهالسلام به شدت گریه کرد و فرمود: «برادرم! تو پرچمدار منی و بعد از تو، سپاه من پراکنده میشود.»
عباس (ع) گفت: «سینهام تنگ است و از زندگی سیرم. میخواهم انتقام خون شهدا را از این منافقین بگیرم.»
امام حسین علیهالسلام فرمود: «پس برو و برای این کودکان کمی آب بیاور.»
عباس (ع) رفت و اندکی لشکریان دشمن را موعظه کرد. از ایشان آب خواست که ممانعت کردند و سودی نبخشید. سپس به سوی برادر برگشت؛ در حالی که صدای ناله العطش العطش کودکان را میشنید. مشک و نیزهای برداشت و سوار اسب شد و به شریعه فرات تاخت؛ در حالی که چهار هزار نفر نگهبان آن بودند و به سمتش تیراندازی میکردند. حضرت عباس علیهالسلام لشکر را متفرق ساخت، جمع کثیری از آنان را کشت و به آب رسید. کفی از آب، مقابل صورت آورد و یاد تشنگی برادرش حسین (ع) و اهل بیتش افتاد.
مشک را پر کرد و بر کتف راست انداخت و به سمت خیمهها حرکت کرد. پس راه را بر او بستند و از هر طرف احاطهاش کردند. نوفل ملعون دست راستش را قطع کرد. مشک را به کتف چپ انداخت. حکیم بن طفیل، دست چپش را قطع کرد. پس مشک را به دندان گرفت. در این زمان، تیری به مشک خورد و آب بر زمین ریخت. تیر دیگری هم بر چشم و تیری بر سینه عباس نشست. آنگاه ملعونی عمود آهن بر فرق مبارکش زد و از اسب به زیر افتاد و فریاد زد: «برادر! مرا دریاب.»
مقتل مینویسد: «فوقف علیه منحنیا و جلس عند راسه.» امام حسین علیهالسلام با قامتی خمیده آمد و بر بالین برادر نشست. گریه کرد تا عباس جان داد و فرمود: «الان انکسر ظهری و قلت حیلتی.»
وقتی اهل حرم از شهادت حضرت عباس علیهالسلام مطلع شدند، زینب سلامالله علیها ناله سر داد: «وا اخاه وا عباساه وا ضیعتاه بعدک یا عباس!» آه برادرم، آه عباسم، وای از فقدان تو عباس که بعد از تو با ما چه میشود.»
منابع:
لهوف/ سید بن طاووس
بحارالنوار ج ٤٥/ مجلسی
ارشاد ج ٢/ شیخ مفید
مقتلالحسین ج ٢/ خوارزمی
منتهیالآمال ج ١/ شیخ عباس قمی
مقتلالحسین/ عبدالرزاق مقرم
روضة العلما - شهید محراب مرحوم آیت الله دستغیب
نوشتهاند ابوالفضل علیهالسلام به ابی عبدالله علیهالسلام «برادر» خطاب نکرد. خطابش دائماً «سیدی و مولای» بود. در مقام ادب، جلوی حسین علیهالسلام نمینشست. شب عاشورا، پروانه وار دور خیمه حرم، همینطور حرکت میکرد تا زنها دلشان آرام باشد و بدانند حسین علیهالسلام فدائی دارد و زن و بچّه نترسند و دلهایشان آرام باشد و بدانند که حسین علیهالسلام فدائی مثل قمر بنی هاشم علیهالسلام دارد.
مسلمانان! شما هم جلوی روی امام ادب، جلوی حکم خدا ادب، جلوی علماء و سادات، ادب از کف ندهید. بنی هاشم و همچنین اصحاب دیگر هم بدون اذن، قدم از قدم برنمیدارند. اگر میخواهند میدان بروند، میگویند: آقا شما اجازه میدهی ما به میدان برویم یا نه؟ شمشیر در دستش است، قدرت هم دارد، ولی بدون اذن کاری نمیکند!
ای شیعه مسلمان! بدون اذن امام خود، کاری نباید بکنی! هیچ کاری! مگر یقین به رضایت امام داشته باشی.
وقتی که قمر بنیهاشم صلوات الله علیه، خدمت برادر آمد گفت: برادر! صدای ناله عطش بچّهها مرا بیچاره کرده است، اجازه میدهی بروم و قدری آب بطلبم و برای اطفال بیاورم؟ آقا اجازه داد.
مشک را به دوش گرفت، آمد مقابل لشگر ایستاد. صدا زد: ایّها النّاس خبرتان بدهم که از اصحاب حسین علیه السلام کسی نمانده است. در خیمهها غیر از عدّهای از زنها و بچّههای بیکس نمانده است.
«و هُم مَعَ ذَالِکَ عُطاشٌ قَد اَحرَقَ الظّمأُ قُلوبُهُم» صدا زد لشگر! به شما بگویم که این زن و بچّهها از عطش آتش گرفتهاند.
مناجات با امام زمان با گریز روضه حضرت عباس - سعید نسیمی
ای قلب داغ دیده عالم بیا بیا
صاحب عزای ماه محرم بیا بیا
خیمه به خیمه، روضه شدم در فراق تو
ای همنشین گریه نمنم بیا بیا
اشک فراق، شور شعور آفرین بود
شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا
شد شامل دعای تو هرکس به روضهها
بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا
در خیمهای که روضه عباس شد به پا
من با امید قول تو ماندم بیا بیا
ما نوکریم، خوب و بد از هم سوا نکن
ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا
افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا
نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا
گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو
اما گرفته است حرم، دم بیا بیا
چشم و دو دست و فرق سرش... وای مادرم
طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا
کد مطلب: 451166