تاریخ انتشار
دوشنبه ۶ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۴۴
کد مطلب : ۴۴۹۶۱۸
در گفتگو با جماران؛
دختر شهید بهشتی: پدر مخالف اجبار در دین بودند
۰
کبنا ؛فرزند شهید بهشتی با تأکید بر اینکه پدر در خارج از کشور نیز هرگز مرا وادار به داشتن حجاب نکردند، گفت: ایشان با آگاهی دادن، تشویق به خواندن کتابهای مرتبط با موضوع حجاب و امکان مقایسه بین دین مسیحیت و اسلام، آزادی بیش از حد و در واقع بی بند و باری دختران در جامعه غربی و بیان وظایف و مسئولیتهای دختران و زنان در اسلام و ارائه الگوهای زن مسلمان، سبب شدند که با آگاهی کامل و علیرغم دشواریهای بسیاربرای یک دختر نوجوان، حفظ حجاب و رعایت دستورات شرعی حتی در جامعه بی بندو بار غربی را انتخاب کنم.
خلاصه گفت و گوی خبرنگار جماران با ملوک السادات حسینی بهشتی را در ادامه میخوانید:
پدر برای رسیدگی به وضعیت درسی فرزندانشان هر شب تکالیف آنها را میدیدند و راهنمایی میکردند و شخصا به مدرسه فرزندانشان میرفتند و جویای پیشرفت تحصیلی آنها و احتمالا اشکالات کار میشدند. همین توجه و دقت پدر در این امر سبب شده بود که فرزندانشان در انجام تکالیف درسی نهایت سعی خود را بکنند و برای درس خواندن و تحصیل علم اهمیت فراوان قائل باشند.
در واقع پدر برای تک تک اعضاء خانواده، چه مادر و چه فرزندان، چه پسر وچه دختر دوستی مهربان و دلسوز محسوب میشدند، هرگز به عنوان پدر و «ولی» خانواده که جایگاه برحق ایشان بود، بر خانواده تحکم نکردند و به جای تهدید و تجویز نکات اخلاقی چه مثبت و چه منفی از طریق دوستی با فرزندانشان، از طریق بحث و گفتگو و با توجه به استدلال منطقی و قوی ایشان برای فرزندانشان نکات اخلاقی را بازگو میکردند و همراه فرزندانشان از رویدادهای اجتماعی نتیجه گیری میکردند. با فرزندانشان آنچنان دوست وصمیمی بودند و آنچنان به تک تک آنان هر چند در سنین خردسالی بودند اهمیت قائل میشدند و شخصیت آنان را دارای تفکر وتعقل میدانستند که حتی در تصمیم گیریهای مربوط به آنان مانند انتخاب رشته تحصیلی، رفتن به سفرهای خانوادگی و... از قبل با هرکدام از فرزندانشان مشورت میکردند و از این طریق به او مشاوره میدادند تا راه صحیح را از ناصحیح وصواب را از ناصواب بازشناسند و تصمیم درست و عاقلانهای بگیرند.
-اصولا خصلت ایشان همانند یک معلم نمونه و الگو بود و حتی اگر خود دچار اشتباه و یا خطا در تصمیم گیریها میشدند، صادقانه به آن اعتراف میکردند، زیرا انسان را جایزالخطا میدانستند، اما راه جبران خطا را بسته نمیدیدند. به فرزندانشان نیز آموخته بودند چه در زندگی خانوادگی، چه در زندگی اجتماعی، چه در بازی و تفریح اگر دچار خطا شدند و تصمیم گیری نا به جایی داشتند بلافاصله پس از آگاهی بدان آن را تصحیح کنند و فکر نکنند همه چیز از دست رفته، همه فرصتها گذشته و دیگر جبران خطا امکان پذیر نیست، بلکه در همه حال و همه شرایط میتوان خطا را جبران کرد هرچند در مقام پدر و «ولی» خانواده باشی و هرچند در مقام معلم وآموزگاز باشی آنقدر شجاعت و شهامت داشته باشی که بگویی خطا کردم و حاضر به جبران خطای گذشته و اصلاح امور باشی.
-ایشان از نظر اخلاقی و رفتار برای همه ما فرزندانشان الگو و نمونه بودند. وقتی پدر خانواده در رفتار و روابط با فرزندان و حتی جامعه کمترین خطا را دارد، میتواند الگو قرار گیرد. هرگز دروغ نمیگفتند و در بسیاری از موارد صراحت لهجه ایشان سبب رنجش افراد تملق گو و چاپلوس میشد. از تهمت و افترا به دیگران به شدت دوری میکردند و تا حقیقتی برایشان محرز نشده بود، در رفتار و گفتار دیگران تشکیک نمیکردند. از هوچی گری و سفسطه بازی به شدت عصبانی میشدند و سعی میکردند حقایق را بازگو کنند هرچند به ضررشان باشد. این شیوهها را به دور از شأن مؤمن میدانستند و معتقد بودند که افراد زبون و کم مایه برای جبران کاستیها و ناتوانیهای خودشان از چنین شیوههایی برای تخطئه رقبای خود استفاده میکنند.
-ایشان که از مقام علمی و معنوی بالایی برخوردار بودند و جزو توانمندترین مدیران، هرگز نیازی به این نداشتند که در مورد دوستان، آشنایان و حتی رقبای خود ناروا گویند و شک و ظن در جامعه ایجاد کنند.
-در جریان فعالیتهای اجتماعی نیز همواره مادر را به همراه خود میبردند. چه جلسات گوناگون که در داخل کشور داشتند و چه در خارج از کشور، بخصوص آن که در اروپا میخواستند زن مسلمان با حجاب کامل به جامعه اروپایی معرفی شود و احترام به همسر در محافل دانشجویی مسلمانان نشان داده شود. در بازگشت به ایران، جلسات گوناگون سخنرانی برای دانشجویان، فرهنگیان، مهندسین، پزشکان، بازاریان و روحانیون به صورت جلسات هفتگی تشکیل میشد که ضمن تفسیر قرآن به بحث و بررسی مسایل سیاسی و اجتماعی روز مانند مسئله حجاب زن، انتخاب حجابی کامل برای محل کار و نیز مشاغل مختلف و نیز مسائلی، چون تنظیم خانواده و دیگر مسائل مبتلا به روز میپرداختند.
-همان گونه که گفته شد ایشان معتقد بودند که تک تک اعضای خانواده دارای فکر و شعور و قدرت تشخیص هستند و حق انتخاب در شیوه زندگی فردی و اجتماعی دارند. برخورد ایشان با من به عنوان دختر خانواده با محبت و عطوفت و در عین حال همراه با آگاهی دادن در حد کمال بود. به عنوان مثال، هیچ گاه تحکم به داشتن حجاب و رعایت موازین شرعی نکردند، زیرا معتقد بودند اجبار در دین باعث دوری جوانان از مکتب پویای اسلام میگردد.
-همواره معتقد بودند که بایستی با مطالعه، بررسی و تفکر در مسائل گوناگون انتخاب صحیح را به عهده خود جوان گذاشت و اگر این امر همراه با استدلال منطقی نباشد پیروی جوان خانواده از این شئونات سرسری و کوتاه مدت خواهد بود. در خارج از کشور نیز هرگز مرا وادار به داشتن حجاب نکردند، بلکه همچون معلمی دلسوز و مهربان و با توجه به مشکلاتی که یک نوجوان در محیط بی بند وبار غربی دارد ساعتها وقت گذاشتند و با صبر وحوصله به سوالات من گوش دادند و به بحث پرداختند.
-نکته حائز اهمیت این که با وجود آن که خودشان کارشناس مسلم مسائل دینی بودند، و در این راه مطالعات فراوان داشتند، اگر مسألهای را نمیدانستند آنقدر شجاعت وشهامت داشتند که به سادگی بگویند: «نمی دانم. اما میروم مطالعه میکنم و نتیجه بررسی هایم را برایت میآورم». این شهامت و این صداقت در گفتار و کردار، روش تربیتی ایشان را موجه و پذیرش استدلالهای ایشان را قانع کننده کرده بود. پدری که نه مطالعات چندانی دارد و نه حتی شجاعت و شهامت آن را که بگوید در همه زمینههای علمی صددرصد نمیتوانم نظر بدهم، چنین پدری نمیتواند در میان اعضاء خانواده موجه، الگو و نمونه باشد.
-ایشان با آگاهی دادن، تشویق به خواندن کتابهای مرتبط با موضوع حجاب و امکان مقایسه بین دین مسیحیت و اسلام، آزادی بیش از حد و در واقع بی بند و باری دختران در جامعه غربی و بیان وظایف و مسئولیتهای دختران و زنان در اسلام و ارائه الگوهای زن مسلمان، سبب شدند که با آگاهی کامل و علیرغم دشواریهای بسیاربرای یک دختر نوجوان، حفظ حجاب و رعایت دستورات شرعی حتی در جامعه بی بندو بار غربی را انتخاب کنم.
-در رویدادهای سیاسی و اجتماعی نیز ایشان مقید بودند که با آگاهی کامل تصمیم بگیریم. از اینرو توصیه میکردند که کتابهای گوناگون را مطالعه کنیم و در جریان عقاید و تفکرات گوناگون قرار بگیریم، تک بعدی بار نیاییم تا بتوانیم درست را از نادرست تشخیص داده و راه را از بیراهه بازشناسیم و در آینده نیز به عنوانی فردی مستقل به دور از پیرویهای کورکورانه سعی در انتخاب راه درست نموده و گرفتار دسته و گروه و جناح بندیها نشویم.
-سالهایی که در اروپا فعالیت داشتند سفرهای داشتند از جمله سفر ایشان به لبنان و دیدار با امام موسی صدر که از حوزه علمیه قم با هم آشنا و از لحاظ فکری بسیار به هم نزدیک بودند و دیدگاههای مشترکی داشتند. این دو برای اعزام به خارج کشور و تبلیغ انتخاب شدند و یکی برای ایجاد وحدت در جامعه مسلمانان اروپا و دیگری برای ایجاد وحدت در لبنان که دارای مذاهب و ادیان گوناگون بود انتخاب شده بودند و در دوران تصدی این امر به معنای واقعی محور وحدت مسلمانان بودند و در جوامع مسیحی نیز تاثیرگذار بودند. در سفر به لبنان نیز خانواده پدر را همراهی میکرد. لبنان که مجموعهای از اقوام و ادیان گوناگون بود و امام موسی صدر درآنجا با سعه صدری که داشت عامل وحدت بود و مانع بروز اختلافات قومی و مذهبی میشد. برای من همفکری و هم سلیقه بودن این دو برادر که ساعتها در کنار هم راه میرفتند و گفتگو میکردند بسیار جالب بود و جاذبهای که امام موسی در بین مردم فقیر و غنی داشت که ناشی از خلق محمدی ایشان بود؛ و جایگاه ویژهای که بین علماء لبنان داشتند.
-امام خمینی (س) استاد ایشان در قم بودند. برای دیدار امام و خانواده ایشان به نجف رفتیم. ایشان به طبقه بالا به اتاق امام رفتند و ساعتها به گفتگو پرداختند. در این سفر مادربزرگ و عمهها نیز آمده بودند تا هم زیارت کربلا و هم تجدید دیدار پدر و خانواده باشد. عمده بحث پدر با امام پیرامون بحث تشکیل حکومت اسلامی و هم موضوع ولایت فقیه بود و عملا زمینه ساز فعالیتهای ایشان پس از بازگشت به ایران شد که علمای طراز اول را دور هم جمع کرده و تشکیل گروه تحقیق حکومت اسلامی را دادند.
-شهید بهشتی در میان نسل جوان ما به عنوان بنیانگذار قوه قضاییه در نظام جمهوری اسلامی شناخته شده است در حالی که ایشان بیش از آن که سیاستمدار باشند متفکر دینی و اجتماعی دوران خود بودند و نظرات و تفکر و اندیشههای ایشان هنوز هم ناب و قابل اجرا در این کشور است. نسل جدید ما بار دیگر باید ایشان بشناسد و اندیشههای ایشان را مورد تحلیل قرار دهد و به کار بندد و این میسر نمیشود مگر با خواندن آثار ایشان که به همت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی به صورت کتاب و سی دی در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.هنوز هم بدخواهان ایشان درصددند که از انتشار این افکار جلوگیری کنند.
-امیدواریم که در این سالها که گشایشی ایجاد شده است به همت مسئولین رسانهها و به ویژه صدا و سیما با پخش صدای گرم و دلنشین ایشان و ارائه بحثهای ضبط شده در آرشیو صدا و سیما، جوانان این مرز و بوم را از نظرات ایشان بهرهمند گرداند و نگذارند در روزگار ما به دست منافق صفتان ظلمی مضاعف در حق ایشان روا داشته شود.
خلاصه گفت و گوی خبرنگار جماران با ملوک السادات حسینی بهشتی را در ادامه میخوانید:
پدر برای رسیدگی به وضعیت درسی فرزندانشان هر شب تکالیف آنها را میدیدند و راهنمایی میکردند و شخصا به مدرسه فرزندانشان میرفتند و جویای پیشرفت تحصیلی آنها و احتمالا اشکالات کار میشدند. همین توجه و دقت پدر در این امر سبب شده بود که فرزندانشان در انجام تکالیف درسی نهایت سعی خود را بکنند و برای درس خواندن و تحصیل علم اهمیت فراوان قائل باشند.
در واقع پدر برای تک تک اعضاء خانواده، چه مادر و چه فرزندان، چه پسر وچه دختر دوستی مهربان و دلسوز محسوب میشدند، هرگز به عنوان پدر و «ولی» خانواده که جایگاه برحق ایشان بود، بر خانواده تحکم نکردند و به جای تهدید و تجویز نکات اخلاقی چه مثبت و چه منفی از طریق دوستی با فرزندانشان، از طریق بحث و گفتگو و با توجه به استدلال منطقی و قوی ایشان برای فرزندانشان نکات اخلاقی را بازگو میکردند و همراه فرزندانشان از رویدادهای اجتماعی نتیجه گیری میکردند. با فرزندانشان آنچنان دوست وصمیمی بودند و آنچنان به تک تک آنان هر چند در سنین خردسالی بودند اهمیت قائل میشدند و شخصیت آنان را دارای تفکر وتعقل میدانستند که حتی در تصمیم گیریهای مربوط به آنان مانند انتخاب رشته تحصیلی، رفتن به سفرهای خانوادگی و... از قبل با هرکدام از فرزندانشان مشورت میکردند و از این طریق به او مشاوره میدادند تا راه صحیح را از ناصحیح وصواب را از ناصواب بازشناسند و تصمیم درست و عاقلانهای بگیرند.
-اصولا خصلت ایشان همانند یک معلم نمونه و الگو بود و حتی اگر خود دچار اشتباه و یا خطا در تصمیم گیریها میشدند، صادقانه به آن اعتراف میکردند، زیرا انسان را جایزالخطا میدانستند، اما راه جبران خطا را بسته نمیدیدند. به فرزندانشان نیز آموخته بودند چه در زندگی خانوادگی، چه در زندگی اجتماعی، چه در بازی و تفریح اگر دچار خطا شدند و تصمیم گیری نا به جایی داشتند بلافاصله پس از آگاهی بدان آن را تصحیح کنند و فکر نکنند همه چیز از دست رفته، همه فرصتها گذشته و دیگر جبران خطا امکان پذیر نیست، بلکه در همه حال و همه شرایط میتوان خطا را جبران کرد هرچند در مقام پدر و «ولی» خانواده باشی و هرچند در مقام معلم وآموزگاز باشی آنقدر شجاعت و شهامت داشته باشی که بگویی خطا کردم و حاضر به جبران خطای گذشته و اصلاح امور باشی.
-ایشان از نظر اخلاقی و رفتار برای همه ما فرزندانشان الگو و نمونه بودند. وقتی پدر خانواده در رفتار و روابط با فرزندان و حتی جامعه کمترین خطا را دارد، میتواند الگو قرار گیرد. هرگز دروغ نمیگفتند و در بسیاری از موارد صراحت لهجه ایشان سبب رنجش افراد تملق گو و چاپلوس میشد. از تهمت و افترا به دیگران به شدت دوری میکردند و تا حقیقتی برایشان محرز نشده بود، در رفتار و گفتار دیگران تشکیک نمیکردند. از هوچی گری و سفسطه بازی به شدت عصبانی میشدند و سعی میکردند حقایق را بازگو کنند هرچند به ضررشان باشد. این شیوهها را به دور از شأن مؤمن میدانستند و معتقد بودند که افراد زبون و کم مایه برای جبران کاستیها و ناتوانیهای خودشان از چنین شیوههایی برای تخطئه رقبای خود استفاده میکنند.
-ایشان که از مقام علمی و معنوی بالایی برخوردار بودند و جزو توانمندترین مدیران، هرگز نیازی به این نداشتند که در مورد دوستان، آشنایان و حتی رقبای خود ناروا گویند و شک و ظن در جامعه ایجاد کنند.
-در جریان فعالیتهای اجتماعی نیز همواره مادر را به همراه خود میبردند. چه جلسات گوناگون که در داخل کشور داشتند و چه در خارج از کشور، بخصوص آن که در اروپا میخواستند زن مسلمان با حجاب کامل به جامعه اروپایی معرفی شود و احترام به همسر در محافل دانشجویی مسلمانان نشان داده شود. در بازگشت به ایران، جلسات گوناگون سخنرانی برای دانشجویان، فرهنگیان، مهندسین، پزشکان، بازاریان و روحانیون به صورت جلسات هفتگی تشکیل میشد که ضمن تفسیر قرآن به بحث و بررسی مسایل سیاسی و اجتماعی روز مانند مسئله حجاب زن، انتخاب حجابی کامل برای محل کار و نیز مشاغل مختلف و نیز مسائلی، چون تنظیم خانواده و دیگر مسائل مبتلا به روز میپرداختند.
-همان گونه که گفته شد ایشان معتقد بودند که تک تک اعضای خانواده دارای فکر و شعور و قدرت تشخیص هستند و حق انتخاب در شیوه زندگی فردی و اجتماعی دارند. برخورد ایشان با من به عنوان دختر خانواده با محبت و عطوفت و در عین حال همراه با آگاهی دادن در حد کمال بود. به عنوان مثال، هیچ گاه تحکم به داشتن حجاب و رعایت موازین شرعی نکردند، زیرا معتقد بودند اجبار در دین باعث دوری جوانان از مکتب پویای اسلام میگردد.
-همواره معتقد بودند که بایستی با مطالعه، بررسی و تفکر در مسائل گوناگون انتخاب صحیح را به عهده خود جوان گذاشت و اگر این امر همراه با استدلال منطقی نباشد پیروی جوان خانواده از این شئونات سرسری و کوتاه مدت خواهد بود. در خارج از کشور نیز هرگز مرا وادار به داشتن حجاب نکردند، بلکه همچون معلمی دلسوز و مهربان و با توجه به مشکلاتی که یک نوجوان در محیط بی بند وبار غربی دارد ساعتها وقت گذاشتند و با صبر وحوصله به سوالات من گوش دادند و به بحث پرداختند.
-نکته حائز اهمیت این که با وجود آن که خودشان کارشناس مسلم مسائل دینی بودند، و در این راه مطالعات فراوان داشتند، اگر مسألهای را نمیدانستند آنقدر شجاعت وشهامت داشتند که به سادگی بگویند: «نمی دانم. اما میروم مطالعه میکنم و نتیجه بررسی هایم را برایت میآورم». این شهامت و این صداقت در گفتار و کردار، روش تربیتی ایشان را موجه و پذیرش استدلالهای ایشان را قانع کننده کرده بود. پدری که نه مطالعات چندانی دارد و نه حتی شجاعت و شهامت آن را که بگوید در همه زمینههای علمی صددرصد نمیتوانم نظر بدهم، چنین پدری نمیتواند در میان اعضاء خانواده موجه، الگو و نمونه باشد.
-ایشان با آگاهی دادن، تشویق به خواندن کتابهای مرتبط با موضوع حجاب و امکان مقایسه بین دین مسیحیت و اسلام، آزادی بیش از حد و در واقع بی بند و باری دختران در جامعه غربی و بیان وظایف و مسئولیتهای دختران و زنان در اسلام و ارائه الگوهای زن مسلمان، سبب شدند که با آگاهی کامل و علیرغم دشواریهای بسیاربرای یک دختر نوجوان، حفظ حجاب و رعایت دستورات شرعی حتی در جامعه بی بندو بار غربی را انتخاب کنم.
-در رویدادهای سیاسی و اجتماعی نیز ایشان مقید بودند که با آگاهی کامل تصمیم بگیریم. از اینرو توصیه میکردند که کتابهای گوناگون را مطالعه کنیم و در جریان عقاید و تفکرات گوناگون قرار بگیریم، تک بعدی بار نیاییم تا بتوانیم درست را از نادرست تشخیص داده و راه را از بیراهه بازشناسیم و در آینده نیز به عنوانی فردی مستقل به دور از پیرویهای کورکورانه سعی در انتخاب راه درست نموده و گرفتار دسته و گروه و جناح بندیها نشویم.
-سالهایی که در اروپا فعالیت داشتند سفرهای داشتند از جمله سفر ایشان به لبنان و دیدار با امام موسی صدر که از حوزه علمیه قم با هم آشنا و از لحاظ فکری بسیار به هم نزدیک بودند و دیدگاههای مشترکی داشتند. این دو برای اعزام به خارج کشور و تبلیغ انتخاب شدند و یکی برای ایجاد وحدت در جامعه مسلمانان اروپا و دیگری برای ایجاد وحدت در لبنان که دارای مذاهب و ادیان گوناگون بود انتخاب شده بودند و در دوران تصدی این امر به معنای واقعی محور وحدت مسلمانان بودند و در جوامع مسیحی نیز تاثیرگذار بودند. در سفر به لبنان نیز خانواده پدر را همراهی میکرد. لبنان که مجموعهای از اقوام و ادیان گوناگون بود و امام موسی صدر درآنجا با سعه صدری که داشت عامل وحدت بود و مانع بروز اختلافات قومی و مذهبی میشد. برای من همفکری و هم سلیقه بودن این دو برادر که ساعتها در کنار هم راه میرفتند و گفتگو میکردند بسیار جالب بود و جاذبهای که امام موسی در بین مردم فقیر و غنی داشت که ناشی از خلق محمدی ایشان بود؛ و جایگاه ویژهای که بین علماء لبنان داشتند.
-امام خمینی (س) استاد ایشان در قم بودند. برای دیدار امام و خانواده ایشان به نجف رفتیم. ایشان به طبقه بالا به اتاق امام رفتند و ساعتها به گفتگو پرداختند. در این سفر مادربزرگ و عمهها نیز آمده بودند تا هم زیارت کربلا و هم تجدید دیدار پدر و خانواده باشد. عمده بحث پدر با امام پیرامون بحث تشکیل حکومت اسلامی و هم موضوع ولایت فقیه بود و عملا زمینه ساز فعالیتهای ایشان پس از بازگشت به ایران شد که علمای طراز اول را دور هم جمع کرده و تشکیل گروه تحقیق حکومت اسلامی را دادند.
-شهید بهشتی در میان نسل جوان ما به عنوان بنیانگذار قوه قضاییه در نظام جمهوری اسلامی شناخته شده است در حالی که ایشان بیش از آن که سیاستمدار باشند متفکر دینی و اجتماعی دوران خود بودند و نظرات و تفکر و اندیشههای ایشان هنوز هم ناب و قابل اجرا در این کشور است. نسل جدید ما بار دیگر باید ایشان بشناسد و اندیشههای ایشان را مورد تحلیل قرار دهد و به کار بندد و این میسر نمیشود مگر با خواندن آثار ایشان که به همت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی به صورت کتاب و سی دی در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.هنوز هم بدخواهان ایشان درصددند که از انتشار این افکار جلوگیری کنند.
-امیدواریم که در این سالها که گشایشی ایجاد شده است به همت مسئولین رسانهها و به ویژه صدا و سیما با پخش صدای گرم و دلنشین ایشان و ارائه بحثهای ضبط شده در آرشیو صدا و سیما، جوانان این مرز و بوم را از نظرات ایشان بهرهمند گرداند و نگذارند در روزگار ما به دست منافق صفتان ظلمی مضاعف در حق ایشان روا داشته شود.