یادداشت ارسالی؛
تراژدی مرگ گویشهای مادری
صیاد خردمند
4 اسفند 1399 ساعت 11:55
جلوگیری از زوال لهجههای محلی از یک طرف نیازمند حمایتهای آکادمیک دانشگاهی و امر پژوهش، مطالعه و آسیب شناسی زبانهاست و از طرف دیگر نیازمند ایجاد کمپینها و نهادهای قوی مدنی در حفظ و صیانت و آسیب شناسی گویشهاست اما متاسفانه در طی سالهای اخیر به موضوع مرگ گویش مادری با نگرشهای سیاسی پرداخته شده و گاها این مساله فرهنگی و اجتماعی را تبدیل به چالشی سیاسی و امنیتی کرده است.
صیاد خردمند - دانشجوی دکترای جامعه شناسی؛ جهان امروز، جهان تفاخر و دیده شدن است، امروزه افراد به هر دری میکوبند و از مسیری میگذرند تا طبعی دیده شوند و اندکی نیز شنیده شوند. برای ابراز وجود و حفظ پرستیژ و فخر اجتماعی از هر ابزاری میتوان استفاده کرد، زبان از جمله مقولههای است که از قضا میتوان با آن خاص جلوه کرد و از دیگران متمایز شد، گرایش به لفظ قلم صحبت کردن و زبان معیار را به زیبایی ادا کردن گرایشی غالب است! و در نقطه مقابل گویش به لهجه محلی نه تنها مایه فخر و منزلت نمیباشد بلکه فردی که با لهجهی محلی سخن میگوید ممکن است با عنواینی مانند دهاتی یا بی فرهنگ خطاب شود! اساساً امروزه بسیاری زبان محلی را پدیدهای مربوط به گذشته میدانند و معتقدند در عصر کنونی این گویشها عرصهای برای هنرنمایی ندارند.
بعضی از خانوادههای امروزی، اصرار دارند صرفاً زبان معیار و رسمی را که ترکیب و آمیخته ازهمه نوع واژگان ایرانی و غیر ایرانی است به فرزندان خود آموزش دهند و از آموزش گویشهای محلی امتناع میکنند در این صورت گویشهای محلی و فرهنگ بومی و قومی، خو دبه خود در مقابل این فرهنگ مسلط، رنگ میبازد و منجر به نابودی گویشهای بومی میشود. این فرهنگ گریزی امروز به صورتی درآمده که نا خواسته پدران و مادران و نیاکان ما، هرگاه با نوادگان خود روبرو میشوند فرزندان و نوادگان از روی تفنّن و شاید تمسخر واژگان محلی را از آنان میپرسند و وقتی جواب میشنوند، قهقهه تمسخرآمیز سر میدهند
زبان درجامعه امروزی نقش هویت دهی و هویت بخشی ایفا میکند و به مانند گذشته صرفاً بر ارتباط و تعاملات اجتماعی، انتقال فرهنگ و.. اکتفا نمیکند، " گفتار به زبان معیار و با لهجه و گویش صحبت نکردن "هم اکنون مساله بسیاری از کارشناسان و مشاوران آموزشی، والدین و بخش عظیمی از مردم شهری میباشد و بسیار بر روی آن تاکید میکنند.
در دههای اخیر عللهای متعددی منجر به حاشیه رانده شدن زبانهای محلی شده است، انزوا و به حاشیه رفتن گویشهای محلی شرایطی را ایجاد کرده است که میتوان از آن مرگ تراژدیک گویشها یاد کرد. بسیاری از لهجهها که تا دهههای قبل ارتباطات بین فردی و اجتماعی را تحقق میبخشند، هم اینک منسوخ شده و به گوشهای رانده شده در مسیر فراموشی قرار دارند،
همه زبانهای ایرانـی نیـز در گـذر زمـان دستخوش تغییرات و تحولاتـی گشتهاند. اما آنچـه امروزه شـاهد آن هـستیــم و بـرای علاقه منــدان این زبانها نگران کننده است، نـه تنهـا استحاله تدریجــی بلکه زوال یـا نابودی این زبانهاست که تحولات اجتماعی، سیاســی، فرهنگــی و اقتـصادی سالهای اخیر موجبات آن را فراهم آورده و هر روزه بـا تغییـر شیوههای زنـدگی، و گسترش ارتباطات جمعی و رسانههای گروهی، این روند سرعت و شدت بیـشتری بـه خود میگیرد. روز به روز با نزول پایگاه اجتماعی ایـن زبانها در مقابـل زبـان فارسی، کاربرد آنها در حوزههای مختلف کمتر میشود و با ادامه وضع موجـود ترس آن میرود که این زبانها برای همیشـه به دست فراموشی سپرده شـوند
از نکات مهمی که میتوان در رابطه با ارتباط زبان و هویت ایراد کرد این است که: در جوامع سنتی، هویت امری مسئله ساز نبوده و در معرض تأمل یا گفت وگو قرار نداشته است. انسانها در آن دوران در معرض بحران هویت نبودند اما در جوامع مدرن، هویت از تحرک، تکثر و تغییر و تحولات بیشتر برخوردار شد. بدین صورت، هم هویت و هم مسائل مربوط به آن در جوامع مدرن مسئله ساز خواهد بود، در اینجاست که نقش زبان بیش از پیش نمایان میشود و افراد در هر لحظه توسط هویتهای مختلف بمباران میشوند در این میان زبان و بخصوص گویشهای محلی میتواند ریسمانی محکم برای پیوند او با هویت واقعیاش باشد.
زبان به مثابه یک موجود زنده میباشد که دارای دوران طفولیت، رشد و بالندگی است و ممکن است به زوال منتهی شود و رو به خاموشی گراید و یا زبان دیگری جایگزین آن گردد. از این فرآیند بعنوان تغییر یا تعویض زبان یاد میشد، فرآیند تغییر زبان اغلبا در جوامع چند زبانی و چند گویشی اتفاق می افتد، در این حالت (زبان معیار) عرصه هنرنمایی را ازسایر گویشها میگیرد و آنها را در خود حضم میکند و در بهترین حالت نقش گویشها غنا بخشیدن به زبان غالب میباشد و این زبان قدرتمندتر میباشد که در کنار تغییر و تحولات اجتماعی غنیتر و فربهتر میشوند و سایر لهجهها و گویشها در گذر زمان رنگ کهنگی، رخوت آنها را فرا میگیرد، در مقابل حالت دیگری را تصور کنید که یک زبان به راحتی حیات خود را ادامه میدهد و اعضای آن جامعه نسبت به حفظ آن خود را مسول میدانند.
پرداختن به مساله گویشها در طی سالهای اخیر در عرصه رسانهای مورد توجه قرار گرفته و سبب شده از آن بعنوان مساله اجتماعی یاد شود ولی تاکنون مطالعه علمی در رابطه گویشها انجام نپذیرفته است. بنظر میرسد جلوگیری از زوال لهجههای محلی از یک طرف نیازمند حمایتهای آکادمیک دانشگاهی و امر پژوهش، مطالعه و آسیب شناسی زبانهاست و از طرف دیگر نیازمند ایجاد کمپینها و نهادهای قوی مدنی در حفظ و صیانت و آسیب شناسی گویشهاست اما متاسفانه در طی سالهای اخیر به موضوع مرگ گویش مادری با نگرشهای سیاسی پرداخته شده و گاها این مساله فرهنگی و اجتماعی را تبدیل به چالشی سیاسی و امنیتی کرده است. بنابراین در ابتدا باید آین موضوع را سیاست زدایی کرده و در قالب مسالهی هویتی و ارزشی به آن پرداخت و از طریق فولکلورها، مناسک و سایر مؤلفههای فرهنگی مانند ادبیات محلی، داستانها، اشعار و با مدد جویی از بزرگتر ها و سالمندان در حفظ گویشها کوشید. استمرار و زنده بودن یک زبان منوط به آموزش کودکان و نسل آینده و آموزش زبان محلی میباشد برای این مساله در ابتدا باید انگاره تحقیر و نکوهش زبان محلی را از بین برد و به جای آن هویت مثبت، مؤثر و خلاق به گویشهای محلی داد و این گویشها را میراث ماندگار گذشتگان تلقی کرد نه بعنوان یک مقوله بی کارکرد و منسوخ شده و از تمسخر آن پرهیز کرد.
زبان فارسی میثاق ملی و هویتی جامعه ایران میباشد و پرداختن به گویشهای محلی از اهمیت و مهم بودن این زبان نمیکاهد به بیانی دیگر زبان فارسی رودخانهای جاری است که لهجهها و گویشها به مثابه جویبارهایی میباشند که به آن میپیوندند.
کد مطلب: 431159