کبنا گزارش میدهد
اختلاف در دانشگاه علوم پزشکی یاسوج / کشاورز از معاونت درمان استعفا داد + متن کامل استعفانامهی افشاگرانه
9 آذر 1399 ساعت 0:28
دکتر کامبیز کشاورز معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی استان کهگیلویه و بویراحمد با انتشار متنی از مسئولیتش استعفا داد و نوشت: قبل از خواندن متن نسبتاً طولانی زیر پیشاپیش از تمام همکاران و دوستان و عزیزانی که در تمام مدت این بیماری از محبت بی بدیلشان برخوردار بودم صمیمانه سپاسگزاری کرده و توجه شما را به دلنوشته ای از سر عقل و تمام آمیخته از احساس و عشق و محبتم به مردمی که سالهاست درکنارشان زندگی کرده و دوستشان دارم جلب مینمایم.
دکتر کامبیز کشاورز معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی استان کهگیلویه و بویراحمد با انتشار متنی از مسئولیتش استعفا داد و نوشت: قبل از خواندن متن نسبتاً طولانی زیر پیشاپیش از تمام همکاران و دوستان و عزیزانی که در تمام مدت این بیماری از محبت بی بدیلشان برخوردار بودم صمیمانه سپاسگزاری کرده و توجه شما را به دلنوشته ای از سر عقل و تمام آمیخته از احساس و عشق و محبتم به مردمی که سالهاست درکنارشان زندگی کرده و دوستشان دارم جلب مینمایم.
به گزارش کبنا، متن کامل استعفای معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویه و بویراحمد به شرح زیر است؛
و به نام یکتای آفرینش، خداوند عشق و صفا و دوستیها...
و بالاخره کرونا نیز مرا در آغوش گرفت و آنهم چه سفت و سخت، شاید ترسید با وجود این همه بیمار و محیطهای پر تردد، و بازدیدهای میدانی مداوم وقت و بی وقت، و جلسات مداوم بی ثمر، از دستش در بروم! و شاید هم برای یکبار دیگر و شاید هم برای آخرین بار از این طریق خداوند بزرگ هشدارش را به من یادآوری نمود!
اول اینکه به یادم آورد تا چه اندازه اساتید و دوستان و همکاران عزیز و مهربانی دور و بر خود داشتهام و چقدر ناخواسته و ندانسته غافل از همهشان بوده و بعضاً ناامیدشان کردهام.
دوم اینکه به یادم آورد تا یاد بگیرم که وقتی به خصوص در نیمههای شب نفست تنگ میشود، میزان اکسیژن خونت کاهش میابد و نفسهایت برای تنها چند لیتر اکسیژن به ظاهر بی ارزش به شمارش می افتد، برای حرفهایی کلیشهای مانند اینکه حالا اول پزشک ببیندت، کپسول اکسیژن بالای سرت خالی شده، ماسک خراب است، بیمارستان افت اکسیژن دارد، بیمار بر نداریم و از این صحبتهای بی ربط، دیگر وقتی نیست و تو فقط آن لحظه دمی برای حیات میخواهی و وجود تنها همان چندلیتر اکسیژن است که ممدحیات میشود و حالت را چقدر زود خوب میکند؛
و آنموقع که از شدت درد و لرز و تب دندانهایت را با تمام وجود به هم میفشاری انگاری که تمام استخوانهایت دارد یکجا در هم میشکند، درست آن همان لحظهای است که در نیمههای شب تزریق یک مسکن خوب و به موقع چقدر آرامت میکند، و تمام اینها را مدیون همان پرستاران و پزشکانی هستی که بدون اینکه فکر کنند در چه سمت و مرتبهای قرار داری نیمههای شب بر بالینت حاضر شده، و علیرغم تمام نیازها و دردها و آلامهایشان که ناخواسته بواسطه پستت خودت هم مسبب بخشی از آنها هستی، تمام وجودشان را علیرغم خستگی ناشی از تعداد کم و کار زیاد و پراز تنش و استرس، وقف تو و امثال تو میکنند تا کمتر زجر بکشی و اینجاست که به عنوان معاون درمان دانشگاه با خود میاندیشی که تو برای این جماعت مهربان چه کردهای، به جز دستورات مسلسل وار و بد اخلاقیها و بخشنامه صادر کردنهایی که در بسیاری از موارد از زندگی روزمره و نرمالشان هم دورشان نموده؟ و اینجاست که باز بیشتر از پیش سر را به زیر لحاف فرو میکنی و ماسک اکسیژن را محکمتر در صورتت میچپانی تا شاهد شرمساریت بیش از این نباشند!
...و چه بسیار مواقعی پیش آمد که به خاطر حضور و اجبار در جلسات درمان و دانشگاه بالاجبار جواب مشاورههای دانشجویان و دستیارانم را دیر دادم و یا با تأخیر آشکار بر بالین کودکی رفتم که شاید تنها یک حضور و نظر سریعتر من حتی در حد یک کلام حضوری میتوانست ولو برای اندک زمانی کوتاه دردش را کمی تسکین دهد، ومن در آن لحظه در جمع یک شورا و یا جلسه فکر میکردم که در حال پیدا کردن بزرگترین راه حل اساسی برای فلان کمبود متخصص و رایزنی و التماس برای دو تا کشیک بیشتر یا کمتر در فلان شهرستان دورافتادهای هستم که خودم هم میدانستم کمترین امکانات یا جذابیتی حتی برای خود من به عنوان پزشک ندارد، و یا با خود فکر میکردم که ویروس کرونا را با دستورات اداری از معرکه به در خواهم کرد.
مواجهه با این بیماری در خودم و در این حجم از گرفتاری جسمانی مانند فشار خون کنترل نشده و خونریزی گوارشی و فشار روانی بیش از حدی که فقط شاید تنها یکی دونفر از دوستان بسیار عزیزم شاهد آنها بودهاند و اکنون هم ابتلا به کووید ۱۹ که واقعاً حیف بود بدون ملاقات و درک اساسی متقابل از کنار هم بگذاریم! گرفتاریای بود که شاید خود خدای بزرگ خواست تا تک تک اجزایش را به کمال شخصاً لمس نمایم تا علیرغم قولی که به ریاست بزرگوار دانشگاه دادم، مرا بدین مرحله از قطعیت برساندکه بدانم جای من در بیمارستان و مطب و درجاییست که بتوانم دردی را از دردهای کودکان بی پناهی که نیازمند همین اندک دانستههای من در زمینه رشتهام هستند کم کنم، وگرنه بعد از این همه سال درس خواندن و کشیک دادن و منطقه محروم ماندن، نشستن در جلسات اداری بی ثمر که مطمئناً برای خیلی از دوستان جزو موارد حائز اهمیت نیست و تنها گذران روزانه مشکلات موجود کفایتشان را میکند و حتی ممکن است این تنها دغدغه سبک مدیریتی مورد پسندشان باشد اما برای من، نشستن پای درد دل مداوم و تمام نشدنی دوستان خدماتی و دیگرانی که حقوقشان را با تأخیر میگیرند. در حالیکه کاری برایشان نمیتوانی انجام دهی، و دویدن بی نتیجه دنبال مطالبات تجهیزاتی به حق متخصصین و فوق تخصصان رشتههای مختلفی که عمری را صرف آموزش روشی نوین کردهاند و دیگر خودشان هم از بس به دنبال لوازم خود رفت و آمد کردهاند امیدشان بر باد رفته، و هراس مداوم و همیشگی از کمبود کپسول اکسیژن و اکسیژن ساز و تانکر اکسیژنی که قولش را دادهاند و پیگیری و دویدن و هزار و یکبار تلفن و نامه نگاری و تهدید و ترغیب برای یک نرم افزار ام آر آی که قاعدتاً باید جزو مکلفات شرکت عامل باشد، و یا برای حل یک مشکل بسیار پیش افتاده برگزاری صدها جلسه و وقت و اعصاب بی ثمر را خرج کردن، و خرابیهای روزانه دستگاهها و کمبودها و عدم اهتمام نگهداشت تجهیزات بسیار گران و شرکت در جلسات تکراری و کلیشهای و صرفاً عکس و عکس و گزارش، و بسیاری جلسات از نظر من کاملاً نامفهوم و بی نتیجه در سطح استان و دخالتهای همه و همه در امور یک دانشگاه بزرگ که مرکز تعلیم و آموزش و بهداشت و درمان یکی از مهمترین بخشهای جامعه میباشد، و درگیر شدن در هزار توی نامه نگاریهای بیثمر برای کوچکترین قوانین متقن مشخص شده وزارتی که همه فقط میخواهند به طریقی از زیر بار انجام صحیح آنها شانه خالی کنند و صرفاً بواسطه فشارهای متوالی از همه سو که برای ماندن فلان فرد در فلان شهرستان ساعتهای گرانبهای فکرت را درگیر خود میکنند و تماسهایی بی هدف و اعصاب خورد کن که تمامی هم ندارند و تو هم دیگر تحمل تکرار مکررات عدم توانایی نقض نص قانون و گذشتن از مواضع صحیحی را که بر سر جا انداختن آنها مدتها جنگیدهای را نداری، و دعوا بر سر ماندن یا نگاه داشتن فردی در یک سمت و یا گرفتن و یا گماشتن فردی دیگر در مسند فلان پست، و دستور به بستن درب فلان مطب و فرستادن فلان کس به تعزیرات و هزاران کار مشابه پلیسی دیگر و سرو کله زدن با شکایات و بازرسی و حراست و نگاه به زندگی خصوصی و حریم شخصی دیگران و هزار چیز دیگر، نه تنها کار من نیست که ضمن اینکه احساساتم را شدیداً و عمیقاً به هم ریخته و جریحه دار و خستهام کرده است، مسلماً جلوی پیشرفت بسیاری دیگر از دوستان علاقمندتر را که مسلماً در این سمت موفقتر عمل خواهند کرد هم از ایشان و هم از دانشگاه سلب نموده است.
وظیفه من دعوا و سرسنگین بودن با همکاران خوب و با محبت پزشک و پرستاری نیست که در این روزهای سخت و خسته کننده بازهم زیر تازیانههای بخشنامههای مکرر و پرفشار درمان از هیچ فداکاریای کم نگذاشتهاند و خیلیهایشان حتی شانس من معاون درمان را نیز نداشتند که در بستر بیماری به این خوبی و در اسرع وقت برایشان همه چیز آماده باشد و بدین خوبی به آنها رسیدگی کنند و یا اینکه پس از درگیری با این ویروس آزار دهنده بتوانند حداقل همان دو هفته را کامل استراحت نمایند، هر چند مرا هم از استراحت کامل سودی عاید نگردید، اما شرمندگی فشار و عذاب روحیای که من بعد در ذهن و روان من رسوخ کرده است بدین زودی مرا آزاد نخواهد کرد.
به هرحال ضمن معذرت از اطاله کلام و تشکر و سپاس ویژه به نسبت اول از همه، از ریاست بزرگوار و ارجمند دانشگاه که شاهد تلاششان برای کنترل وضع نابهنجار موجود بوده و هستم و می دانم که با تحمل چه فشاری سعی در هدایت این وضعیت کلافه و سردرگم دارند، و با تشکر فراوان از کلیه همکارانم در درمان که نشان دادند با نظم و ساختار حاکمشده در مدیریت درمان حتی بدونحضور و وجود اینجانب کارها در حد خوب و مناسبی انجام پذیرفته است و هیچکدام از همکاران کوچکترین کوتاهیای در قبال مسوولیتشان در غیاب اینجانب نداشتهاند، و با سپاس از اعضای گروه مدیرانی که در این مدت ۸ ماه از ایشان جز خوبی و رفاقت و حمایت همه جانبه چیزی نصیبم نشد، به منظور رسیدگی به وضعیت جسمانی و بویژه تالمات روحی شدیداً خرابم و کمی رسیدگی بیشتر به خانوادهای که سالهاست از دستشان دادهام، و همچنین به منظور توانایی پاسخ دهی سریعتر به نیازهای کودکانی که چشم انتظار کمکی کوچک از سوی دانستههای ناچیز من هستند، از همین لحظه از سمت معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی استان کهگیلویه و بویراحمد استعفا داده و با اجازه کلیه بزرگواران از کلیه گروههای مرتبط خارج میشوم.
در ضمن از آنجا که در زمان صحبت کردن هنوز دچار مشکل بوده و مکالمه و بحث کماکان برایم هموار نیست پیشاپیش از عدم پاسخ دهی به تلفن همکارانی که واقعاً دوستشان دارم عذر خواهی مینمایم.
راهی سخت در پیش است،
از این که در این مسیر لایق همراهیتان نبودم ببخشاییدم.
مسیر من همان است، اما در سنگری دیگر.
موفق باشید
دکتر کامبیز کشاورز
کد مطلب: 428019