دریافت لینک صفحه با کد QR
به مناسبت سالروز ارتحال رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران:
امام خمینی(قدس) و غرب / مناقشه بر سر چیست؟
جلال دانش
14 خرداد 1399 ساعت 11:27
در بعد جریانی نیز محصول مکتب انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(قدس) آگاهی و بیداری و حرکت همه ملت ها به سمت استقلال، آزادی و عزت عمومی است.مقاومت حزب الله لبنان، مقاومت یمن،عراق و....نمونه هایی از این قبیل است و تولیدی مکتب غرب صهیونیسم، داعش، بلک واتر و جوخه های آشوب،ترور،جنگ افروزی و توحش در سراسر جهان و تحقیر ملل بر مبنای داروینیسم سیاسی- اجتماعی است که هم اکنون دولت آمریکا آن را نمایندگی می کند.
تاریخ غرب پس از رنسانس شاهد متولد شدن انسانی است که از حقیقت وجودی خود روز به روز دور تر گردید. اصالت و ماهیت انسان در این دوران درگیر موضوعاتی می شود که نه تنها او را در مقابل عالم معنا قرار میدهد بلکه سعی دارد به طور کامل روح انسان را به عنوان بخشی از وجود انسان نادیده گرفته و از مبدا و منشا اصلی خود منقطع نماید.
لذا این مواجهه موجب گردید تا انسان دچار بی تابی و حیرانی گردد، همانند کودکی که از مادرش جدا کنند و اتاقی برای او بنا نمایند که تمامی اسباب آسایش و زیباترین عروسک ها و دکوراسیون را برایش فراهم است اما مادرش نباشد.
جهان بینی فلسفی غرب چنین تعریفی را از انسان ارائه می کرد! او را در پی کسب مدرنیزاسیون و دست یابی به ابزار لذت جویی تهییج و تشویق می نماید و حقیقت وجودی انسان را در بهرمندی هرچه بیشتر جسمش از عالم ماده تعریف می کند و موجب بی وطنی و بی قراری آن می شود.
چنین انسان سرگردانی گاه در قالب آزادی های بی حد و حصر جنسیتی تعین می یابد، گاه حقیقت وجودی خودش را در چارچوب عقل خودبسنده می نگرد، فراتر از آزمایشگاه هیچ حقیقتی را نمی پذیرد و مهر ابطال بر آن می زند، گاه در قالب فاشیسم و نازیسم خود را نشان می دهد و به دنبال تصرف همه امکانات و ابزار است، گاه در قالب استعمار و استثمار نمود پیدا می کند و به ظلم و تعرض و تحقیر سایر انسان ها اقدام می کند.
اخلاق و ارزش های اخلاقی در این بحران هویت توسط همین کودک بی وطن و دور از مادر ترسیم می شود، و مسلم است کسی که راه را گم کرده است نمی تواند نقشه راه نیز ترسیم کند.
امام خمینی(قدس) جهان را متوجه این مهم کرده است که مبانی فلسفی و استدلالی غرب حقیقت انسان را از او گرفته است و از او حیوانی چموش،متعرض، درنده خو و سیری ناپذیر ساخته است که نه تنها خود را بلکه عالم هستی را به تباهی و تظلم کشانیده است.
در چنین عصری که عصر یخبندان فکری و جمود بشر است فردی متولد می شود که برخلاف تمام آموزه های مسلط و دیکته شده؛ انقلابی انسانی و الهی مغایر با تمام ارزش های ساختگی و ماتریالیستی چندصد ساله بر پا می کند. بت های اومانیستی و ماتریالیستی را با تبر اندیشه و جهان بینی الهی در هم فرو نی ریزد و تئوری های برآمده از آن همچون لیبرالیسم و مارکسیسم را به چالش می کشد. شعار نه شرقی نه غربی سر می دهد و بازتعریفی از انسان ارائه می کند تا انسان معاصر را از بند تعلقات و سراسیمگی ها نجات دهد.
او پایه حکومتش را در عصری که حکومت های شرق و غرب، متفکران و فیلسوفانش بر علیه آموزه های دینی و متافیزیک تمام تلاش خود را بکار بستند بر توحید و حاکمیت الله قرار می دهد و مجددا این کودک تشنج کرده و بریده از مادرش را به آغوش آن بر می گرداند تا آرامش یابد.
نه شرقی، نه غربی به این معناست که ما تعریفی از انسان و جهان ارائه خواهیم داد که نه تنها با تعاریف اندیشه های غرب و شرق متضاد است، بلکه حاصل آن تربیت انسانی است که به خودآگاهی می رسد و در جهت مخالف با سیاست های ابرقدرت ها گام بر می دارد.
از این حیث جهان پس از رنسانس با همه انقلابی های مادیش به دو دوران تقسیم میشود: جهان ماقبل خمینی و پس از آن که عصر خمینی نامیده می شود. مناقشه اصلی و مهمترین علت درگیری ابرقدرت ها با اصالت و کلیت انقلاب اسلامی ایران از ابتدا تا کنون نیز بر سر همین جهان بینی است. غرب در طول سالیان متمادی تمام تلاش خود را به کار بست تا ارزش هایی خلق نماید که نوع بشر را تحت عنوان جهانی سازی، برده فرامین خود نماید اما در میانه راه ناگهان مکتبی به رهبری یک شخصیت دینی و سیاسی نمایان می شود که مدعی آزادی و گسستن زنجیره های آشفتگی، حیرانی و افسون زدگی بشر با کلید دین یعنی همان مفهومی است که صدها سال آوارها خاک بر سر آن پاشیدند.
طبیعی است که اگرچه نتوانستند از تولد این مولود جلوگیری نمایند لکن کمر همت ببندد تا همچون فرعون سرش را از تن جدا نماید! غافل از آنکه سنت الهی که از آن در تغافل بوده اند بر آن بود تا در نیل طوفان ها به ساحل مقصود برسد.
بنابراین فراتر از مواجهه فیزیکی و مخالفت غرب با وقوع یک انقلاب سیاسی که ممکن است به تضاد منافع بر سر مسائلی همچون هسته ای،موشکی، انرژی و حوزه ژئوپولتیکی منجر شود مهمترین مساله و علت نزاع مواجهه معرفتی و چالش بیداری و آگاهی انسانی بر مبنای ارزش های متافیزیکی است که امام خمینی(قدس) پایه گذار آن بود.
چرا که تنها افساری که می توانست تاختن اسب غرب بر پیکیره و جوهره انسان را متوقف سازد و نظم نوین آنها را متزلزل سازد تربیت دینی و رجوع بشر به معارف الهی و اصالت هستی بوده است.
بررسی اندیشه ها و آرای امام خمینی(قدس) بیش از آنچه در خصوص روی کار آمدن یک نظام سیاسی و منازعات با دولت های استکباری تحلیل می گردد باید حول محور مبانی معرفتی و جهان بینی امام در مقابل بنیان های فلسفی و اندیشه سیاسی غرب تحلیل شود.
خروجی چنین تحلیلی تربیت دو نوع انسان است:
مکتب امام خمینی(قدس) نهایتاً به تربیت مصادیقی چون سپهبد قاسم سلیمانی برای رهایی و تکریم حقوق ملت ها می انجامد و در جبهه مقابل آن یعنی خروجی نگرش اومانیستی و ماتریالیسم لنین، نازیسیم فاشیسم هیتلری،شارون و ترامپ است.
در بعد جریانی نیز محصول مکتب انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(قدس) آگاهی و بیداری و حرکت همه ملت ها به سمت استقلال، آزادی و عزت عمومی است. مقاومت حزب الله لبنان، مقاومت یمن،عراق و....نمونه هایی از این قبیل است و تولیدی مکتب غرب صهیونیسم، داعش، بلک واتر و جوخه های آشوب،ترور،جنگ افروزی و توحش در سراسر جهان و تحقیر ملل بر مبنای داروینیسم سیاسی- اجتماعی است که هم اکنون دولت آمریکا آن را نمایندگی می کند.
بنابراین جنگ و منازعه امام خمینی(قدس) و غرب منازعه آزادی و یا بردگی انسان است، لکن چون انسان فطرتاً به دنبال رهایی، صلح، تکریم و آرامش است پیروز این منازعه تاریخی در عصر امام خمینی(قدس) مکتب انقلاب اسلامی ایران است.
...........................................
جلال دانش
کارشناس ارشد علوم سیاسی
کد مطلب: 421618
کبنانیوز
https://www.kebnanews.ir