کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

میراث شریعتی؛

روشنفکری دینی در ایران دچار بحران نقش است

10 خرداد 1399 ساعت 15:09

در «امت و امامت» مسئله اصلی شریعتی، نابرابری است. برای او دموکراسی فقط وجه عدالت سیاسی ندارد، بلکه باید پاسخگوی وجه عدالت اقتصادی نیز باشد. اینکه چگونه در وضعیت نابرابری، محرومان و اسیران و بردگان و رنجبران که در انقیاد ائتلافی از زر و زور بودند در گذار انقلابی، از رنج می‌رهند؟ مسئله اصلی در «امت و امامت» این است.


 بخش چهارم گفت‌وگوی ایرناپلاس با ابوطالب آدینه‌وند در مورد میراث فکری علی شریعتی، به ادامه بازخوانی افکار وی می‌پردازد.
آخرین دستاورد شریعتی
چرا شریعتی دموکراسی لیبرالی را ناکافی و ناکارآمد می‌داند؟

در «امت و امامت» مسئله اصلی شریعتی، نابرابری است. برای او دموکراسی فقط وجه عدالت سیاسی ندارد، بلکه باید پاسخگوی وجه عدالت اقتصادی نیز باشد. اینکه چگونه در وضعیت نابرابری، محرومان و اسیران و بردگان و رنجبران که در انقیاد ائتلافی از زر و زور بودند در گذار انقلابی، از رنج می‌رهند؟ مسئله اصلی در «امت و امامت» این است. از منظرگاه شریعتی در امت و امامت رهبران انقلابی می‌توانند به‌سرعت این رنج‌ها را کاهش دهند. در نتیجه پیشنهاد می‌دهد که «دموکراسی ارشادی» با رهبران انقلابی می‌تواند این کار را به انجام رسانند. شریعتی در امت و امامت در پی تلفیق عدالت (برابری) و دموکراسی انقلابی است. اما این برساخت نظری او برای کاهش نابرابری و برای اینکه برابری را با دموکراسی تلفیق کند، ناموفق است. ولی در «عرفان، برابری و آزادی» امتزاج موفقی از نسبت برابری و آزادی و عرفان مدنی مسئول، برای کاهش رنج‌ها پدید آورده‌ است. آنجا آخرین دستاورد اندیشه سیاسی شریعتی و پاسخ شریعتی به وضعیت دوران خود است. این پاسخ سوسیال دموکراسی اخلاق‌گرایی است که می‌توان گفت روح اصلی عرفان برابری و آزادی شریعتی است.
شریعتی و حکومت دینی
در چنین چارچوبی شریعتی چه نسبتی با حکومت دینی برقرار می‌کند؟

چنانچه در بالا اشاره شد، شریعتی هیچ‌گاه موافق با حکومت مذهبی نبود. شریعتی جزو متفکرانی است که به حاکمیت ارزش‌های انسانی و مذهبی در هستی اجتماعی باور دارد، نه حاکمیتِ احکام و دین دولتی. مثل باوری که به عدالت و انسان‌دوستی و برابری و آزادی و ... دارد. ولی تأیید حکومتِ احکام بر جامعه مطلقاً در آثار شریعتی دیده نمی‌شود.
نکته دیگر این است که در رقابت ایدئولوژی‌های دهه ۴۰ و ۵۰ روحانیت نیز توانست برای خود ایدئولوژی دست و پا کند. و حداقلی از سرنخ‌ها و اضلاعی از ایدئولوژی را برای خود دست و پا کرد و این در قامت حزب جمهوری اسلامی در پسا انقلاب تحقق پیدا کرد و تفوق در آن حزب، ذیل روحانیت به مثابه یک نیروی بالا دستی بود که به‌نوعی حاکمیت «فقهی اداری - ایدئولوژیک» حاصل آن شد. شریعتی این نگاه را پیش‌دستانه نقد می‌کند و به چنین نگاهی باور ندارد. در آثار شریعتی برای تولید حکومتی فقیه‌سالار هیچ رد پایی وجود ندارد. ولی در مخالفت آن سخن آشکار فراوان است. بحث‌های بسیار مفصلی در نقد نهاد رسمی دین و محتوای تولید شده توسط نهاد رسمی دین در نظر او وجود دارد. شریعتی گونه‌ای از پروتستانیسم را طرح می‌کند، به‌نوعی که هر شخص خود مسیر رشد و مذهب را خود با تحقیق در علم و زمان و قرآن اکتشاف کند و در حقیقت به خود اجتهادی برسد. شریعتی با فقه ایدئولوژیکی یکدست ساز و یکه سالار، اساساً هیچ نسبتی نداشت.
شریعتی تکثر اجتماعی و قومیتی در ایران چند فرهنگی را نادیده گرفته ‌است؛ البته چنانچه در بالا اشاره شد، ایده امت و امامت برای جامعه چند فرهنگی ایران پاسخگو نیست. یکی از علت‌ها می‌تواند این باشد که شریعتی تکثر اجتماعی و قومیتی در ایران چندفرهنگی را نادیده گرفته ‌است. این ایده در بهترین حالت برای باهمستان و برای جماعتی که همفکر و هم‌نظر هستند، در دوران سنت  کارایی داشته است. چنانچه هگل در کتاب «استقرار شریعت در مذهب مسیح» می‌گوید: آنچه برای پیروان یک گروه مذهبی حتی می‌تواند قانون و فیصله‌بخش باشد، در هستیِ اجتماعیِ متکثر نمی‌تواند فیصله‌بخش باشد. به نظر می‌رسد این ایده برای کشوری چندفرهنگی ایده صوابی نیست و حفره‌های زیادی دارد. ولی شریعتی در آثار بعدی خود این نقص را رفع کرد و با تکامل نظر خود، از آن عبور کرد. فی‌الواقع جزو آثاری است که در حیات شریعتی با ناسخ‌هایی چند، منسوخ شده است.
عبور شریعتی از نگاه سانترالیستی
این تحول به چه شکل نمایانده می‌شود؟

به نظر می‌رسد در اواخر عمر، نقش دولت در تفکر وی کم می‌شود. به‌طوری که گویی نوعی آنارشیسم را تبلیغ می‌کند و از آن تمرکزگرایی سیاسی مندرج در امت و امامت،  به‌طور کامل عبور می‌کند. و اساساً از هرگونه نگاه سانترالیستی عبور می‌کند  و نقدهای زیادی درباره دولت‌گرایی و حذف مردم در حکومت‌های کمونیستی دارد و به‌گونه‌ای از دموکراسی شورایی رادیکال و جمهوری‌گرایی دفاع می‌کند.
نکته دیگر این است که در دوران تکوین دموکراسی، مراحل تمهید و تحکیم و گذار دموکراتیک داریم. اگر نگاه کمال‌گرایانه امثال شریعتی به سیاست و تربیت امت را بتوان با نقد آن به بحث توانمندسازی تحویل نمود، بحث توانمندسازی نیروهای اجتماعی و سیاسی و نهادهای مدنی برای دوران تحکیم دموکراسی می‌تواند مفید باشد. اما این رسالت جامعه مدنی و نهادهای علمی و فرهنگی است نه حاکمیت‌ها.
شریعتی و جامعه امروز
با این تفاسیر امروز شریعتی به چه کار ما می‌آید؟

به نظر من این نکته بسیار مهم است. اما باید دانست جریان روشنفکری مذهبی برخاسته از اندیشه شریعتی و طالقانی و بازرگان در بحران نقش به سر می‌برد و نتوانسته گفتاری در خور ضرورت‌های دورانی برساخت نماید و همچنین در پس مضایق نتوانسته است به بازسازی اجتماعی و سیاسی خود بپردازد، اما هویتی مهم در خاطره جمعی معاصر ایرانیان است و هنوز علائم حیاتی آن در نبض جامعه می‌زند. نحله‌های پس از انقلاب چون نحله کیان نیز اکنون تاریخی شده‌اند و از پویایی پیشین برخوردار نیست  و تأملات تفسیری جدید آن از مقدمات نظری و فلسفه چرخش زبانی برخوردار نیست و همچنین نتوانسته است با  زمینی‌سازی پروژه پیامبری و قرائت نبوی او از جهان،  زمینی بودن دلالت‌های او را نمایان سازد. گویی رویای رسولانه خود متافیزیکی را در یدک دارد که معبرین آن حامل آنند. فی‌الواقع می‌توان گفت این نحله نیز به بحران تداوم پروژه دچار است. البته این نحله پرسش‌های مهمی را پیش روی نواندیشان دینی ایران گشوده است و به دموکراتیزه نمودن خوانش متن و شکستن انحصار تفسیر کمک می‌کند. با اینکه نقطه عزیمت‌ها و خاستگاه و پروژه این دو طیف با هم تفاوت‌های اساسی دارد، گرچه بررسی قرابت و مرافقت آنها بحثی مستقل می‌طلبد.
کدام شریعتی؟ کدام نیاز؟
اما  کدام وجه از فکر و اندیشه شریعتی به کار ما می‌آید. می‌توان به‌طور تیتروار و با تأمل در ضرورت‌های کنونی و همچنین فقدان‌ها و حفره‌ها به سراغ بازخوانی او رفت. شکی نیست که بدون تحلیلی تاریخی از شرایط کنونی و موقف تاریخی‌مان در قاب  دوران، استمداد از میراث شریعتی تمایلی نوستالوژیک است  و سرمدی در انتظارش نیست. واسازی(deconstruction ) شریعتی برای بازسازی(reconstruction ) و الهام گیری از فحوای روایت او ضروری است. یعنی باید به تعبیری «دوری از روایت» از شریعتی را ارائه داد. به قصد اینکه بدانیم او چگونه جامعه و تاریخش را روایت کرد و برساخت او و باز ساخت او بر چه صورت و محتوایی بنا بود و چگونه در روایت او صورت و محتوا به وحدت رسیده بودند. در این دور دائمی است که آنگاه «الگوی متنی» نوینی ظهور می‌کند که مشروعیت دورانی برای گفتار خود می‌سازد.
در دورانی قرار داریم که جهان، شبکه‌ای و افقی شده و امور لوکال بازتاب گلوبال دارند و جهان ایرانی در حال پرتاب‌شدگی همه‌جانبه به میانجی دیجیتالیسم است، اما سوژه پیش‌برنده در ایران امروز در پسِ تداوم ناکامی، مصلوب ناامیدی شده است. گویی آخرالزمان است در برابر این ضد گفتمان به گفتاری نیاز هست که سوژه‌ساز باشد و هنوز به انسان امیدوار. در این زمانه ما به گفتاری سوژه‌ساز، شبیه به گفتار شریعتی نیازمندیم و این هنری در اندیشه شریعتی است. 
جوزف کمپل در کتاب «نگاهی به اسطوره» می‌گوید: اسطوره‌ها بازتاب بخشی از امکان‌های معنوی جوامع هستند و با تأمل در آنها می‌توانیم قدرت آنها را به درون خود تسری دهیم. به نظر من شریعتی چنین جایگاهی دارد و بازتاب بخشی از امکان معنوی جامعه ماست. می‌توان با تأمل در راه او ، قدرت شگفت‌انگیز او را به زندگی و جامعه خود منتقل کنیم. به‌ویژه در جامعه‌ای که به‌شدت اتمیزه و ایزوله شده است و همبستگی‌های اجتماعی در آن گسسته شده و به ادبیات دورکیمی فاقد «تراکم اخلاقی» لازم است.
شریعتی و احیای جامعه
یکی از ضرورت‌های کانونی دوران ما احیای جامعه (تعبیری از دکتر کاشی) است که البته باید مقدمات نظری و تمهیداتی معرفتی برای آن مورد تأمل و گفت‌وگو قرار داد. از بازسازی گونه‌ای ناسیونالیسم مدنی تعامل‌گرا که بازتاب روح جمعی ما باشد تا گونه‌ای از الهیات جماعت‌گرایانه و الهیات رهایی‌بخش نیاز داریم که بتواند انگیزه‌بخش و معنابخش انسجام‌های جمعی باشد. اتفاقاً این مفاهیم زمینه و رگه‌ای قدرتمند در اندیشه شریعتی دارد و می‌توان و باید روی شانه‌های او ایستاد.
ما به نقد بنیادگرایی دینی نیاز داریم؛ نگاه دینی که احکام را به جای ارزش‌هایی چون صدق و دوستی و رواداری و مبارزه با ستم و تبعیض نهاد و احکام را بالادستی و عین عدالت تعریف کرد و با قیچی نمودن زمان تاریخی و دلالت‌های آن به تعبیری از عابدالجابری «خوانشی بنیادگرایانه» از میراث دارد. البته جابری به‌درستی خوانش مدرنیست‌ها و لیبرال‌ها از میراث را نیز بنیادگرایانه می‌داند. زیرا در دیالوگ آنها با میراث به جای گفت‌وگوی اکنون خود با گذشته، اکنون اروپای غربی را به گفت‌وگو با گذشته خود می‌برد. البته نا گفته پیداست که جریانات روشنفکری در کشورهای توسعه‌نیافته زیر فشار به روز شدن قرار دارند و این فشار او را در یافتن راه دچار سردرگمی نموده است. (ایرنا)


کد مطلب: 421466

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/421466/روشنفکری-دینی-ایران-دچار-بحران-نقش

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1