«توماس اسپریگنز» در کتاب «فهم نظریههای سیاسی» به درستی بر نقش بحرانها در شکلگیری نظریههای سیاسی تاکید کردهاست. از نظر وی در وضعیت آرامش و ثبات، نظریهپردازی درباره سیاست از رونق چندانی برخوردار نیست. در واقع نظریههای سیاسی زائیده شرایط بحرانیاند و تاریخ اندیشه سیاسی به خوبی نشان میدهد، نظریههای مهم سیاسی در واکنش به بحرانها شکل گرفته و در پی حل آن بودهاند. با این پیشفرض میتوان به طرح این پرسش پرداخت که نظریه سیاسی در واکنش به این بحران چه تحولی خواهد یافت؟ پاسخ به این پرسش پیش از هر چیز به تامل در سرشت و ابعاد این بحران نیاز دارد.
کرونا در اصل بحرانی بیولوژیک است که سلامت و زندگی بشر در سراسر کره خاکی را در معرض تهدید قرار داده است. با وجود این، نقش عامل انسانی را درپدیدآوردن آن نمیتوان نادیدهانگاشت. کرونا دستاورد سبکی از زندگی است که بشر در قرن بیست و یکم تجربه میکند و نه تنها در تصرف و بهره بردن از مواهب و منابع طبیعت محدودیت و مانعی فراروی خود نمیبیند، بلکه در این راه هیچ کاری هر چند مخاطره آمیز و ریسک پذیر را فرو نمیگذارد.
بی تردید کرونا تنها بیماری و خطری نیست که زندگی و جان بشریت را تهدید میکند. میزان مرگ و میر این اپیدمی حتی نسبت به اپیدمیهای خانواده خود بسیار کمتر است. همچنان که این آمار در مقایسه با تلفات ناشی از مواردی همچون فقر و گرسنگی، جنگ های منطقهای، حوادث رانندگی، تروریسم و مانند آن نیز بسیار کمتر است. از این رو میتوان پرسید چرا این بیماری به بحرانی در سطح جهانی تبدیلشده و انواع گوناگون حکومت ها از اقتدارگرا و دموکراتیک، توسعهیافته و درحال توسعه را به طور یکسان گرفتار کردهاست.
به نظر میرسد دست کم سه عامل در تبدیل کرونا به بحرانی در سطح جهانی نقش داشتهاست؛ نخست این که این اپیدمی برآیند نوعی تحول در ویروسهایی از این خانواده است که دانش بشری دست کم در کوتاهمدت از درمان آن ناتوان است. این تحول که پیش از این در ویروسهایی همچون سارس و مرس خود را نشان داده بود، چشماندازی نسبتا بدبینانه نسبت به آینده را ترسیم کردهاست که گویا سالها بشر را درگیر خود خواهد ساخت.
دوم این که کویید ۱۹ ویروسی غیرطبقاتی، فراملی، فرانژادی و جهانمیهنانه است و از این نظر همانند حقوق بشر است. این ویروس هر نوعی مرزبندی در جهان بشری را درنوردیده و به شکل غیرتبعیض آمیز همه افراد صرف نظر از طبقه، موقعیت اجتماعی، ثروت، سنّ، مذهب، جنسیت، رنگ، نژاد، زبان، ملیت در معرض ابتلای به آن هستند.
سوم این که مهار و کنترل این ویروس به دلیل سطح بالای آسیبپذیری از آن، با تداوم روال عادی و معمول در زندگی روزمره امکانپذیر نیست و به تعلیق و محدودکردن بسیاری از فعالیتهای بشری و اجتماعی نیاز دارد و آسیبهای فراوانی برای اقتصاد جهانی در بردارد. افزون بر این، گسترش این ویروس پیامدهای گستردهای برای بسیاری از حوزه های اندیشگی و عملی زندگی بشر در پیدارد که نمیتوان به آن بیتفاوت بود.
اینک جامعه بشری با بحرانی دورانساز با ابعادی فراگیر در سطحی جهانی روبرو است که آن را به نوعی جنگ جهانی همانند کردهاست. بر این اساس، تاریخ جهان را میتوان به دوران پیشاکرونایی و پساکرونایی تقسیمکرد. بیتردید سیاست نیز چه به عنوان فعالیتی اجتماعی و چه به مثابه دانشی بشری، از این وضعیت تاثیر و دگرگونی خواهدپذیرفت.