کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

دل نوشته‌ی سید ناصر حسینی‌پور نویسنده پایی که جا ماند برای سردار سلیمانی؛

دستی که سحرگاه جمعه به معراج رفت

15 فروردين 1399 ساعت 15:01

کاش این دست، دست ما را هم می‌گرفت و از منجلاب دنیاپرستی و غرور و خودبزرگ‌بینی و غرب‌پرستی نجاتمان می‌داد. و کلام آخر: بهتر از همه ما آن جوان بصیر عراقی چه زیبا گفت: وقتی دست سلیمانی قطع شد، یک ماه بعد دست دادن برای کل عالم ممنوع شد.


مدت‌هاست این عکس برایم روضه مجسم است.
روضه کربلا، قتلگاه، بدن‌های تکه تکه، درد و فغان زینب و فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً.
روضه ابوالفضل عباس و مشک و غیرت و فرات.
روضه نهر القمه، دوعیجی، کانال کاهی و کربلای پنج.
روضه درد و فراق زینب کبری و قرن‌ها بعد دفاع از حرم عقیله بنی هاشم.
روضه ایرباس، پرواز ۶۵۵ بندرعباس دبی و ۲۹۰ مسافر بی‌گناه در آبهای خلیج فارس.
روضه بدر و خیبر و فکه.
روضه تن‌های بی‌سر و سرهای بی‌تن.
روضه دل‌هایی که سوخت و اشک‌هایی که بند نیامد.
روضه فرزندان مدافع حرم که یتیم شدند.
روضه شهیدی که به عکس دختر نوزادش نگاه نکرد، و گفت: اگر این عکس را ببینم دلبسته‌اش می‌شوم و زانوانم برای جنگیدن سست می‌شود.
روضه مادر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین که می‌گفت: شهادت مهدی و مجید این گونه جگرم را نسوزاند.
روضه دختر شهید مدافع حرم که می‌گفت: پدرم شهید شد، ولی من تا باباقاسم رو دارم، چه غم دارم.
روضه مقاومت، حاج رضوان، شیخ راغب حرب، سیدعباس موسوی و فتحی شقاقی.
روضه مادران، همسران و فرزندان شهیدی که بیشتر از شهید خود بر این دست گریستند.
مدت‌هاست دیگر نیاز به هیچ روضه و منبری ندارم.
 این دست، ما را تا اعماق درون سوخت.
چه جگر می‌سوزاند این عکس و این دست.
مدت‌هاست هر وقت دلم یک دل سیر گریه بخواهد، این عکس را می‌بینم.
من، بعد از این عکس، مدت‌هاست نیاز به منبر و روضه‌خوان و مجلس روضه ندارم.
این دستِ افتاده در گوشه‌ای از فرودگاه بغداد، دل میلیون‌ها انسان را سوزاند و گویا آه و افسوسشان تمامی ندارد.
https://cdn.kebnanews.ir/images/docs/files/000419/nf00419477-2.jpg
دستی که قبلاً در طریق‌القدس شهید شده بود و در آن سحرگاه خونین جمعه، به معراج رفت.
این دست، برایم همه دفاع مقدس است.
دست حسین خرازی در خیبر.
دست علیرضا موحد دانش.
دستی که راه و دشمن و دوست را نشانمان می‌داد که در دو راهی نمانیم.
این روزها هر وقت که در روزمرگی‌های معمول، پشت خاکریزهای نفس کُپ می‌کنم و گیر می‌اُفتم، به این دست پناه می‌برم تا دستم را بگیرد و به خودم بیایم.
کاش این دست، دست ما را هم می‌گرفت و از منجلاب دنیاپرستی و غرور و خودبزرگ‌بینی و غرب‌پرستی نجاتمان می‌داد.
نمی‌دانم چرا با دیدن این عکس دلم حتی با گریه هم آرام نمی‌گیرد، شاید در آن سحرگاه خونین فرودگاه بغداد، قلب آقاصاحب‌الزمان عج هم از این درد و مظلومیت سوخت.
این دست مسیر تاریخ را عوض خواهد کرد و لشکر قاسمیون خواب راحت را از چشمان جنود ابلیس خواهد گرفت.
و کلام آخر: بهتر از همه ما آن جوان بصیر عراقی چه زیبا گفت:
وقتی دست سلیمانی قطع شد، یک ماه بعد دست دادن برای کل عالم ممنوع شد.
-----------------------------------------------------------------
سید ناصر حسینی پور نویسنده‌ی پایی که جاماند


کد مطلب: 419477

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/419477/دستی-سحرگاه-جمعه-معراج-رفت

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1