گفتوگو با دکتر سرامی، از دوستان شاعر «صدای پای آب»؛
سهراب سپهری مولوی شعر نو
15 مهر 1398 ساعت 8:53
احمد شاملو هم همین ویژگی را داشت. یادم است در کانون پرورش فکری که کارشناس بودم، با صدای شاملو اشعار خیام و حافظ را ضبط کردیم. بیشتر زحمت این کار را هم احمدرضا احمدی به عهده داشت.
درباره شاعری حرف زدیم که عارفانه و عاطفی میبیند؛ شاعری که ظرافت از سر و روی کلامش میبارد؛ مثلاً پاییز را که فصل ولادتش هم هست، با تمام حس و ذوق و عاطفهاش وصف میکند و میسراید: «ای عجیب قشنگ! با نگاهی پر از لفظ مرطوب/ مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ». با استاد قدمعلی سرّامی، استاد ادبیات فارسی، مترجم، شاعر و پژوهشگر برجسته که روزگار جوانیاش در دوستی با شاعرانی مثل سهراب سپهری گذشته و عمری را در راه تألیف و تحقیق گذرانده است، به مناسبت سالروز تولد سهراب سپهری درباره شعر این چهره مؤثرِ معاصرِ ادبیات فارسی، گفتوگو کردهایم؛ گفت وگویی با چاشنیِ خاطرهبازی با آن روزها.
شعر سهراب سپهری دارای چه ویژگیهایی است؟
ویژگی مهم ظاهری شعر سهراب این است که تقریباً بیشتر اشعارش در قالب نیمایی سروده شده اما ویژگیهای مهم شعرش از دیدگاه محتوایی، این است که تلمیحاتش مربوط به روزگار خودمان است و گاهی هم به فرهنگ غربی اشاراتی دارد. آن چه به شعر سهراب جمال میبخشد، یک نوع عرفانِ عاطفی است؛ مثلاً به جای این که اصطلاحات و مبانی عرفانی را در شعرش ببینیم، نگاه عارفانهاش را میبینیم. همانطور که مولانا از خارپشت هم در دیوانش صحبت میکند، سهراب هم از موجوداتی مانند کرکس، کرم و... صحبت میکند و میگوید چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ او میخواهد به ما این را گزارش کند که همه چیز این عالم دوستداشتنی است؛ همان که احمد غزالی میگوید: «در عالم امکان، چیزی زیباتر از دنیایی که ما میبینیم نمیتواند وجود پیدا کند». نکته دیگر، مسئله حال و اکنون است و این که باید در حوضچه اکنون شنا کنیم و در اسارت گذشتهها و در هراس آیندهها نباشیم. گاهی اگر اعتراضی هم میکند، نرم و نازک است.
پس شما با کسانی که میگویند شعر سهراب دغدغه اجتماعی ندارد، موافق هستید ؟
همین طور است. اولین نفر آقای دکتر رضا براهنی بود که بعد از انتشار «حجم سبز» گفت شعر سهراب روان اجتماعی روزگار خودش را ندارد و در این سخن زیاد هم اشتباه نمیکرد. اصولاً عارفان بزرگ هم همین طور بودند؛ مثلاً یکی از اعتراضهایی که به مولانا میکنند این است که وقتی مغولان به کشورش حمله میکردند، او مشغول دنیای خودش بود. چرا؟ چون اگر انسان نگاه عرفانی پیدا کند، در مییابد که همه پدیدههای عالم سر جایشان هستند. نگاه عرفانی باعث میشود آسان زندگی کنیم. بعضیها اعتراض میکنند که چرا سهراب زن نگرفت یا آدم اخلاقی نبود و... . در صورتی که اگر نگاه عارفانه داشته باشی، این طور فکر می کنی که هیچ کس به اراده خودش زندگی نمیکند و همه ما تابع اراده کل هستیم.
با این حساب میتوانیم سهراب سپهری را یک عارف بدانیم؟
به معنای امروزین کلمه اعتقاد دارم شعر سهراب نگاه عرفانی را تکمیل میکند؛ البته من عقیده دیگری هم دارم و آن این که هنر و ادبیات، ما را برای دقایقی از زندگی معمولی جدا و به کل جهان هستی وصل میکند. هنر این امکان را برای ما فراهم میآورد. وقتی از یک اثر هنری لذت ببری، مطمئن باش که رجعت کردهای به دوران کودکیات. مولوی میگوید: «صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق/ نیست فردا گفتن از شرط طریق». باید اکنون را چسبید و در زمان حالِ گسترده زندگی کرد.
سهراب بسیار از مولانا تأثیر پذیرفته، درست است؟
بله. در «هشت کتاب» که کل اشعار سهراب سپهری را یک جا آورده است، بعضی جاها میبینیم از ریتمهای مولانایی استفاده کرده است که کاملاً رقصان هستند. سهراب اگر اهل سماع عرفانی هم نبود، این سماع در اندرون روانش وجود داشت. شاعر وقتی موزون شعر میگوید؛ یعنی موزون هم اندیشه کرده و از یک سماع درونی برخوردار است.
درباره کتاب «تا انتهای حضور» بفرمایید که مجموعه مقالاتی درباره سهراب سپهری است و شما هم در آن مقاله دارید.
سهراب بر نسلهای پایینتر از خودش اثر گذاشت؛ یعنی جوانها به اشعارش علاقهمند بودند. من با سهراب دوست بودم. پیش از انقلاب جوانهای بیست و چند ساله، او را خیلی دوست داشتند و چون کارهایش مؤثر بود، آدمهای مختلف دربارهاش مقاله نوشتند. من هم درباره او مقالهای به نام «شاهینِ ترازویِ شگفت» نوشتم. شاهین، میله بزرگ افقی ترازو با دو چنگک است که دو کفه به آن آویزان میشود؛ کار ترازو این بود که در کفهای سنگ میگذاشتیم و در کفه دیگر کالا و وقتی دو کفه متعادل میشد، وزن میکردیم. سهراب سپهری به نظر من یک ترازوی شگفت است؛ یعنی اگر در یک کفه همه کائنات را بچینید و در کفه دیگر هیچ سنگی نگذارید، ترازویش تراز است و برعکس، اگر این طرف تمام وزنههای عالم را بگذارید و در آن کفه چیزی نگذارید، باز هم تراز است. یعنی این فهم عرفانی را دارد که همه چیز با هیچ چیز مساوی است.
شما با سهراب رفاقت داشتهاید. خاطرهای از آن دوران برایمان بگویید.
یادم میآید وقتی شعر میخواند، خودش قبل از این که مخاطب حسی پیدا کند، حسمند، یعنی با همه وجودش شعر را میخواند و در حین خواندن احساسی به شدت غنی داشت و گاهی یک مصرع را دو بار، سه بار تکرار میکرد. این خودش یک کارکردی داشت. من از این کار خوشم میآمد و حالا هم از این تکنیک استفاده میکنم. کارکردش این است که وقتی به این حال شعر میخوانی، به جز این که مخاطب از محتوا و فرم و معانی شعرت لذت میبرد، از خواندن تو هم کیف میکند. از شهریار هم همین خاطره را در ذهن دارم. او هم این قدر شعرهایش را قشنگ میخواند که به جز خوبی شعرش، خوبیِ خواندن شعرش هم بود. احمد شاملو هم همین ویژگی را داشت. یادم است در کانون پرورش فکری که کارشناس بودم، با صدای شاملو اشعار خیام و حافظ را ضبط کردیم. بیشتر زحمت این کار را هم احمدرضا احمدی به عهده داشت.
کد مطلب: 413600