کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یادداشت سیاسی |

آزادیهای مورد نظر اصلاح طلبان کی برآورده می شود؟

سید علی عباس محدث

7 اسفند 1397 ساعت 10:58

سال 91 همان ترکیب منفعت جو در شکم اجاره‌ای شکل گرفتند و با شعارهایی که «چنان رونق اقتصادی درست کنیم، چنان تحریم‌ها را برداریم، چنان صد روزه بر مشکلات فائق شویم و چنان کاسبی به راه بیاندازیم»، 6 سال هست که بر روی کاغذ تورم تک رقمی و در عمل نزدیک 3 رقمی را شاهدیم. اقتصاد را آزاد و رقابتی و در عمل گرفتار و انحصاری می‌بینیم. مدیریت‌ها را علمی و تخصصی و در عمل پوپولیسمی و سنتی می‌بینیم. ماحصل چهل سال زحمت و تلاش اندیشمندان انقلابی را به ثمن به خس دادند و کارمندان دولت را به اقشار بالقوه فعال تبدیل کردند. انواع رانت خواری، افزایش نرخ آسیب‌های اجتماعی، ازدیاد فقر و از هم پاشیدگی ساختار مدیریتی را بر مردم تحمیل کردند.


متن ارسالی: فرخی یزدی، دو غزل با ردیف آزادی دارد.
مطلع غزل اول چنین است:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی/ که روح بخش جهان است، نام آزادی
آزادی به لحاظ ساختاری که در مرزهای وسیعش نهفته است، همیشه محبوب فرد و جامعه بوده و هیچگاه، هیچ جامعه یا فردی هم نتوانسته است که حقانیت آن را به اثبات برساند. آیزایا برلین برای آزادی حدود ۲۰۰ تعریف را ادعا می‌کند. همین امر سبب شده است که تعریف دقیقی از آزادی ارائه نشود و به تبیین مصادیق آن اکتفا شود. با این همه ایشان اذعان دارد که می‌توان برای آزادی دو شاخص مهم در نظر گرفت. یکی اینکه مانعی برای آزادی نباشد. دوم امکان خواست و بروز آزادی وجود داشته باشد. پرنده‌ای را مثال می زند که اگردر قفس باشد قطعاً امکان آزادی برایش وجود ندارد. و اگر از قفس آزاد بشود ولی پرهایش ریخته باشد و یا توان جسمی برای پرواز نداشته باشد، باز هم آزاد نیست. یعنی اینکه امکان دست یابی و رسیدن به آزادی واقعی برایش مهیا نیست. همه مصلحان اجتماعی، رهبران نهضتهای مردمی، پادشاهان و سلاطین، امپراطوران جهان گشا و یا شاهان موروثی، انبیاء الهی، امامان و رهبران دینی و مذهبی و تمام کسانی که در فرایند سیاسی توانستند نظام حکومتی تشکیل دهند و آن را خواستگاه تحولات و ایده‌های فکری خود در ادوار مختلف زندگی سیاسی و اجتماعی کنند، به دنبال آزادی بودند و یا حداقل یکی از مهمترین مؤلفه‌های رهبری و مدیریت خود را به کمال رساندن آزادی مردمشان دانسته‌اند. ولی هیچ کس ندانست که دامنة آزادی را تا کجا و تا چه میزان باید به آن وسعت بخشید.
 داریوش آشوری در دانشنامه سیاسی می‌گوید:
«در هر بحثی از آزادی باید نسبیت آن را در نظر داشت و در مورد انسان همواره علت آزادی (آزادی از چه) و جهت آن (آزاد از چه) مطرح است». وقتی در مقایسه‌های دو نظام حکومتی شاهنشاهی و جمهوری اسلامی خیلی از انصاف فاصله می‌گیرید و حقایق را برای اثبات خودخواسته ها کتمان می‌کنید، چگونه به دنبال آزادی هستید؟ آیا می‌توانید با سؤالهایی که همه سوگیری به سوی منفعت طلبی سیاسی و فکری است، نظام مدیریتی را اصلاح نمود و به مردم مشق راهبردی داد؟ کتمان نمی‌کنید که ریشه این اختلاف سلائق که خیلی از منفعت طلبان سیاسی اسم آن را جریان فکری نهاده‌اند، در بیان ایدئولوژی «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد به عنوان مهمترین راهبرد انقلاب اسلامی بوده است؟ یقیناً فراموش نمی‌کنید که شکاف بین نسل دوم و سوم انقلاب را در تئوری پردازیهای غربگرایانه و نظریه سازیهایی با مصایق فیلم‌های هالیوود و اندیشه‌های جورج سورس و ایده‌های وهن آمیز عبدالکریم سروش و سعید حجاریان را در 8 سال میدان داری جبهه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بین سالهای 1376 تا 1384 با همین تبیین‌های دور از واقعیت ایجاد کردید؟ پایة مدیریت انقلاب را که با ملی گرایان و چپ‌های سوسیالست آغاز کردیم. پس از ناکامی دولت موقت در وابسته نمودن ایران به نمادها و الگوهای فرهنگ غرب، ابوالحسن بنی صدر، همان اقتصادان پرورش یافتة نظام مدیریتی لیبرالیسم فرانسه، با آراء مردم، رئیس دولت ایران شدند. در آن سناریوی ریاست جمهوری بنی صدر، حضرت امام خمینی (ره) بنیانگزار جمهوری اسلامی، تمامی الگوهای آزادی سیاسی را مراعات نمودند تا علیرغم تسلط کافیی که بر اندیشه‌های منحط و ویرانگر بنی صدر داشتند، به حکم احترام به آراء مردم (یعنی آزادی که امروزه برخی‌ها به اقتضای منافعشان به آن دم می‌زنند) و تثبیت اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی که آزادی سیاسی را برای هر ایرانی لازم می‌داند، سکوت کردند. حضرت امام (ره) این خطای بزرگ را به قیمت شناخت برخی تفکرات و لزومِ زمان شناسی ملت، ضروری تشخیص دادند، و چه نیکو بود آن تجربه. کدام رهبر دمکراتیک را می‌شناسید که این همه برای ملت خود احترام قائل باشد و در بدترین شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فرصت انتخاب آزادانه را از ملتش نگیرد و برای انتخاب آزاد اینگونه احترام قائل باشد؟
 دولت شهید رجایی و متعاقب آن دولت حضرت آیت الله خامنه‌ای نیز دوران مدیریتی در دل جنگ را تجربه کردند و عمردولتشان کوتاه بود. تا اینکه با پشت سر نهادن رویدادهای تأثیر گزاری در ساختارهای اجتماعی از جمله ارتحال رهبر کبیر انقلاب اسلامی، باز در کمال آزادی، حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی انتخاب شدند. این انتخاب نیز در اوج شرایط بحرانی آن دوره، در مقیاس وسیع آزادی مدنی و اتحاد ملی، صورت گرفت. ترکیب هیئت دولت در فرایند آزادی نگری که اولویت بندیهای حضرت آیت الله هاشمی بود، به نحوی چینش شدند که بعد از سه دهه از انقلاب اسلامی، برخی از کابینه دولت هاشمی را در دولت اصلاح طلبان و همچنین دولت تدبیر و امید شاهد هستیم.
دولت اصلاح طلبان به رهبری آقای خاتمی و در میان شانتاژهای گسترده عوامل خارج نشین و لیبرالهای داخلی، به تأیید اکثریت ملت رسید. جو سیاسی ملتهب شده‌ای را برای مردم و دولتمردان ایجاد کرده بودند. چون لیبرالهای درون نظام، هیچگاه محورهای اساسی نظام اسلامی و مردم انقلابی را مد نظرنداشتند، در شش سال اول این دولت، هزاران مقاله و تریبون و گفتمان و خدعه و نیرگ را فقط علیه مرحوم هاشمی رفسنجانی بکار بردند. کاملاً هاشمی را سدی در مقابل آزادی بیان و آزادی رسانه قلمداد کردند. او را بانی قتل‌های زنجیره‌ای معرفی کردند. چندین کتاب را در نسخه‌های فراوان علیه ایشان چاپ و او را عالیجناب سرخپوش معرفی کردند و با همکاری قدرت طلبان خارج نشین، در دادگاه آلمان محکومش کردند. وقتی پای انحصارطلبی تحکیم وحدتی‌ها و برخی از روحانیون مبارز و شاخة سکولاریسم سروش و معین به میان آمد، تازه رئیس دولت اصلاحات متوجه غارت اقتصاد مملکت شد. تئوریسین‌ها را در شرایط توهین به شعور مردم دید و نشست‌های شبانة مدعیان عبور از خاتمی را فهمید. راهی به جزء بازگشت از مسیر 6 ساله خود ندید و دامن آیت الله سرخپوش را مأمن دنیا و آخرتش انتخاب کرد. هاشمی رفسنجانی دوباره جان گرفت. آیت الله برای به دست آوردن اعتبار از دست رفته و خاتمی هم برای تطهیر خود از فتنه‌های احتمالی، نیازمند همگرایی و انسجام بودند. آیا رأفت نظام و مردم به خیانتهای 6 ساله کسانی که نه آزادی را درست و معقول تعریف کردند و نه از شکاف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ممانعت کرده بودند، عین آزادی بیان و قلم و رسانه نیست؟
در سال 84 با وجود چهره‌های سرشناس و شناخته شده‌ای همچون آیت الله هاشمی، دکتر احمدی نژاد انتخاب می‌شود که هیچ چهره سیاسی و روشنفکری اِلا مردم فکرش را نمی‌کرد. چرا؟ چون آزادی انتخاب، آزادی بیان، آزادی قلم و آزادی رسانه از ابتدای انقلاب جزء لاینفک نظام سیاسی‌مان بود. مردمی که 16 سال حرف‌های بی محتوا و دور از عمل را تجربه کرده بودند، صداقت را برگزیدند. در 6 سال اول دولت دکتر احمدی نژاد، خدمات گسترده‌ای را برای مردم انجام دادند. تا اینکه منفعت طلبان اصلاحات و اصولگرا، کم کم تنگی نفسِ خود را در آزادی ملت احساس کردند. شعارهای آزادی بیان و قلم و رسانه که معمولاً دستاویزِ روزهای تنگشان می‌باشد، طنین انداز می‌شود. این شعار نه برای مردم که کلید ورود دوباره به مسند مدیریت و سواری بر اسب دولت است تا ملت را به بازیهای خود سرگرم کنند و کاسبی اقتصادی را به راه بیاندازند، درحالی قانون مداری و حقوق شهروندی را حق ملت می‌دانند که از ابتدایی‌ترین پیش نیازهای قانون مداری که صلاحیت نگری در مدیریت‌ها و شایسته سالاری در دولت می‌باشد، ابا داشته و پشت پا می‌زنند. حقوق شهروندی را تنها در آراء کسب شده و برای مریدان خود جایز می‌دانند و هیچ سنخیتی با نظام آزاد و مبتنی بر تفکر آزاد مردم ندارند. ولذا این دو گروهِ منفعت طلب، از خارج و داخل کشور حاشیه امنیت را برای مردم و دولت، چنان به هم ریختند که توجه به ساختار فعلی دولت و ترکیب مدیریتی کلان تا خرد آن، گویایی همه واقعیت‌ها است.
و نهایتاً در سال 91 همان ترکیب منفعت جو در شکم اجاره‌ای شکل گرفتند و با شعارهایی که «چنان رونق اقتصادی درست کنیم، چنان تحریم‌ها را برداریم، چنان صد روزه بر مشکلات فائق شویم و چنان کاسبی به راه بیاندازیم»، 6 سال هست که بر روی کاغذ تورم تک رقمی و در عمل نزدیک 3 رقمی را شاهدیم. اقتصاد را آزاد و رقابتی و در عمل گرفتار و انحصاری می‌بینیم. مدیریت‌ها را علمی و تخصصی و در عمل پوپولیسمی و سنتی می‌بینیم. ماحصل چهل سال زحمت و تلاش اندیشمندان انقلابی را به ثمن به خس دادند و کارمندان دولت را به اقشار بالقوه فعال تبدیل کردند. انواع رانت خواری، افزایش نرخ آسیب‌های اجتماعی، ازدیاد فقر و از هم پاشیدگی ساختار مدیریتی را بر مردم تحمیل کردند.
اینک، عده‌ای در این برهه از تاریخ، مستمراً دم از آزادی بیان، قلم، رسانه و انتخاب می‌زنند که خود بهتر از هرکسی می‌دانند آنچه رمز بقاء و دوام جمهوری اسلامی و عامل تشخیص هویت منفعت طلبی شبه روشنفکران وابسته در این نظام اسلامی شده است، آزادی بیان و قلم و انتخاب بوده است. آری، هدف از انقلاب ایران، اقتصادی نبود که بخواهید الان خیلی زیرکانه به ملت به‌ویژه جوانان و کسانی که قبل از انقلاب را به یاد ندارند، پالس دهید که وضعیت اقتصادی آن زمان گُل و بلبل بود. دین و مذهب هم نبود که بخواهید به نسل بعد از انقلاب بگوئید که مردم در آن زمان آزادی لازم را برای عقاید دینی و برپایی مناسک مذهبی داشتند. حتماً فرهنگی و سیاسی هم نمی‌دانید. چرا که قطعاٌ در تحلیل‌هایتان کشور را قبل از انقلاب فاقد مشکلات فرهنگی و سیاسی می دانید. نه کاپیتولاسیونی بود، نه بحرین را بخشیدم، نه حق توحش دادیم، نه بر ما منتی بود، نه محرومیتی در سواد و دانش بود و نه هم پیشرفت‌های علمی و توسعه مراکز علمی داشتیم. پس چی بود؟ نیاز به آزادی بود؟ در دولت‌های اصلاحات و اعتدال اجازه نفس کشیدن را حتی به یک مخالف فکریتان ندادید، این آزادی اقتناع تون نکرد؟ در این دو دولتِ مذکور، همه جور آدمِ نالایق و بی تدبیر را به مسند مدیریت رساندید تا همه نوع فشار را بر مردم وارد کنند، این آزادی براتون کفایت نمی‌کرد؟ در این دو دولت، انوع تحقیرها را در صحنه‌های سیاسی بر ملت ایران تحمیل کردید و در مقابل همه شون تا کمربند خم شدید، این آزادی آزارتون داد؟ در این دو دولت، تنوعی از تفکرات مبتذل را در سینماها، رسانه‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس و خیابانها اشاعه دادید و گاهاً برخی از شاهانی که دستور ازدواج با محارم را داده بودند، رهبر و ولی خود خواندید و کتابشان را فصل الخطاب اعتقادات و باورهای مذهبی‌تان در سمینارها و کنفرانس‌های گوناگون معرفی کردید و گاهی آنها را در مقابل رسول گرامی اسلام (ص) و کتاب آسمانی‌اش قرار دادید، این آزادی در مقیاس فکرتون بس نبود؟ گفتید باید سپاه را حذف کنیم اما در تنگاها که غرق شدید، اذعان کردید که سپاه لازمة انقلاب هست. گفتید سپاه نباید اقتصادی باشد، که هرچه الی برکت الله در این 6 سال و آن 8 سال گفتید همه از وجود با برکت سپاه بود که در پایان هر دو دولت بر نقش بی بدیل سپاه در توسعه زیر ساختهای اقتصادی صحه گذاشتید. گفتید باید به مخالف درود بفرستیم اما در دانشگاهها، دانشجویان مخالف را بیرون کردید و عده‌ای را هم تهدید نمودید. گفتید حوزه‌ها فاقد اندیشه علمی هستند اما پشت نام‌هایی چون منتظری و هاشمی و یوسفی اشکوری و خوئینی و خاتمی و ... سه سنگ سینه زدید و مثل کانگورو در رحمشان نُضج گرفتید. شرمتان نمی‌شود که از وحدت نمی گوئید؟ حیا نمی‌کنید که چهل سال است از آزادی و حقوق شهروندی و قانون مداری می گوئید در حالیکه به هیچ کدامشان حتی ذره‌ای هم باور ندارید؟ «وحدت کلمه» چی شد؟ درب این دکان را ببندید که دیگر مشتری نیست. در پایان تعریفی از آزادی را به قلم داریوش آشوری معروض می‌دارم. امیدوارم که به خود آید و بدانید که این قلم‌های مقدسی که اندیشه‌های لامحالتان را می‌نویسند، نجات بخش زندگی سیاسی‌تان نخواهد بود.
«یکی از ویژگی‌های آزادی درونی، دور بودن یا بریدن از حالت، رابطه، یا نسبتی است که خوشایند نباشد، ولی قیدهایی که با رضا و اختیار پذیرفته می‌شود، ضد آزاد بودن نیست مانند عاشقی که نمی‌خواهد از قید و بند عشق رها باشد یا مادری که نمی‌خواهد از قید فرزندش رها شود. آزادی امکان عملی کردن تصمیم‌هایی است که فرد یا جامعه به میل یا ارادة خود می‌گیرد. اگر انسان بتواند همة تصمیم‌هایی را که می‌گیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی اندیشه و گفتار و کردار او را محدود نکند و در قید و بند در نیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بی حد و مرز است. اما چون انسان‌ها به‌طور اجتماعی زندگی می‌کنند، نمی‌توانند آزادی مطلق داشته باشند. زیرا آزادی بی حد و مرز یک فرد به پایمال شدن آزادی افراد دیگر اجتماع می‌انجامد. به همین سبب است که هر جامعه‌ای با قانونها و مقررات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خاصی هم حافظ آزادی‌های افراد آن جامعه می‌شود و هم حد و مرزهایی برای این گونه آزادی‌ها به وجود می‌آورد. قانون‌ها و مقررات جهانی نیز آزادی‌های مردم سراسر جهان و حد و مرزهای آن‌ها را در جامعة جهانی معین و مشخص می‌کنند. تلاش‌ها و مبارزه‌های انسان در طول تاریخ زندگانی او همواره برای به دست آوردن آزادی مشروع و قید و بند زدن به آزادی مطلق فرمانروایان ستمگر و زورمندان بوده‌است».
---------------------------------
سید علی عباس محدث


کد مطلب: 407470

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/407470/آزادیهای-مورد-نظر-اصلاح-طلبان-کی-برآورده-می-شود

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1