«اولین سالگرد قربانیان سانحه تهران ـ یاسوج صبح امروز در محوطه فرودگاه یاسوج با حضور خانواده قربانیان و بدون حضور هیچ یک از مسوولان استانی و شهرستانی برگزار شد. صبح امروز (29 بهمن 97) و همزمان با وقوع حادثه تلخ سقوط هواپیمای تهران یاسوج و کشته شدن 66 نفر از هموطنانمان اولین سالگرد قربانیان سانحه تهران ـ یاسوج در محوطه فرودگاه یاسوج با حضور خانواده قربانیان و بدون حضور هیچ یک از مسوولان استانی و شهرستانی و حتی مدیرعامل فرودگاه یاسوج برگزار شد. خانواده قربانیان در این مراسم با انتقاد از مسوولان استان با به همراه داشتن پلاکاردی اجرای عدالت را کمترین تسکین بر دلهای زخم دیده خود دانستند. خانواده های داغدار همچنین خطاب به سازمان هواپیمایی کشور آنان را موظف به پاسخگو بودن در برابر این خطای خانمانسوز دانستند.»
داریوش ارجمند فعال اجتماعی و سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد در این باره دلنوشتهای را خطاب به دوستش حسین روحانی از چهرههای فرهنگی و شاهنامهخوانان استان نوشت که در ادامه میآید.
دلنوشته ای برای حسین روحانی
سلام حسین
همدرد همهی روزهای پر حسرتم، همپای همهی رفتنها و دویدنها و نرسیدنهایم،
هم نالهی همه ناشنیدههای تلخم،
هم بغض همهی رفتههای برنگشتهام،
سلام
امروز، جایت خالی بود، خیلی خالی
راستی حسین جان، امروز، روز سقوط بود،
فرودگاه یاسوج امروز سقوط کرد! استاندار با همهی "آسمان غرمبه هایش" به همراه تمامی معاونان ریز و درشت و مشاوران پیدا و پنهانش سقوط کردند. فرمانداران و تیمهای تبلیغاتیشان،
مدیرانِ کُل و کَل و کِل با جمیع مداحان و ملازمانشان سقوط کردند.
میدانم قبل از خندیدن بر میگردی و دوباره میخوانی، فرودگاه و استاندار و اعوان و انصارش سقوط کردند،
روحیهات را می دانم، از الان بغضت را کوک میکنی:
دُ،،، رِ،،، دُرهای فرو غلطیده از "آسمان"، بر ملحفهی سفید دنا
کوک میکنی؛
دُ،، ر،، د،، دُرد خُمخانهی عاطفه و اشک
دُردی که جز دَرد و تلخند و تلخکامی در فراخنای تاریخِ این دیار تیپا خورده، تُخمی نکِشته.
کوک میکنی ساز هق هق ات را با ضرب اهنگ شانههای پدران فرزند از دست داده و مادرانِ زنده به گوریِ انتظار،،،،
میشناسمت، میدانم الان چون لالههای واژگون، دنیایت واژگونه است اما حقیقت را گفتم، امروز ته ماندههای اخلاق، آرام و بی صدا سقوط کرد.
جایت خالی، جای "کر شاهنومه خون" خالی، و خالههای شروه گو و یا حتی آتشی که دوباره سهراب را در آن فرو افکنیم تا جلز و ولز یار یارش، غریبیِ یاران دنا را ضجه بکشد.
امروز، مادران و همسران و فرزندان قربانیان سقوطِ آسمان، حین گریه کردن دنبالِ حصیری، نمدی، کفپوشی، زیراندازی میگشتند تا میهمانانشان بر اسفالت سرد فرودگاه ننشینند.
راستی فقط جای شما خالی نبود،
لاکردارها، همین سلفی بگیرانِ رسانه دار هم امروز برای گرفتن سلفی به فرودگاه نیامدند، جایشان واقعاً خالی بود بی معرفتها. میشد سلفی گرفت با اشک خواهران برادر مرده و بعد در اینستاگرام زیرش یاد داشت بنویسند: من و اشک خواهری در سوگ برادر،، یهویی!
یا، من و فرودگاه یاسوج و زانوان شکستهی پدری در عزای فرزندان،، یهویی!
بعد مبلغان و مستخدمین و «لرکه زنهای» فضای مجازی در تیراژ بالا بین گروههای واتس آپی هی باز نشر دهند و از خدمات گرانبهای فرماندار نمونه! و استاندار بی نظیر! و مدیر بی بدیل! حکایتها نقل کنند و داستانها بسازند.
هی آسمانِ اسقاطِ مدیریت را با ریسمانِ پوسیدهی تملق به پهنایِ باندِ شعور مخاطبانِ ویژه ببافند.
رتوش کردههای سیاسی و بزک کردههای اجتماعی و زیر ابرو برداشته های هنری هم امروز، اینجا خود را به قهوهی تلخی میهمان نکردند.
بنازم به غیرت درد که ازلی، ابدی است و لحظهای سینهی سوخته و دل شکسته و کمر خمیدهی داغداران رها نکرد.
حسین جان، گریههایت که تمام شدو
اشکهایت که خشکید، قبل از آنکه بغضت از کوک بیوفتد برایم بخوان
خوا دهس آ کنه، شوپرل ایرن.
همین!