تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۱۲
کد مطلب : ۴۰۳۹۹۸
مرثیهای بر فوتبال کهگیلویه و بویراحمد
عجالتاً به اندازه مجید نجاتی در قبال مرگ و زندگی جوانان کهگیلویه و بویراحمد احساس وظیفه نمیکنید؟
۱
کبنا ؛متن ارسالی
تقریباً یک سال پیش و در هنگام مشاهده قائم اسلامی خواه بازیکن هم استانی در بازی استقلال-تراکتور، نگارنده چند خطی در رابطه با او در پیج اینستاگرامی نوشت و از آن موقع تا کنون دنبال فرصتی میگشت تا به این بهانه اشارهای به ورزش استان و مشخصاً فوتبال داشته باشد.
مصاحبه با ورزشکارانی از جنس قائم اسلامی خواه و شناسایی آنها، و معرفی پتانسیلهای موجود از این طریق، یک ایده بود که البته ترجیح این شد که این ایده را به رسانههای فعال و اهلش واگذاریم. و خود همچون نوشته و مرثیهمان برای سینما نداشتنمان (مرثیهای برای مرکز استانی که سینما ندارد) اشارهای داشته باشیم به فراهم نکردن شرایط لازم برای شکوفایی استعدادهای ورزشی و به دنبال آن ضایع شدن منابع انسانی.
در روزهایی که بدون اغراق "بی اعتمادی" و حرکت در مسیر منفعت شخصی مشخصه بارز جامعه ایرانی است. و این مشخصه و عوامل مختلف دیگر، ناامیدی و بلاتکلیفی را رقم زدهاند. هنوز هم میتوان روزنههای امیدی برای مردم پیدا کرد و نور تابیده بر این روزنهها را گسترش داد.
در فیلم فریاد مورچهها ساخته محسن مخملباف وقتی که بازیگر مرد از خانم همراهش میپرسد: " جواب خدا به این همه فقر و بدبختی چیه؟" بازیگر خانم پاسخ میدهد که " مطمئن باش جواب خدا به تو سوسیالیسم الهی نیست. جواب خدا به فقرا خوشبختیهای کوچیک کوچیکه ... خوشبختی یه خط نیست!. خوشبختی یه مشتی از لحظاته... میدونی... لحظهای که میخندی، درسته این لحظات مثل نقطههای ریزند ولی وقتی به هم نزدیک میشوند یه خط درست میکنند."
به گواه شواهد اگرچه مسئولان و متولیان امر در فراهم کردن شرایط لازم برای حرکت مردم بر روی خط خوشبختی نام کام ماندهاند. اما هنوز هم میتوانند با حرکتهایی حداقل مشتی از این لحظات خوشبختی را فراهم آورند. و چه خوب میشود اگر رسانههای هم استانی که گاها برای دونترین انتصابات و حتی بعضاً ترفیع درجات کاری پیام تبریک و تهنیت ردیف میکنند. در فراهم آوردن این مشتی از لحظات خوشبختی گامهای خویش را بردارند و تلنگری باشند بر پیکر بی جان و افکار معمولاً در حاشیه مسئولان و متولیان امر.
هدف و مقصود این نیست که مبالغه آمیز خودمان را جدی بگیریم اما قدر مسلم و واقعیت موجود این است که استان کهگیلویه و بویراحمد سرشار از استعدادهای ورزشی و مشخصاً استعدادهای فوتبالی است.
اما چرا ورزش و وفوتبال به عنوان یکی از بزرگترین بهانههای خوشبختی و شادی آور جوانان جدی گرفته نمیشود و بستر آن فراهم نمیشود.
مسئولان و متولیان امر با اقدامات و آمار کیفیِ بدون خروجی مشخص سر را زیر برف نکنند، و با کاغذبازیهای خاص خود و افتتاحیههای ساختگی، خویش را فریب ندهند. کما اینکه به دروغ در سال 1394 ورزشگاه 15 هزار نفری تکمیل نشده یاسوج را افتتاح کردند.
مسئولان و متولیان امر باید بدانند، زمانی میتوانند ادعای فراهم کردن بستر مناسب مورد نیاز را داشته باشند که ما نتایج کمی و عددی مشخصی چون حضور یک تیم فوتبال استانی را در لیگ برتر جشن بگیریم. و با برنامه ریزیهای دقیق و فراهم آوردن زیر ساختهای ورزشی مورد نیاز حضور دائمی این تیم را در سطح اول فوتبال مملکت تضمین کنیم.
تیم شهرداری یاسوج چندسالی خوب نتیجه میگرفت و حتی تا آستانه صعود به لیگ برتر نیز پیش رفت. مسئولان محترم استانی توضیح بدهند که چه بر سر این تیم آوردند.
برای مثال، شهری چون تبریز را معمولاً حداقل سه تیم در جامهای سطح بالای کشوری نمایندگی میکنند و هر سه تیم نیز تحت حمایت دستگاهها و نهادهای مختلف قرار میگیرند. دستگاهها و نهادهای مختلف استانی ما توضیح بدهند که واقعاً عرضه حمایت از یک تیم فوتبالی شهرداری یاسوج را نداشتهاند؟
اگر رسانههای استانی درگیر حواشی معروف خاص خود نمیشوند، بررسی کنند که واقعاً چه بر سر این تیم آمد؟ اگرافراد مختلفی که دورههای مختلف مسئولیت داشتهاند هر یک در پی مصادره موفقیتها و یا فرار از شکستها بر نمیآیند، توضیح بدهند که مشکلات واقعی تیمی چون شهرداری یاسوج چه بوده است و چه زیر بناهایی باید فراهم میشد که نشد و فروپاشی این تیم را رقم زد. بررسیای را صورت بدهند که کمک کننده به آینده و گامی در جهت توسعهی زیر بناهای ورزشی استان باشد.
در سال 1393 و در بازی حساس تیم شهرداری یاسوج و نساجی مازندران " در پی جلو رفتن دروازه بان شهرداری یاسوج و خالی شدن دروازه این تیم؛ مجید نجاتی بازیکن ذخیره شهرداری طی حرکتی عجیب با پوشش بازیکن ذخیره به درون دروازه آمد و از به ثمر رسیدن یک گل حتمی جلوگیری کرد."
مجید نجاتی که این حرکت باعث اخراج وی شد، بعد از بازی در توجیه این حرکت بیان داشت: "... تنها کاری بود که میتوانستم برای تیمم انجام بدم. تو اون لحظه فقط همین کار ازم بر میومد. خودم را تو زمین احساس کردم. چون دیگه واقعاً بازی مرگ و زندگی بود برای تیم ما. هر جریمه و محرومیتی باشه دیگر مهم نیست.
درست است که مجید نجاتی برای کمک به تیمش از مسیر درست آن وارد نشد. اما به قول خودش این همه آن چیزی بود که در توان داشت. آیا مسئولان ما برای جلب رضایت مردم همه توان خویش را به کار میگیرند؟.
مجید نجاتی گفت: آن لحظه خود را در زمین احساس کرده است. آیا مسئولان استانی ما خود را در زمین مسابقه خدمت به مردم احساس نمیکنند؟ نکند آنها خود را در زمین، جنگجویی میبینند که باید برای رسیدن به منفعت شخصی خویش تلاش کند. آیا این جنگجویان نمیدانند در زمین مسابقه قرار داده شدهاند و حقوق و مزایا نیز در یافت میکنند تا در راه خدمت به خلق خدا و در جهت رفاه مردم تلاش کنند؟.
مجید نجاتی گفت: مسئله موفقیت تیم شهرداری یاسوج برایم مثل مرگ و زندگی بوده است. این صحبت "مرگ و زندگی" در کلام بازیکن شهرداری یاسوج تنها یک اصطلاح و یک مفهوم برای نشان دادن حساسیت موضوع نیست. بلکه میتواند به معنای واقعی کلمه موضوع مرگ و زندگی را بیان کند؛ مرگ یک تیم، مرگ هیجان و حتی مرگ جوانان و نوجوانان. اخبار خودکشی جوانان و نوجوانان استانی را از نظر بگذرانید؛ شاید اگر امکانات و زیر بناهای ورزشی فراهم میشد و بهانههای ایجاد هیجان و امیدواری به آینده به راه بود خیلی از این جوانان به افسردگی و پوچیهای تا مرز خودکشی نمیرسیدند. و کیست که نداند بسیاری از این افکار منفی از سر نداری، فقر و محرومیت میباشد.
اصلاً بحث زیر بناها و امکانات ورزشی را علی الحساب فاکتور میگیریم؛ یک تیم هم استانی را در لیگ برتر تصور کنید با هر برد این تیم چه احساس شعف و شادمانیای ایجاد میشود، با هر بازی خانگی این تیم چه هیجانی به راه می افتد بخصوص اگر تیم میهمان یکی از دو تیم پرطرفدار پایتخت باشد. چه خوب میشود اگر ورزشگاه 15 هزار نفری استان به معنای واقعی تکمیل و افتتاح شود و یک تیم فوتبال استانی، ما را در لیگ برتر فوتبال نمایندگی کند. آنگاه جوان و نوجوان هم استانی در جایگاه تماشاگران مینشیند و بخش زیادی از انرژیهای منفیاش را در ورزشگاه فریاد می زند و بیرون میریزد. و حالا اگر امکانات زیر بنایی هم فراهم شود و به بهانه این تیم لیگ برتری آکادمی فوتبال و رده کودکان، جوانان و نوجوانان تیم مذکور نیز فعال باشد چه امید مضاعفی میتواند به روح جوانان و نوجوانان این استان تزریق کند. مجید نجاتی عزیز درست گفته است؛ آن توپ گرد از جنس مرگ و زندگی بوده است. مسئولان گرامی! عجالتاً به اندازه مجید نجاتی در قبال مرگ و زندگی جوانان این استان احساس وظیفه نمیکنید؟
-----------------------
نصرالدین پارسه
تقریباً یک سال پیش و در هنگام مشاهده قائم اسلامی خواه بازیکن هم استانی در بازی استقلال-تراکتور، نگارنده چند خطی در رابطه با او در پیج اینستاگرامی نوشت و از آن موقع تا کنون دنبال فرصتی میگشت تا به این بهانه اشارهای به ورزش استان و مشخصاً فوتبال داشته باشد.
مصاحبه با ورزشکارانی از جنس قائم اسلامی خواه و شناسایی آنها، و معرفی پتانسیلهای موجود از این طریق، یک ایده بود که البته ترجیح این شد که این ایده را به رسانههای فعال و اهلش واگذاریم. و خود همچون نوشته و مرثیهمان برای سینما نداشتنمان (مرثیهای برای مرکز استانی که سینما ندارد) اشارهای داشته باشیم به فراهم نکردن شرایط لازم برای شکوفایی استعدادهای ورزشی و به دنبال آن ضایع شدن منابع انسانی.
در روزهایی که بدون اغراق "بی اعتمادی" و حرکت در مسیر منفعت شخصی مشخصه بارز جامعه ایرانی است. و این مشخصه و عوامل مختلف دیگر، ناامیدی و بلاتکلیفی را رقم زدهاند. هنوز هم میتوان روزنههای امیدی برای مردم پیدا کرد و نور تابیده بر این روزنهها را گسترش داد.
در فیلم فریاد مورچهها ساخته محسن مخملباف وقتی که بازیگر مرد از خانم همراهش میپرسد: " جواب خدا به این همه فقر و بدبختی چیه؟" بازیگر خانم پاسخ میدهد که " مطمئن باش جواب خدا به تو سوسیالیسم الهی نیست. جواب خدا به فقرا خوشبختیهای کوچیک کوچیکه ... خوشبختی یه خط نیست!. خوشبختی یه مشتی از لحظاته... میدونی... لحظهای که میخندی، درسته این لحظات مثل نقطههای ریزند ولی وقتی به هم نزدیک میشوند یه خط درست میکنند."
به گواه شواهد اگرچه مسئولان و متولیان امر در فراهم کردن شرایط لازم برای حرکت مردم بر روی خط خوشبختی نام کام ماندهاند. اما هنوز هم میتوانند با حرکتهایی حداقل مشتی از این لحظات خوشبختی را فراهم آورند. و چه خوب میشود اگر رسانههای هم استانی که گاها برای دونترین انتصابات و حتی بعضاً ترفیع درجات کاری پیام تبریک و تهنیت ردیف میکنند. در فراهم آوردن این مشتی از لحظات خوشبختی گامهای خویش را بردارند و تلنگری باشند بر پیکر بی جان و افکار معمولاً در حاشیه مسئولان و متولیان امر.
هدف و مقصود این نیست که مبالغه آمیز خودمان را جدی بگیریم اما قدر مسلم و واقعیت موجود این است که استان کهگیلویه و بویراحمد سرشار از استعدادهای ورزشی و مشخصاً استعدادهای فوتبالی است.
اما چرا ورزش و وفوتبال به عنوان یکی از بزرگترین بهانههای خوشبختی و شادی آور جوانان جدی گرفته نمیشود و بستر آن فراهم نمیشود.
مسئولان و متولیان امر با اقدامات و آمار کیفیِ بدون خروجی مشخص سر را زیر برف نکنند، و با کاغذبازیهای خاص خود و افتتاحیههای ساختگی، خویش را فریب ندهند. کما اینکه به دروغ در سال 1394 ورزشگاه 15 هزار نفری تکمیل نشده یاسوج را افتتاح کردند.
مسئولان و متولیان امر باید بدانند، زمانی میتوانند ادعای فراهم کردن بستر مناسب مورد نیاز را داشته باشند که ما نتایج کمی و عددی مشخصی چون حضور یک تیم فوتبال استانی را در لیگ برتر جشن بگیریم. و با برنامه ریزیهای دقیق و فراهم آوردن زیر ساختهای ورزشی مورد نیاز حضور دائمی این تیم را در سطح اول فوتبال مملکت تضمین کنیم.
تیم شهرداری یاسوج چندسالی خوب نتیجه میگرفت و حتی تا آستانه صعود به لیگ برتر نیز پیش رفت. مسئولان محترم استانی توضیح بدهند که چه بر سر این تیم آوردند.
برای مثال، شهری چون تبریز را معمولاً حداقل سه تیم در جامهای سطح بالای کشوری نمایندگی میکنند و هر سه تیم نیز تحت حمایت دستگاهها و نهادهای مختلف قرار میگیرند. دستگاهها و نهادهای مختلف استانی ما توضیح بدهند که واقعاً عرضه حمایت از یک تیم فوتبالی شهرداری یاسوج را نداشتهاند؟
اگر رسانههای استانی درگیر حواشی معروف خاص خود نمیشوند، بررسی کنند که واقعاً چه بر سر این تیم آمد؟ اگرافراد مختلفی که دورههای مختلف مسئولیت داشتهاند هر یک در پی مصادره موفقیتها و یا فرار از شکستها بر نمیآیند، توضیح بدهند که مشکلات واقعی تیمی چون شهرداری یاسوج چه بوده است و چه زیر بناهایی باید فراهم میشد که نشد و فروپاشی این تیم را رقم زد. بررسیای را صورت بدهند که کمک کننده به آینده و گامی در جهت توسعهی زیر بناهای ورزشی استان باشد.
در سال 1393 و در بازی حساس تیم شهرداری یاسوج و نساجی مازندران " در پی جلو رفتن دروازه بان شهرداری یاسوج و خالی شدن دروازه این تیم؛ مجید نجاتی بازیکن ذخیره شهرداری طی حرکتی عجیب با پوشش بازیکن ذخیره به درون دروازه آمد و از به ثمر رسیدن یک گل حتمی جلوگیری کرد."
مجید نجاتی که این حرکت باعث اخراج وی شد، بعد از بازی در توجیه این حرکت بیان داشت: "... تنها کاری بود که میتوانستم برای تیمم انجام بدم. تو اون لحظه فقط همین کار ازم بر میومد. خودم را تو زمین احساس کردم. چون دیگه واقعاً بازی مرگ و زندگی بود برای تیم ما. هر جریمه و محرومیتی باشه دیگر مهم نیست.
درست است که مجید نجاتی برای کمک به تیمش از مسیر درست آن وارد نشد. اما به قول خودش این همه آن چیزی بود که در توان داشت. آیا مسئولان ما برای جلب رضایت مردم همه توان خویش را به کار میگیرند؟.
مجید نجاتی گفت: آن لحظه خود را در زمین احساس کرده است. آیا مسئولان استانی ما خود را در زمین مسابقه خدمت به مردم احساس نمیکنند؟ نکند آنها خود را در زمین، جنگجویی میبینند که باید برای رسیدن به منفعت شخصی خویش تلاش کند. آیا این جنگجویان نمیدانند در زمین مسابقه قرار داده شدهاند و حقوق و مزایا نیز در یافت میکنند تا در راه خدمت به خلق خدا و در جهت رفاه مردم تلاش کنند؟.
مجید نجاتی گفت: مسئله موفقیت تیم شهرداری یاسوج برایم مثل مرگ و زندگی بوده است. این صحبت "مرگ و زندگی" در کلام بازیکن شهرداری یاسوج تنها یک اصطلاح و یک مفهوم برای نشان دادن حساسیت موضوع نیست. بلکه میتواند به معنای واقعی کلمه موضوع مرگ و زندگی را بیان کند؛ مرگ یک تیم، مرگ هیجان و حتی مرگ جوانان و نوجوانان. اخبار خودکشی جوانان و نوجوانان استانی را از نظر بگذرانید؛ شاید اگر امکانات و زیر بناهای ورزشی فراهم میشد و بهانههای ایجاد هیجان و امیدواری به آینده به راه بود خیلی از این جوانان به افسردگی و پوچیهای تا مرز خودکشی نمیرسیدند. و کیست که نداند بسیاری از این افکار منفی از سر نداری، فقر و محرومیت میباشد.
اصلاً بحث زیر بناها و امکانات ورزشی را علی الحساب فاکتور میگیریم؛ یک تیم هم استانی را در لیگ برتر تصور کنید با هر برد این تیم چه احساس شعف و شادمانیای ایجاد میشود، با هر بازی خانگی این تیم چه هیجانی به راه می افتد بخصوص اگر تیم میهمان یکی از دو تیم پرطرفدار پایتخت باشد. چه خوب میشود اگر ورزشگاه 15 هزار نفری استان به معنای واقعی تکمیل و افتتاح شود و یک تیم فوتبال استانی، ما را در لیگ برتر فوتبال نمایندگی کند. آنگاه جوان و نوجوان هم استانی در جایگاه تماشاگران مینشیند و بخش زیادی از انرژیهای منفیاش را در ورزشگاه فریاد می زند و بیرون میریزد. و حالا اگر امکانات زیر بنایی هم فراهم شود و به بهانه این تیم لیگ برتری آکادمی فوتبال و رده کودکان، جوانان و نوجوانان تیم مذکور نیز فعال باشد چه امید مضاعفی میتواند به روح جوانان و نوجوانان این استان تزریق کند. مجید نجاتی عزیز درست گفته است؛ آن توپ گرد از جنس مرگ و زندگی بوده است. مسئولان گرامی! عجالتاً به اندازه مجید نجاتی در قبال مرگ و زندگی جوانان این استان احساس وظیفه نمیکنید؟
-----------------------
نصرالدین پارسه