تاریخ انتشار
شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۱۸
کد مطلب : ۴۹۳۳۴۲
کبنا گزارش می‌دهد؛

در سایه مرگ، نور زندگی: داستان عشق و فداکاری «فروغ»

۸
در سایه مرگ، نور زندگی: داستان عشق و فداکاری «فروغ»
کبنا ؛در دل کوه‌های سرسبز بویراحمد، جایی که دنا به آسمان می‌رسد و زندگی و مرگ در هم تنیده‌اند، داستانی غم‌انگیز و شگفت‌انگیز در حال شکل‌گیری است. اینجا، در پس چهره‌های غمگین و اشک‌های جاری، تصمیمی بزرگ و انسانی در حال شکل‌گیری است. مادر و خواهر «فروغ»، دختری که جان دوباره‌ای به دیگران بخشید، با چشمانی پر از اشک و دل‌هایی آکنده از اندوه، روایت خود را آغاز می‌کنند.
 چگونه تصمیم به اهدای عضو فرزندتان گرفتید؟
«فرزندم، فروغ، خود در سن بیست سالگی تصمیم به این کار گرفت. او همیشه می‌گفت که می‌خواهد به دیگران کمک کند.»
مادر با چشمانی پر از درد و یادآوری لحظه‌های شیرین و تلخ، به گذشته می‌نگرد. «در آن لحظات دشوار، قرآن را به یاد آوردم. آنگاه که می‌گوید: اگر جان یک نفر را نجات دهی، گویی کل عالم را نجات داده‌ای. برای اینکه راه او در آن دنیا هموارتر شود، من نیز با کمال میل به این کار رضایت دادم.»
 چه احساسی داشتید زمانی که تصمیم به اهدای اعضای او گرفتید؟
«وقتی به بالای سر دخترم رفتم، دل‌تنگی و غم در وجودم چنگ می‌زد. در آن لحظه، گویی دنیا دور من می‌چرخید و من در مرکز آن ایستاده بودم، با قلبی شکسته و ذهنی پر از سوالات بی‌پاسخ. به خودم گفتم: «شاید دیگران فکر کنند که من برای اهدای عضو عجله کردم، شاید هر فکر دیگری داشته باشند، اما من می‌دانم که وقتی این دستگاه از دخترم جدا شود، دیگر اعضای بدنش کارایی نخواهند داشت.»
احساسات مادر در آن لحظه، مانند دریایی طوفانی بود. «احساس بدی نداشتم. وقتی دیدم او خود راضی است، آرامشی در دل من شکل گرفت. اعضای مغز او برای نیتی بزرگ آفریده شده بود و من می‌دانستم که او از این تصمیم خرسند است.»
لحظه‌ای که پزشکان اعلام کردند اعضای بدنش اهدا خواهد شد، قلب مادر به تپش افتاد. «نگران بودم که مبادا زمان بگذرد و آن فرصت طلایی از دست برود. به محض اینکه پیشنهاد را مطرح کردند، گفتم همین الان رضایت‌نامه را امضا می‌کنیم. هیچ چیزی برایم مهم‌تر از نجات زندگی دیگران نبود.»
 چگونه این تصمیم بر روی خانواده و دوستان شما تأثیر گذاشت؟
این تصمیم نه تنها بر زندگی فروغ تأثیر گذاشت، بلکه بر خانواده و دوستانش نیز سایه‌ای عمیق افکند.
مادر با بغضی در گلو می‌گوید: «در این روزها، پدر و مادرها به من می‌گویند که اگر فرزندانشان چنین تصمیمی می‌گرفتند، آن‌ها را منع می‌کردند. اما اکنون نظرشان تغییر کرده و می‌گویند ما نیز راضی هستیم و اجازه می‌دهیم فرزندانمان اعضای بدنشان را اهدا کنند.»
 آیا ارتباطی با دریافت‌کنندگان اعضای فرزندتان برقرار کردید؟
اما او از ارتباط با دریافت‌کنندگان اعضا دوری می‌کند. «نه دوست دارم ارتباطی با آن‌ها داشته باشم و نه می‌خواهم بدانم به چه کسی اهدا شده است. فقط دعا می‌کنم که هرکسی اعضای فرزندم را دریافت کند، سلامت باشد.»
 در سایه مرگ، نور زندگی: داستان عشق و فداکاری «فروغ»
چه پیامی برای دیگر خانواده‌ها دارید؟
پیامش به دیگر خانواده‌ها ساده اما عمیق است: «اعضای بدن دیگر کارایی نخواهند داشت و در نهایت به خاک می‌روند. اما اگر بتوانند جان یک کودک یا یک پدر و مادر را نجات دهند، مطمئن باشید که این عمل موجب شادی روح اهداکننده خواهد شد. باید این کار را به خاطر او انجام دهند.»
 آیا فکر می‌کنید جامعه به اندازه کافی درباره اهدای عضو آگاهی دارد؟
او با دلی پر از امید ادامه می‌دهد: «تنها یک ساعت کافیست تا با تصمیمی آگاهانه، زندگی را به دیگری ببخشیم، در حالی که فرزندی که می‌خواهیم به دنیا بیاوریم، 9 ماه انتظار و امید را می‌طلبد. باید بدانیم که اهدای عضو نیز نوعی زندگی است و باید فرهنگ‌سازی بیشتری در این زمینه انجام شود.»
 در خصوص پیشنهاد اهدای عضو به خانواده‌ها چگونه باید عمل کرد؟
«وقتی صحبت از اهدای عضو فرزند به میان می‌آید، خانواده‌ها در بحرانی عمیق فرو می‌روند. آن‌ها در این لحظات سخت به حمایت نیاز دارند؛ نه تنها از متخصصان پزشکی، بلکه از روانشناسان و کارشناسان مذهبی که بتوانند بار سنگین این تصمیم را برایشان سبک کنند. سخنان آرامش‌بخش یک روانشناس و توضیحات عمیق یک کارشناس مذهبی می‌تواند نوری در تاریکی باشد.»
«هر کسی بدون تخصص نباید این پیشنهادات را به خانواده‌ها بدهد. داستان‌های دیگران تنها می‌تواند فشار بیشتری بر دوش خانواده‌ها بگذارد و آن‌ها را از مسیر درست منحرف کند. من وقتی بالای سر دخترم ایستادم، ترس و تردید در دل داشتم. اما دختر کوچکم گفت: «مامان، خیلی از خانواده‌ها به خاطر همین افکار غلط، فرصت اهدای عضو را از دست داده‌اند.»
و در نهایت، او توصیه‌ای به مسئولان علوم پزشکی یاسوج دارد: «دانشگاه علوم پزشکی باید این فرآیند را آسان‌تر کند تا خانواده‌ها در این پروسه اداری غرق نشوند. آن‌ها که در غم از دست دادن عزیزشان غوطه‌ورند، با هر رفت و آمد و هر برگه‌ای که امضا می‌کنند، بار سنگینی بر دوششان افزوده می‌شود. این خستگی و ناراحتی می‌تواند روحیه‌ای دیگر به آن‌ها ببخشد؛ روحیه‌ای که شاید به سادگی نظرشان را درباره اهدای عضو تغییر دهد.»
مادر آهی می‌کشد: «قلبی» که می‌توانست زندگی دیگری را نجات دهد به دلیل کم‌توجهی از بین رفت؛ و یک غفلت کوچک فرصتی بزرگ را از میان برد. دانشگاه علوم پزشکی باید شرایطی را فراهم آورد تا اهدای عضو  به‌صورت «تخت به تخت» انجام شود و نه استانی به استان دیگر.


گفت‌وگو با «فهیمه»، خواهر «فروغ»: داستانی از عشق و فداکاری در دل تراژدی
 تصمیمی سخت اما لازم
فهیمه به یاد روزهای تلخ تصمیم‌گیری می‌افتد: «لحظات سختی بود. پدرم هنوز امید زنده شدن فروغ را داشت و مرتب می‌گفت اگر ممکن است یک روز دیگر هم دستگاه به او وصل باشد. اما دکتر گفت: «مرگ بیمار همچون کلید است؛ یا روشن یا خاموش.» و حالا فروغ خاموش است. تصمیم به اهدا اعضایش، برای ما یک تصمیم سخت اما لازم بود. »
 پیام عشق و فداکاری
فهیمه با اشک‌هایی در چشمانش می‌گوید: «روزی که فروغ فرم اهدای عضو را پر کرد، مادرم از او پرسید: «چطور می‌دانی که چطور می‌میری؟» و او پاسخ داد: «این دیگه با خداست.» حالا ما باید این تصمیم را به خاطر او بگیریم. وقتی اعضای بدن او می‌تواند جان چند نفر را نجات دهد، چرا باید در خاک برود؟ »
 سخن آخر
او با حسرت ادامه می‌دهد: «من دانشجوی یزد هستم و از مهرماه تا روز تصادف هیچ‌وقت به یاسوج نیامدم. حالا حسرت این را دارم که آخرین بار خواهرم را ندیدم. ای کاش روز خداحافظی بیشتر او را بغل کرده بودم. اما چه می‌شود کرد؟ زندگی ادامه دارد و ما باید از او درس عشق و فداکاری بگیریم.»
 این داستان نه تنها داستان فروغ است بلکه داستان تمام کسانی است که در سایه تاریکی مرگ، نور زندگی را به دیگران هدیه می‌دهند. در دل هر غمی، امیدی نهفته است؛ امیدی که شاید روزی بتواند دیگران را از چنگال سرنوشت نجات دهد.
در دل این داستان تلخ و شیرین، عشق و فداکاری در هم تنیده‌اند. فروغ، دختر جوانی که جان دوباره بخشید، نه تنها زندگی دیگران را نجات داد بلکه درس بزرگی به همه ما آموخت؛ درس عشق، فداکاری و امید به زندگی.

گفتنی است؛ در تاریخ ۲۶ آبان ماه، اعضای بدن مرحومه «فروغ گندمکار» ۲۷ ساله از روستای دیل شهرستان گچساران با احترام و دقت برداشت شد و به منظور کمک به بیماران نیازمند، به بیمارستان فوق تخصصی ابوعلی سینا در شیراز منتقل گردید. این اقدام، نخستین بار در استان کهگیلویه و بویراحمد با حضور دکتر «پرویز مردانی»، جراح پیوند ریه از دانشگاه علوم پزشکی شیراز، صورت گرفت و برداشت موفق ریه انجام شد.
----------------------------
گزارش: مرضیه حسن‌پور
فیلم | فیش نجومی یک مدیرکل پروازی کهگیلویه و بویراحمد تا زخم‌های دلخراش بر پیکره شهر یاسوج

فیلم | فیش نجومی یک مدیرکل پروازی کهگیلویه و بویراحمد تا زخم‌های دلخراش بر پیکره شهر یاسوج

این قسمت گفتن نگین بخش خبری شبکه دنا به فیش نجومی یکی از مدیران پروازی استان کهگیلویه ...
مسمومیت‌های مرگبار با ماکارونی؛ ماجرا چیست؟

مسمومیت‌های مرگبار با ماکارونی؛ ماجرا چیست؟

در روز‌های اخیر، گزارش‌های تکان‌دهنده‌ای از مرگ کودکان پس از خوردن ماکارونی در نقاط مختلف ...
آیا ماسک و ترامپ با یکدیگر اختلاف پیدا خواهند کرد؟

آیا ماسک و ترامپ با یکدیگر اختلاف پیدا خواهند کرد؟

رابطه میان ایلان ماسک و دونالد ترامپ نمونه‌ای از هم‌پوشانی ثروت و قدرت در سیاست آمریکا ...
1