به گزارش کبنا، نارضایتیهای موجود در جامعه از شرایط اقتصادی و معیشتی از یکسو و تاثیر کرونا بر تمامی شئون جامعه و تحریمهای فلجکننده و ناجوانمردانه باعث شده تا مردم نسبت به آینده پیش رو با دیدگاهی امیدوارانه نگاه نکنند، چراکه روندهای موجود نشان دهنده آن است که با وضع موجود شرایط تغییری نخواهد کرد، اما جامعه همچنان درصدد آیندهای است که در آن شرایط موجود به وضع مطلوب تغییر کند. این در حالی است که انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ کمتر از شش ماه دیگر در پیش است و جریانهای سیاسی از هم اکنون خود را برای حضوری موثر برای موفقیت در انتخابات و حضور ۴ ساله در پاستور آماده میکنند. با این حال مردم چندان رغبتی به حضور در انتخابات از خود نشان نمیدهند و حضور و یا عدم حضور را یکسان قلمداد میکنند. چرا که فکر میکنند مسیر تغییر روندها دیگر از محل صندوقهای رای پیگیری نمیشود.
شرق اینگونه نوشته است؛ درحالیکه برخی شنیدهها حاکی از این است که آمدن ابراهیم رئیسی برای 1400 منتفی شده اما قالیباف همچنان یکی از گزینههای قطعی است اما مهدی چمران، عضو شورای ائتلاف اصولگرایان و از چهرههای نزدیک به شهردار سابق آمدن هر دو را با هم قطعی نمیداند. این در حالی است که همه نشانهها از رفتار قالیباف عزم او را برای آمدن جدی نشان میدهد. از سفرهای استانیاش به بهانه نظارت تا واکنشهایش به دولت و حتی شنیدههایی که گویای این است که او رایزنیها برای چینش کابینهاش را هم آغاز کرده است. این یعنی او هیچگاه از هدف اصلیاش از راهیافتن به مجلس کوتاه نیامده. برای همین هم حاضر نشد میثاق پیشنهادی جبهه پایداری را در جلسات وحدت امضا کند و اصلا بعد از مطرحشدن خواسته جبهه پایداری مبنی بر اینکه اگر قالیباف قصد نشستن بر صندلی ریاست پارلمان را دارد، باید عطای ریاست پاستور را به لقایش ببخشد، دیگر پایش را در آن جلسات نگذاشت. تا اینجای کار مشخص است که قالیباف و تیمش بهخوبی بازی کردهاند و حتی توانستهاند از پس جبهه پایداری و اعوانشان در مجلس هم برآیند. در واقع کوتاهآمدن او در مقابل این جریان نشانه دیگری است مبنی بر اینکه او اصلا قصد ندارد چهار سال از وقتش را در بهارستان تلف کند. اگر دست جبهه پایداری و نزدیکانش در مجلس برای اظهارنظر، اثرگذاری روی طرحها و حتی سهمشان از ریاست کمیسیونها و دیگر مناصب مانند دیوان محاسبات و مرکز پژوهشها خوب بوده، برای این است که قالیباف چشم به مجلس ندوخته است. او میخواست از فرصت یکساله مجلس برای چیز دیگری استفاده کند و برایش فقط ریاست پارلمان مهم بود؛ برای همین به دنبال تعارض و مخالفخوان در مجلس نمیگشت کما اینکه با توجه به زوایای کلیت مجلس کنونی با دولت، بسیاری از اقدامات درون مجلس همسو با خواست و نظر قالیباف است و به او در رسیدن به هدف غاییاش کمک میکند.
با وجود اینها چمران گفت که مشخص نیست قالیباف و رئیسی در انتخابات ۱۴۰۰ حضور پیدا کنند و نمیتوان بر پایه احتمالی که مشخص نیست، احتمالات دیگری را مطرح کرد. حتی احتمال دارد هیچ کدام برای انتخابات ۱۴۰۰ نیایند. به نظر میرسد بخشی از صحبت او درباره رئیسی درست باشد اما درباره قالیباف نه. کما اینکه درباره حضور قالیباف در انتخابات مجلس یا ریاست آن هم چمران هیچوقت پیشبینیهای دقیقی نکرد و حتی گفته بود مشخص نیست که او بیاید یا حتما قرار است او رئیس مجلس شود. به نظر میرسد که سخنان اخیرش درباره قالیباف هم بیشتر تاکتیکی است تا حساسیتها و توجهات را از روی قالیباف بردارد. درصورتیکه اخبار مبنی بر عزم قاطع شهردار سابق رأی 1400 از سوی یارانش این روزها رسانهای میشود، هستند جریانها و افرادی درون اصولگرایی که شروع به تخریب قالیباف میکنند. همانها که او و دولت احتمالیاش را مصداق دولت انقلابی حزباللهی نمیدانند و از هماکنون روی چهرههایی مانند سعید محمد یا سعید جلیلی تمرکز دارند. نقویحسینی قبلا گفته بود که استمزاجی صورت گرفته که رئیسی و قالیباف به مسئولیتهای فعلیشان ادامه دهند و سعید جلیلی بیشترین شانس را برای رسیدن به کرسی ریاستجمهوری در اختیار دارد. قبل از آن گفته شده بود که جلیلی بالاتر از قالیباف و البته پس از رئیسی، اولویت دوم اصولگرایان است و تنها کاندیدای اصلی جناح راست در انتخابات ریاستجمهوری 96 از شانسی بیش از جلیلی برخوردار است. حالا که طبق شنیدهها آمدن یکی از نامزدهای سال 96 منتفی شده است، شانس قالیباف یک پله بالاتر آمده و در صورت آمدن جلیلی بعد از او قرار دارد. بااینحال چمران به خبرآنلاین گفته است که هنوز بهصورت رسمی و سازمانیافته، صحبتی با این دو صورت نگرفته است. او در پاسخ به این پرسش که آیا در جلساتی که با حضور این دو در جمع اصولگرایان برگزار شده، رایزنیها و گفتوگوهایی صورت گرفته یا خیر؟ تأکید کرد: در این جلسات، بحثهای انتخاباتی مطرح نشده است. این چهره سیاسی اصولگرا دراینباره که بسیاری بر این باورند که قالیباف و نواصولگرایان در این دوره از انتخابات ورود جدیتری خواهند داشت و با توجه به دلخوریهایی که در دوره قبلی انتخابات رخ داد، به نظر نمیرسد در صورت ورود رئیسی به انتخابات ۱۴۰۰، قالیباف به نفع او کنار برود، گفته است: «ابتدا باید گفت که مشخص نیست این دو نفر برای انتخابات ۱۴۰۰ حضور پیدا کنند و نمیتوان بر پایه احتمالی که مشخص نیست، احتمالات دیگری را مطرح کرد بههرحال ممکن است کنار بکشند یا کنار نکشند. حتی احتمال دارد هیچکدام برای انتخابات ۱۴۰۰ نیایند؛ از اینرو هیچ حسابی نمیتوان باز کرد و برنامه تنظیمشدهای در این زمینه وجود ندارد».
مشخص است که اصولگرایان از هماکنون با چالش انتخابات 1400 روبهرو هستند. در نبود رقیب واقعی و اصیل طبیعی است که اختلافات میان خودشان پررنگ شود. تا جایی که چمران اعتراف کرده: «متأسفانه وحدت بهسختی پیش میرود درحالیکه اختلاف به آسانی ایجاد میشود، به بیانی دیگر همواره وحدت و پیونددادن یک جریان به هم سخت است. درست است که انتقادهایی دراینباره وجود دارد و افرادی از طیفهای گوناگون انتقاد دارند اما به یکروشی که تقریبا میانبر و مورد تأیید همه بوده، انتقاد میکنند». درحالیکه جامعه روحانیت اعلام کرده اینبار قرار نیست دنبالهرو جریانها و جبههها و شوراهای دیگر شود و میخواهد نقش فعالانهای در انتخابات بازی کند اما از سویی شورای ائتلاف اصولگرایان یا همان جمنای سابق که در دو انتخابات اخیر فعال بود هم منحل نشده و قطعا آنهم برای خود جایگاهی در نظر دارد.
فضا تا انتخابات ١٤٠٠ «تغييرِ مثبت» می كند
از این رو جریانات سیاسی به خصوص اصلاحطلبان ماهها است که درصدد برنامهریزی برای حضور در انتخابات و مهمتر از آن ترغیب مردم برای حضور گسترده هستند، اما اینکه آنها چگونه میخواهند پاسخگوی نارضایتیهای مردم منبعث از عملکردهای دولت و... باشند خود مسالهای است که به تامل و تفکر نیاز دارد. آنچه مهم است زمان برای اصلاحطلبان تنگ است. در همین زمینه
سعید شریعتی فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت به آرمان ملی در پاسخ به سئوالی مبنی
بسيــار مطرح ميشود که با توجه به شرايط فعلي جامعه، نارضايتيهاي موجود و ريزش محسوس سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان آنها شانسي در انتخابات پيش رو ندارند و بايد يک دوره در حاشيه قدرت به سر ببرند؛ ارزيابي شما از اين برداشت و شرايط فعلي اصلاحطلبان چگونه است؟ گفت: جريان اصلاحطلب سخنگوي اکثريت جامعه ايران است چرا بايد انتخابات را کنار بگذارد. اصلاحطلبان از دو سو تحت فشار قرار دارند؛ هم از سوي اقتدارگرايان داخلي و هم از سمت براندازان خارجي که با استفاده از رسانههاي تحت پوشش خود اينگونه القا ميکنند که مردم از اصلاحطلبان رويگردان شدند و تلقي دو سمت نيز اين است که اين رويگرداني که براي خود فرض کردند به معني جلب پايگاه اجتماعي و سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان به سمت جريان آنهاست. لذا هم براندازان و هم جريان داخلي مقابل اصلاحطلبان اينگونه فکر ميکنند که ريزش سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان در سبد آنها جاي گرفته است. در صورتي که اولا اصل قضيه محل ترديد است که سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان ريزش داشته باشد، چراکه هيچ سنجش جدي صورت نگرفته و شما هيچ اتفاق قابل ارزيابي را نميبينيد. بالاخره نارضايتي در تمام سطوح وجود دارد و از يک جريان، شخص يا جبهه اصولگرا و اصلاحطلب و... نيست. به دليل مشکلاتي که کشور با آن دست به گريبان است اين نارضايتي در همه جا وجود دارد و عوامل آن چندگانه است و ربطي به جريانات خاص سياسي ندارد. حال چه کسي گفته که اين نارضايتي به معناي رويگرداني مردم از نگرش اصلاحطلبان است وقتي که هيچ جا سنجش نشده است. آخرين انتخاباتي هم که برگزار شد در اسفند 98 اصلاحطلبان در کنار مردم ايستادند وآنجايي که انتخابات را رقابتي نميدانستند در انتخابات شرکت منسجمي نداشتند و تبعا هم کانديدايي معرفي نکردند که مشخص شود آن کانديدا راي دارد يا خير. به نظر من اينها چندان قابل اتکا نيست؛ ضمن اينکه فضا تا انتخابات 1400 نيز تغييرات جدي و اساسي خواهد کرد. اگر امکان رقابت در انتخابات فراهم شود موقعيت خوبي خواهد بود که وزن کشي روشن شود. من فکر ميکنم در يک انتخابات حداکثري و رقابتي که اصلاحطلبان بتوانند کانديداهاي خود را داشته باشند وزن و پايگاه راي اصلاحطلبان کاملا مشخص خواهد شد. ارزيابي خودم اين است که اصلاحطلبان کماکان توان و قدرت بسيج اجتماعي را به نفع تفکر خود دارند.
عـــدهاي بر اين باورند که چون اصلاحطلبان ميدانستند کــه با توجه به شرايط جامعه و نارضايتيها در انتخابات مجلس راي نميآورند شرکت نکردند و مؤيد اين گفته نيز شکست برخي احزاب مثل کارگزاران در انتخابات است؛ چه ميزان با اين گزاره موافقيد؟
به نظر من اين ادعا قابل آزمون نيست. کارگزاران نيز به رغم تصميم جمعي اصلاحطلبان خطاي استراتژيک انجام داد و با فهرستي که اکنون از خودشان هم بپرسيد چه کساني بودند به ياد نميآورند در انتخابات شرکت کردند. کارگزاران به عنوان يک حزب سياسي ترجيح داده که مثلا رفتاري خلاف مشي اصلاحطلبانه انجام دهد که خود ميداند و خود پاسخگوي رفتار و نتيجهاي که گرفته بوده است. اما تشخيص شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان همان بود که در تهران 80 درصد پاي صندوق راي حضور نيافتند. پس چطور ميتوانيد بگوييد که اصلاحطلبان راي نياوردند؟ اصلاحطلبان وقتي حضور نداشتند چگونه بايد راي ميآوردند؟ اصلاحطلباني که نه ستاد زدند، نه تبليغات کردند و نه به تشويق و تهييج پرداختند، چگونه ميگوئيد که راي نياوردند؟ اينها القائات جناح رقيب است و رقابت سياسي در اين حرفها نهفته است که نوعي عمليات رواني عليه اصلاحطلبان است. ما که نبايد اسير اين تبليغات شويم.
از آنجايي که امروز با نارضايتيهايي به ويژه در حوزه اقتصادي و معيشتي جامعه روبهرو هستيم که بخشي از آن به عملکرد دولت برميگردد و اصلاحطلبان نيز به عنوان جريان حامي از اين نارضايتي بيبهره نيستند؛ اساسا اين وضعيت چه ميزان بر سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان تاثيرگذار خواهد بود؟
جريان اصلاحطلب از ابتداي سال 92 که از يک شخصيت وابسته به جريان راست و اصولگراي ميانه به نام آقاي روحاني حمايت کرد همواره اين شعار را داشت که رابطه ما با دولت اتحاد و انتقاد است و در مهمترين بزنگاههايي که دولت تصميمات نامتوازن اتخاذ ميکرد اصلاحطلبان در سمت مردم ايستادهاند. در سالهاي 96 و 98 و جاهايي که به هر حال پيک نارضايتيها بوده مواضع اصلاحطلبان و بيانيههاي اصلاحطلبان روشن است که در کدام سمت ايستادهاند. از طرفي چه کسي گفته که وضعيت کشور لزوما متاثر از عملکرد دولت است؟ مجلسي که رئيسش آقايلاريجاني بوده و اکثريت آن حتي در مجلس دهم با جناح اصولگرا هماهنگ بوده و اصلاحطلبان يک سوم آن را داشتند و مجلس يازدهم نيز که صد در صد اصولگرا است يا دولت سايه در بروز شرايط فعلي نقشي نداشتند و فقط دولت مقصر همه چيز است؟ اتفاقا به نظر من کمترين نقش را در بروز شرايط کنوني دولت داشته و در آنجايي هم که دولت خطا رفته عامل اصلي خطا خارج از اختيار او بوده است. منتها ديوار دولت کوتاه است. لذا اتفاقاتي که رخ داده و موجبات نارضايتي را فراهم آورده است بايد مورد به مورد بررسي شود. مثلا در ماجراي 96 موسسات مالي و اعتباري که باعث نارضايتي شدند و اتفاقا دولت آن اعتراضات را پوشش داد و حقوق مالباختگان را از خزانه پرداخت کرد. به رغم اينکه ما معتقديم کار دولت دقيق نبود. اما وقتي مخالفان دولت در مشهد شروع به اعتراض و راهپيمايي کرده و به دولت فشار آوردند تا اين اعتراضات از دستشان خارج شد و اعتراضات سال 96 شکل گرفت از روي انصاف نبود که اين مساله را صرفا به حساب دولت بگذاريم. در سال 98 نيز تصميمي که راجع به بنزين گرفته شد مردم متوجه بودند که اين تصميمگيري در قواي 3 گانه انجام شد و باز هم در 98 شاهديم که شروع و خط دادن براي شروع اعتراضات از ناحيه چه کانالهايي بود و چه جرياناتي اين موج را به راه انداختند براي اينکه دولت را در آن تصميمگيري تضعيف کنند. منتها زماني که مقام معظم رهبري در حمايت از تصميم گرفته شده از سوي دولت بر آمدند آنها نيز ميدان را خالي و صحنه را ترک کردند تا مردم بمانند. حال مقصر اين مساله دولت نيست بلکه جريانات سياسي پشت پردهاي هستند که براي فشار به دولت از اين مسائل براي افزايش نارضايتي مردم از دولت استفاده ميکنند. لذا اين مسائل بايد تک به تک کالبد شکافي و مشخص شود که عوامل نارضايتي از دولت از کجا نشات ميگيرد. از اين رو نبايد همينطور کيلويي گفت که مردم صرفا از دولت ناراضي هستند. مردم از روندهاي موجود رضايت ندارند که دولت نيز جزئي از آن است. به راهروهاي دادگستري برويد تا ببينيد مردم چقدر رضايت دارند؟ مردم از شهرداري راضياند؟پس اين نارضايتي فقط از دولت نيست و امري عمومي است. من معتقدم که اين نارضايتي عام است و مردم از وضعيت موجود رضايت کافي ندارند و دنبال مقصر هم نميگردند. چرا که براي مردم روشن است که تقصيرها صرفا متوجه پنج يا شش سال اخير نيست. يک روند انباشت چندين ساله است. نه اينکه بگوئيم در اين 4 سال اخير اينگونه شده است. بالاخره ما به لحاظ داخلي و خارجي در شرايطي بوديم که نهايتا فشارها به مردم وارد شده است.
بنا به گفته شما مردم از اصلاحطلبان رويگردان نشدهاند؛ با اين حساب مردم عملکرد فراکسيون اميد در مجلس، شوراي شهر تهران و حتي شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان را در نظر نميگيرند و باز هم در 1400 در حمايت از اصلاحطلبان در پاي صندوقهاي راي حاضر خواهند شد؟
به هر حال مردم همه چيز را در نظر ميگيرند و در تصميم نهايي جريانات سياسي بايد کارنامه ارائه بدهند و همه از عملکرد خودشان دفاع کنند. اگر انتخابات صد درصد رقابتي باشد در موعد انتخابات همه موضوعات باز ميشود و مردم ميتوانند انتخاب کنند. ولي اگر انتخابات حداقلي شود بر روي همه اين حرفها خاک پاشيده ميشود و کسي پاسخگو هم نخواهد بود.
چندي است که بحث سازوکار اصلاحطلبان براي انتخابات پيش رو مطرح ميشود؛ از ديدگاه شما با توجه به موفقيت شوراي عالي در ادوار گذشته بهتر نيست اصلاحطلبان با همين سازوکار در 1400 حاضر شوند؟
مساله سازوکار اصلاحطلبان براي انتخابات سال 1400 جزء بحثهاي درون گروهي است و همچنان اصلاحطلبان بر روي آن فکر ميکنند. البته تبعا شوراي عالي سياستگذاري نيز در هر مقطع انتخاباتي که به عنوان سازوکار محوري اصلاحطلبان وارد شده منشأ خير و برکت بوده و به نظر من در اين دوره نيز همين اتفاق ميافتد و بالاخره اصلاحطلبان گروههاي پرسابقه و با سابقه تشکيلاتي و کار سازماني هستند و ميتوانند در اين زمينه به يک خرد جمعي برسند و همانطور که در ادوار گذشته عملکرد موفقي داشتند در اين دوره نيز يک تصميم جمعي خوب بگيرند.
عدهاي مطرح ميکـــنند که با پيروزي بايدن در انتخابات آمريـــکا شــانس جــريان اصلاحطلب و اعتدالگرايان براي موفقيت در انتخابات پيش رو بيش از گذشته شده است؛ اساسا اين تفسير را چه ميزان درست ميدانيد و ارتباطي ميان اين موضوعات مشاهده ميشود؟
من معتقدم اينها به هم ربطي ندارد و انتخابات ايران خيلي دخلي به انتخابات آمريکا ندارد. مردم ايران بر اساس شاخصهاي داخلي تصميم ميگيرند و نتيجه انتخابات ساير کشورها خيلي در تصميمگيري مردم موثر نيست. مهم اين است که برنامه اعلامي دولت روحاني در مورد برداشته شدن تحريمها با ترامپ به بنبست رسيده بود. برداشتن تحريمها که همواره مانع بزرگي براي پيوستن ايران به چرخه اقتصاد جهاني بوده برنامه اعلامي آقاي روحاني بوده است. در 2 سال و نيم گذشته از ارديبهشت 97 به اين سمت با خروج ترامپ از برجام و بازگشت تحريمهاي گسترده، فلج کننده و فشار حداکثري که ترامپ در اقتصاد ايران روا داشت و يک جنگ اقتصادي تمام عيار عليه ايران به راه انداخته بود که به هر حال اين فشار بر گرده مردم وارد شد و دولت هم تا سر حد توان در برابر اين فشارهاي حداکثري مقاومت کرد. مردم هم همراه دولت متحمل اين فشارها شدند. حال با تغيير وضعيت در هيأت حاکمه آمريکا اين فرصت پيش آمده که شايد دوباره شرايط براي تحرکات بينالمللي هرچه بهتر ايران فراهم شود و با بازگشت بايدن به برجام دوباره اين توافق محور و معيار عمل قرار بگيرد و تحريمهايي که وضع شده و اقدام شده کاهش پيدا کند و مسير براي رفع تحريمها در آينده باز شود. اين مساله اگر اتفاق بيفتد حتما گشايشهايي را براي ايران به دنبال خواهد داشت. ولي اينکه مردم در نهايت چه تصميمي ميگيرند بايد به عملکرد جناحهاي سياسي در همه زمينهها نگاه کرد. تصميم به ادامه برجام يا امر ديگر تصميم نظام است و در اراده آقاي روحاني و... نيست. يعني همه جناحها و نهادها از مجلس، شوراي عالي امنيت و ملي و دولت همه بايد در اين مسير هم نظر و همراه اقدام کنند تا بتوان نتيجه گرفت چون مردم هم به اين موضوع نگاه ميکنند. اصلاحطلبان نيز بايد برنامه خود را براي آينده کشور ارائه کنند و بگويند ميتوانند در آينده چه فرصتهايي را براي جامعه و مردم وعده داده و محقق کنند. آن زمان مردم تصميم خواهند گرفت که به کدام يک از جريانات راي دهند.
فکر ميکــنيد اگر در انتخابات 1400 نيز شرايط انتخابات 96 فراهم باشد اصلاحطلبان باز هم از چهره ميانهرويي مثل روحاني حمايت خواهند کرد يا به سمت کانديداي جرياني خود خواهند رفت؟
اگر در سالهاي 92 و 96 کانديداي اصلاحطلبي بود که بر اساس مصالح ملي و آنچه که به صلاح و فلاح ملت است جريان اصلاحطلب تصميم ميگرفت. ما در سال 92 دکتر عارف را داشتيم که از وي خواسته شده انتخابات را به نفع آقاي روحاني ترک کنند. در سال 96 نيز آقاي جهانگيري کانديداي اصلاحطلبان بود که تا روز آخر هم در کنار آقاي روحاني ماند اما در نهايت خود وي و اصلاحطلبان از آقاي روحاني حمايت کردند چون صلاح کشور را در تداوم آقاي روحاني ميدانستند. ما اعلام کرديم که تا 1400 با دولت هستيم؛ ما که عهدشکني نميکنيم هر چند که از آن طرف عهدشکني باشد اما اصلاحطلبان عهدشکني نخواهند کرد. هر چند که انتقاداتي داشته باشند و کم مهريهايي هم متوجه آنها شده باشد اما اين حمايت اصولي بوده است. در سال 1400 نيز مصالح و منافع ملي اولويت دارد و مردم هم اين را خوب ميفهمند. اصلاحطلبان هم چون خود را در کنار مردم ميدانند بر اساس مصالح و منافع ملي و تشخيص خرد جمعي که دارند عمل خواهند کرد.
پس اين احتمال وجود دارد که اصلاحطلبان به سمت ائتلاف بروند؟
احتمالش وجود دارد و اصلاحطلبان بر اساس منافع ملي عمل ميکنند. اصلاحطلبان سعي ميکنند آنچه که خواست اکثريت مردم است را کشف و متجلي کنند. در 92 و 96 ائتلاف همه ميانهروها عليه تندروها بوده حال اينکه تا 1400 چه خواهد بود اين زمان شش ماه تا زمان تصميمگيري مانده است. من اميدوارم که در سال 1400 ميانهروهاي ايران به پيروزي برسند.