روایت عشایر «سبز میر» از باران نفسگیر و لحظاتی که ترسناک گذشت / درد ما خوراکی نیست؛ درد ما نبود تجهیزات است / برای اولین بار پای خبرنگار و مدیران به «سبزمیر» دیشموک باز شده / نه آنتن مخابرات هست نه جاده درست و حسابی / مدیریت بحران عملکردش را در مناطق عشایری شفاف توضیح بدهد؟ / قصور در اطلاعرسانی به عشایر ( + فیلم و تصاویر )
خبرنگار کبنا در سفری به دیشموک، به منطقه سردسیری و خوش آب و هوای «سبزمیر» رفته، در این منطقه عشایری بیش از 70 خانوار اطراق کرده اند، چند کیلومتر جاده فرعی دارد که بسیار سنگلاخ و مالرو است. اورژانس به این منطقه نمی تواند بیاید و فقط بالگرد می تواند بیماران را جابجا کند.
سیلابهای ناگهانی در کهگیلویه و بویراحمد بسیاری از مناطق روستایی و عشایری این استان را تحت تأثیر قرار داد و دچار خسارتهای شدید کرد. از خسارتهای مالی گرفته تا ایجاد دردسر برای زندگی روزمره مردم. اما در این میان حرف مردم چیز دیگری است.
به گزارش کبنا، خبرنگار کبنا در سفری به دیشموک، به منطقه سردسیری و خوش آب و هوای «سبزمیر» [سبزامیر] رفته، در این منطقه عشایری بیش از ۷۰ خانوار اطراق کردهاند، چند کیلومتر جاده فرعی دارد که بسیار سنگلاخ و مالرو است. اورژانس به این منطقه نمیتواند بیاید و فقط بالگرد میتواند بیماران را جابجا کند.
اسفناک است که بگویم چندین ساعت تا دیشموک رفتیم و از آنجا سی کیلومتر تا سبزمیر رفتیم، و همین جاده فرعی چند کیلومتری که پر از سنگلاخ و ناهموار است. ولی از سمت مارگون با فاصله کمتری هم میتوان به «سبزمیر» رسید، فقط در صورتی که جاده این منطقه به سمت مارگون که چند کیلومتر است، درست شود. دنیا خیلی کوچک است، به اندازه فاصله دیشموک تا سبزمیر، از سبزمیر تا مارگون.
و اما سیل؛
بارشهای سیلآسای اخیر بیمهابا سیاه چادر بدون سقف و بدون دیوار زندگی عشایرنشینان را دربرگرفته و وضعیت بدی برای آنها به وجود آورد. دامهایشان هنوز در چرا بودند یا اینکه در باران و زیر همان سیاه چادر بدون سقف سر پاایستادهاند.
عشایرنشینان میگویند اولین بار است که یک مسئول پایش به این منطقه باز شده و اولین بار است که خبرنگار در منطقه میبینند.
سیل وضعیت بسیار بدی برای مردم ایجاد کرد و تا سر حد مرگ کشیده شده و بخاطر بارش شدید باران و نبود سقفی بالای سر در کنار دامهایشان پناه گرفتند،
زیر پایشان آب بوده و بالای سرشان بارش شدید تگرک و باران و یکی از چوپانها که با بارندگی شدید و سرما مواجه شد در حال مرگ بود و مردم او را گرم کردند تا حالش کمی بهتر شد.
در مواقع بارندگی و سیل هشدارها به مردمی که هیچ آنتن و مخابراتی ندارند، نمیرسند و آنها نمیفهمند که وضعیت خطرناک است. در منطقه سبزمیر هیچ آنتن مخابراتی وجود ندارد و باید به بالای کوه رفت تا برای تماس گرفتن آنتن پیدا کرد.
قصور در اطلاعرسانی به عشایر
در اطلاعرسانی به عشایر قصور زیادی شد و هشدارها باید به گونهای میبود که عشایرنشینان متوجه وضعیت قرمز و خطرناک میشدند، اما همه عشایر از مارگون گرفته تا دنا و دیشموک و دهدشت و بقیه، از سیلهای اخیر غافلگیر شدند.
عشایری که نه خطوط تلفن همراهی دارند و نه شبکههای تلویزیونی و نه با رسانههای جمعی آشنایی دارند، چگونه باید از این شرایط اطلاع پیدا میکردند؟
یکی از زنان عشایر میگوید: ۲۰ تا دام دارم ک سیل آمد و دامهایم همهشان را بردیم زیر دانه دانه درختان. گاوم تا گردن زیر آب رفته بود. خودمان هم رفتیم زیر کلاه. چادر نداریم. موقع باران و سیل هیچی ندارم برای مراقبت و پناه گرفتن. پلاستیک نیاز داریم برای اینکه باران روی سرمان نریزد. کنسرو به درد ما نمیخورد.
یکی دیگر از زنان میگوید: سه تا از بزها را آب برد. هلال احمر یک بار آمد چند تا تن ماهی به ما داد و رفت. تن ماهی به چه دردم میخورد. ما پلاستیک لازم داشتیم.
یکی دیگر از زنان میگوید: سیل وقتی آمد هیچ راه چارهای نداشتیم، آب تمام چادر را گرفته بود. سیل تمام چادرمان را برداشت. یه پیرزن بود گذاشتیم زیر کلاه مرغی که باران نبارد رویش. روی این بچه کوچکم پلاستیک گذاشتم. به دلیل از بین رفتن آرد و برنج و منابع غذایی، در چند روز گذشته، از بلوطهای منطقه تغذیه میکردیم.
یکی از مردهای روستایی میگوید: اصلاامیدی نداشتیم که باران تمام شود، همه ش تگرگ میبارید و سرما بود، یکی از چوپانها را مرده آوردیم، تر و خشکش کردیم تا بیدار شد. وگرنه مرده پیدایش کردیم، آوردیمش.
یکی از جوانان میگوید: روز سه شنبه بارندگی خیلی شدید بود، باد و بارون و مه بود. داخل چادر یک آبراه باز کردیم که آب از اینجا خارج شود. دامها هم پیش خودمان داخل چادر بود.
فقط تحصیلات ابتدایی
رویا کلاس دوم ابتدایی است، او میگوید: ۹ نفر هستیم که همگی پیاده میرویم تا مدرسه. حدود یک کیلومتر پیاده میروم تا مدرسه عشایری.
خیلی از دانشآموزان عشایری علیرغم علاقه و استعدادی که دارند، فقط تا دبستان درس میخوانند و جزء آمار باسوادهای آموزش و پرورش حساب میشوند، به خاطر نبود جاده و مدرسهای که در نزدیکی باشد، ادامه تحصیل نمیدهند.
این منطقه فرزندانی را در دل خود پرورش داده که وکیل و پزشک شدهاند، همه دانشآموزان عشایری یک راه را طی نکردهاند، اما مسأله اینجاست که پس از ۴۰ سال هنوز این جاده خراب است و عشایر یکی یکی مهاجرت میکنند و کم و کمتر میشوند.
نبود آب آشامیدنی و برق
در این منطقه یک منبع آب وجود دارد که مردم از آن برای شستشو استفاده میکنند و دامها نیز از آن آب استفاده میکنند. اما مشکلی که این آب دارد تلخی آن است. زنان با قاطر و الاغ باید در طول روز به سمت چشمه بروند و آب آشامیدنی را از چشمه تأمین کنند. در این منطقه دکل برق هم وجود ندارد و مردم در بیبرقی به سر میبرند.
زنان کار آوردن آب و هیمه را انجام میدهند. با قاطر برای جمع کردن هیمه میروند و برای مصرف روزانهشان هیمه جمع میکنند.
مخابرات و آنتن دهی
با وجود اینکه حدود 70 خانوار عشایری در این منطقه هستند
ولی آنتن موبایل در این منطقه وجود ندارد، اینترنت هم که نیست، بماند. اما مردم برای آنتن دهی موبایل باید به نقاط دوری در کوه بروند تا آنتن پیدا کنند، اگر مشکلی برایشان پیش بیاید یا کسی مریض شود و اورژانس بخواهند و ...، به دلیل نبود آنتن مخابرات به مشکل بر میخورند.
نبود جاده و مهاجرت
مردم عشایری این مناطق با چارپایان، خودروهای کمکدار و... باید جابجا شوند، اما چند کیلومتر جاده بسیار سنگلاخ و ناهموار است و نمیتوان از آن عبور کرد. حالا اگر زنها زایمان داشته باشند و یا بیماری از این ۷۰ خانوار بخواهد از «سبزمیر» به دیشموک برسد در این جاده سنگلاخ چه بلایی بر سرش میآید! یکی از زنان میگوید: اگر مریض شویم مگر اینکه فقط خدا کمک کند تا مریض نمیرد. ۲ پسر داشتم، آپاندیس گرفتند و با بدبختی بردیم شهر. یا اینکه بوده که بیمار داشتیم و بالگرد آمده برده. جاده خراب است.
یکی از پیرمردها میگوید: خیلی از عشایر بوده که از اینجا رفتهاند، خود من دلم میخواهد دامادم پیشم باشد، ولی این جاده با این وضعیت فایدهای ندارد که بخواهند بیایند. ما عشق میکنیم که دامداری کنیم ولی نمیشود. اگر اینجا امکانات داشتیم بجای ۷۰ خانوار، الان اینجا ۷۰۰ خانوار بود.
یکی از مشکلات همیشگی مردم عشایر از بین رفتن جادهها است. عشایر به دلیل اینکه باید در جای سرسبزی باشند نمیتوانند هر جایی اطراق کنند. دامداری و کشاورزی این قشر برای مردم شهر سودمند و مفید است، دولت باید برای عشایر زمینه رفت و آمد را سهل کند، اما عشایر و روستانشینان منطقه کهگیلویه در مظلومیت بسیاری به سر میبرند. متأسفانه نمایندههای قوی که بتوانند اعتبارات خوبی به این منطقه بیاورند نبوده و این منطقه همچنان از اعتبارات محروماند. دولت با کم کاری، توجهی به عشایر نداشته است، عشایر پاک است و صدایی از او در نمیآید، اما این مسئولان اگر به عشایر رسیدگی نکنند، در کار خود موفق نخواهند شد. آن مسئولی که به عشایر رسیدگی کند، حتماً دعای خیر مردم را با خود خواهد داشت. موفقیت به بدست آوردن جایگاه بالاتر نیست، بلکه به ارزش گذاشتن به ارزشها است. این موضوع را آن مسئولانی که به فکر رسیدن به جایگاه بالاتر هستند، نمیفهمند.
مسئولی که بخاطر عشایر و روستانشینان بالادستیهایش را به منطقه میکشاند و مطالبه میکند، اعتبار میبرد و نتیجه میگیرد، این مسئولی که خودش به منطقه میآید و خدمترسانی میکند، این مسئول، در دل مردم جای دارد.
به طورکلی آنچه مردم عشایر میگفتند؛ نبود غذا، کنسرو و آب معدنی نبود. بلکه وجود چادر و پلاستیک مناسب برای شرایط سیل و بارانهای شدید بود. مردم عشایر چادری نداشتند که بتوانند، موقع بارندگی پناه بگیرند. همچنین آنها پلاستیک میخواستند که هنگام بارش شدید باران بتواند بر سقف «کپر»هایشان بکشند که باران مواد غذاییشان را خراب نکند.