کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

گزارش ارسالی

روایتی از همراهی فقر و ناتوانیِ جسمی؛ قصه‌ی یک بیمار روماتیسمی در دهدشت

29 شهريور 1400 ساعت 0:18

راه رفتن معمولی هم برای او مشکل است و بر اثر این بیماری، حتی فرصت ازدواج و تشکیل خانواده را نیز سال‌هاست فراموش کرده است؛ او در تنهایی، یأس و ناامیدیِ مفرط به سر می‌برد.


راه رفتن معمولی هم برای او مشکل است و بر اثر این بیماری، حتی فرصت ازدواج و تشکیل خانواده را نیز سال‌هاست فراموش کرده است؛ او در تنهایی، یأس و ناامیدیِ مفرط به سر می‌برد.
تلخیِ روزگار به‌ناگاه در زندگی رخ می‌نماید و همچون زلزله‌ای، روزمرگیِ زندگی  را به هم می‌ریزد.  
در میانه‌ی بحران‌ها آدم دارد غرق می‌شود و  از خود می‌پرسد چگونه این همه درد و ملال را با خود به دوش بکشم و در این همه مشقت چرا دنیا تمام نمی‌شود؟! چرا هنوز صبح‌ها بیدار می‌شوم؟ چرا مرگ فرانمی‌رسد؟ 
از این‌جا به بعد است که آدم‌ها به فراخور موقعیت زندگی و شرایط روحی به شیوه‌ی خودشان با این موضوع برخورد می‌کنند؛ عده‌ای فرو می‌روند در خودشان و زیر بار مسأله له می‌شوند، گروهی هم با اراده و امید به جنگ مشکلات می‌روند.
عبدالعظیم اکوان ۴۷ ساله ساکن شهر دهدشت در مرز میان این دو انتخاب قرار گرفته است؛ از سویی سال‌هاست با فقر، نداری و بیماری مبارزه می‌کند و از طرف دیگر سختی روزگار او را در خود غرق کرده است و زندگی برایش به روزمرگرینگیِ پُردرد، بی‌روح و تلخ تبدیل شده است.
 وی از سال ۱۳۸۳ به بیماری روماتیسم مبتلا شده است.
او به ما  می‌گوید: من یک کارگر کبابی بودم و از این راه امرار معاش می‌کردم. به دلیل هزینه‌های سنگین این بیماری، مداوای آن به تعویق افتاده شد و چون بضاعت مالی برای مراجعه به پزشک متخصص را نداشتم، این بیماری کم‌کم تأثیر خود را گذاشت. سپس تعادل بدنی خود را از دست داده و بعد چند سال راه رفتن معمولی نیز برایم دشوار شده است. اندک اندک رو به فلجی رفتم و دیگر توانایی  کار کردن در کبابی را از دست دادم. یک روز در حین کار بر روی زمین پرت شدم. آن روز بود که فهمیدم باید عطای این کار را به لقایش ببخشم.
فردی که راه رفتن معمولی برای وی مشکل است و بر اثر این بیماری فرصت ازدواج و تشکیل خانواده را نیز سال‌هاست  فراموش کرده است در تنهایی، یأس و ناامیدیِ مفرطی به سر می‌برد.
 عبدالعظیم که غمی در  کلام اش سنگینی می‌کند، به ما می‌گوید: در فقر و تنگدستی در  یک راه رفتن معمولی نیز ناتوانم و زندگی روز به روز برایم سخت و سخت‌تر می‌شود و این روزها بارها آرزوی مرگ کرده‌ام. تنها امید و آرزویم زندگی کردن است و امیدوارم روزی برسد که همچون یک فرد معمولی بتوانم زندگی کنم.
اما قصه‌ی عبدالعظیم سراسر تلخی نیست؛ پزشک‌ها منوط به انجام منظم عملیات درمانی، نوید و امید بهبودی داده‌اند و این موضوع، بدل به تنها دلخوشی او شده است. 
و اینک او برای انجام امور درمانی  تقاضای کمک می‌کند.
مخاطبان کبنا می‌توانند کمک‌های نقدی خود را به شماره کارت زیر به اسم عبدالعظیم اکوان ارسال کنند.
6273811114601625
_____
گزارش: صیاد خردمند


کد مطلب: 439201

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/gallery/439201/2/روایتی-همراهی-فقر-ناتوانی-جسمی-قصه-ی-یک-بیمار-روماتیسمی-دهدشت

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1