یادداشت سیاسی |
مرگ تدریجی اصلاحات/ آسیبشناسی اصلاحطلبی در ایران / اصلاحطلبی و دولت روحانی
بشارت جعفری
23 دی 1397 ساعت 10:26
مدیران استانی و بخش حزبی اصلاحطلبان راهیافته به قدرت در استانها آنقدر سرگرم چینش مناسبات قدرت به نفع نمایندگان و باندهای قدرت و همینطور سرگرم استخدامها و بهرهبرداری از قدرت شدند که وضعیت وفاداری و پاسخگویی به خواستهای اصلاحطلبانهی مردم حامی دولت در استانها بغرنجتر از کشور مینماید. بیگانگی مدیران اصلاحطلب روحانی در استانها با مفاهیم اصلاحطلبی از نوع جریانی آنقدر زیاد بوده و هست که پس از تصاحب پستهای مدیریتی شروع به پیام تبریک و تهنیت برای یکدیگر کردند.
بخش پایانی: سردرگمی و گستردگی گرایشات ذیل اصلاحات باعث نداشتن استراتژی مشخص از طرف آنها در فردای بعد از پیروزی روحانی شد.
لیدرهای بخش جریانی اصلاحات بهجای اتخاذ استراتژی «حمایت مشروط » از دولتی که رییس آن هرگز اظهار به اتخاذ مواضع اصلاحطلبانه نداشت اقدام به سکوت و بعضاً حمایت تام از این دولت کردند. این بخش علیرغم بیشترین نفوذ کلام در بین بخشهای مردمی را داشت با سکوت و حمایت همهجانبه از روحانی عملاً در طی این دولت به حاشیه رانده شد.
طیف حزبی اصلاحطلبان نیز از فردای پیروزی روحانی جهت کسب سهم خود از پیروزی که خود را صاحب آن میدانست شروع به فعالیت حتی با روشهای غیر اصلاحطلبانه کرد.
تناقضات رفتاری و ازهمپاشیدگی اصلاحطلبان در طی دولت اول روحانی به دلایل زیر کمتر در نظر مردم حامی او چشم آمد.
١- مجلس اصولگرا و ندادن رأی اعتماد به وزرای موردحمایت اصلاحطلبان در وزارت خانههایی هدف اصلاحطلبان جریانی (وزارت فرهنگ، علوم و آموزشوپرورش)
٢- صداقت روحانی در عقب ننشستن از معرفی چندبارهی وزرای متعهد و نزدیک به اصول بخش جریانی اصلاحطلبان و اقناع نسبی افکار عمومی در این خصوص.
٣- کنترل تورم و ایجاد آرامش اقتصادی در دولت اول روحانی
۴- پیروزیهای دولت در حوزهی سیاست خارجی
عوامل بالا باعث شد تا مردم و گروههای مرجع که در طی چهار روز بهیکباره روحانی کمتر شناختهشده را بر کسی ریاست جمهوری بنشانند بامتانت بیشتر و درک موقعیت (مثلاً عدم همسویی مجلس پیشین) کمتر از منظر انتقادهای واضح نسبت به اصلاحطلبان و دولت موردحمایت آنها وارد شوند.
بر اساس گفتههای پیشین و با توجه به اینکه بدنهی رأی پیروزیبخش روحانی در انتخابات ٩٢ باورمندان به بخش جریانی اصلاحات بود (به استناد دلایل اشارهشده در نوشتهی پیشین) قاعدتاً چینشها، نگرشها و راهبردهای روحانی میبایست هر چه بیشتر سمتوسوی جریانی میگرفت همچنین تلاش لیدرهای اصلاحات علیالخصوص بخش جریانی آن نشان و نمود بیشتری میگرفت
اما دولت اعتدال روحانی به دلایل زیر زمینهساز روی برگرداندن هرچه بیشتر مردم از اصلاحات و باورمندی به راهشگایی جریان اصلاحات در اتمسفر ایران شد.
١- شعار اعتدال روحانی زمینه حضور نیروهای با همهی گرایشات سیاسی و فرهنگی (از مشارکت و مجاهدین تا جبههی پایداری) را فراهم کرد که این نوع چینش نهتنها کف مطالبات مردم حامی او را برآورده نمیکرد که اتفاقاً در تضاد آشکار با این خواستهها بود (در عمل نیز بخش عمدهای از مدیران تصمیمساز روحانی بهخصوص در لایههای میانی همان مدیران دوران احمدینژاد بودند)
این راهبرد نهایتاً منجر به خنثیسازی اندیشهی هر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا منهای تندروها گردید (البته معنای اعتدال شاید همین باشد.)
٢- وقایع ٨٨ باعث به حاشیه رانده شدن بخش اعظم نیروهای جریانی اصلاحات میشد که همزمانی دولت روحانی با مجلسی که غالباً از بانیان و باورمندان این حاشیهنشینی بودند عملاً امکان حضور این بخش از نیروها که دست بر قضا اکثریت بخش جریانی اصلاحات را شامل میشدند را سلب نمود.
٣- حضور نیروهای کمتر باورمند به بخش جریانی اصلاحات و بیشتر با سویههای حزبی اصلاحات در طی این دولت از یکسو باعث ناتوانی این نیروها در پیشبرد اهداف اصلاحخواهانه شد (در دو بخش احاطه بر اندیشهی اصلاحات و همینطور پافشاری بر این اندیشه) و از سوی دیگر با توجه به حضور این نیروها در دولت امکان نقد این دولت از سوی بخشهای دیگر اصلاحات جهت تغییر رویهی دولت سلب شد.
۴- چینش نیروهای غیر باورمند به اصلاحات یا با سویههای حزبی اصلاحطلبی در بخشهای فرهنگی، آموزشی و سیاسی دولت (که بر اساس گفتههای بالا این بخشها قاعدتاً تنها وجه مصالحهی جریان اصلاحات باقدرت است) عملاً در همهی زمینهها امکان اصلاح و واقعی کردن شعارهای اصلاحطلبانه در این دولت را ساقط کرد.
۵- حضور، تلاش برای حضور و همینطور تلاش برای بقا در پستهای مدیریتی دولت به هر قیمت از طرف نیروهای اصلاحطلب حزبی در دولت روحانی باعث کنشگری و واکنشگری غیر اصلاحطلبانه و بعضاً متضاد با مر اصلاحات شد.
این کنشگریها درمجموع سببساز بیاعتمادی و دستکم ناامیدی مردم از به ثمر نشستن اصلاحات دستکم در دولت روحانی شد.
طیف حزبی راهیافته به قدرت در طی دولت روحانی متأثر از جهانبینی خود از مفهوم قدرت (در مقام نظر و عمل) آنقدر متفاوت و بعضاً متضاد از خواست مردم (مردمی که تنها حلقهی امید خود را روحانی میدانست و آنها را بهپای انتخاب او کشانید) عمل نمود که نهایتاً در فاصلهی کوتاه اردیبهشت تا دیماه بخشی از مردم را به اعتراضات خیابانی کشانید.
ازجملهی این کنشگری و واکنشگری نیروهای اصلاحطلب حاضر در دولت روحانی و همچنین چینش نیروها و عدم پایبندی دولت روحانی به شعارهای خود در اردیبهشت ٩۶ میتوان به چند مورد مشخص و واضح اشاره کرد:
١- واگذاری دوبارهی سیاسیترین و اجراییترین وزارتخانهی دولت یعنی وزارت کشور (برخلاف نظر اکثریت حامیان روحانی) به رحمانی فضلی و تأکید روحانی به تعامل استانداران با نمایندگان آنقدر مناسبات اصلاحطلبانه را تقلیل داد که عملاً بخش اعظمی از دستاوردهای جریان اصلاحخواهانه تا به امروز (حتی از پیش از انقلاب) را از بین برد.
– استانداران برای بقای خود و همچنین تعیین مدیران پاییندستی آنقدر سرگرم تعامل با نمایندگان استانی شدند که عملاً اصل تفکیک قوا که سالها جریانهای اجتماعی سعی در نهادینه کردن آن بودند را از حیث وجود ساقط کردند.
– در جریان استیضاح ربیعی او که به هر دری زد تا در مسند وزارت بماند در این مسیر دست به اقداماتی زد (تطمیع نمایندگان و لابیهای قدرتمند او با نمایندگان ترکزبان برای تهییج احساسات قومیتی و نهایتاً رأی مخالف به استیضاح) که هرگز باندها و مافیای قدرت و حتی تندروترین اصولگرایان سابقهی چنین کاری نداشتند- از یاد نبریم تلاشها و جانفشانیهایی که برای کمرنگ کردن رنگ و بوهای قومیتی در تاریخ معاصر ایران صورت پذیرفت.
– توجیه نا پذیرفتنی شریعتمداری برای ارائه لیست ارز بگیران دولتی در تضاد آشکار با شعار شفافیت قدرت اصلاحطلبان بوده و از طرفی معرفی او بهعنوان وزیر کار علیرغم حجم بالای انتقادات از او در وزارت صنعت عملاً دهنکجی آشکار به قوهی مقننه و شعار پاسخگویی قدرت از طرف اصلاحطلبان شد.
– مدیران استانی و بخش حزبی اصلاحطلبان راهیافته به قدرت در استانها آنقدر سرگرم چینش مناسبات قدرت به نفع نمایندگان و باندهای قدرت و همینطور سرگرم استخدامها و بهرهبرداری از قدرت شدند که وضعیت وفاداری و پاسخگویی به خواستهای اصلاحطلبانهی مردم حامی دولت در استانها بغرنجتر از کشور مینماید. بیگانگی مدیران اصلاحطلب روحانی در استانها با مفاهیم اصلاحطلبی از نوع جریانی آنقدر زیاد بوده و هست که پس از تصاحب پستهای مدیریتی شروع به پیام تبریک و تهنیت برای یکدیگر کردند.
همچنین ساختار کلی و تصمیمساز اصلاحطلبان تهران نشین و لیدرهای اصلی آنان که بهصورت کلی برای همهی کشور ترسیم نقشه راه میکنند و در بزنگاهها مثل انتخابات ارائه نظر برای همهی کشور مینمایند با چالشهای جدی روبهرو است که به نظر همگون نبودن این ساختار با ظرف فکری و زمانی و مکانی هواخواهان اصلاحطلبی، ایجاد سکته کرده که نهایتاً این سکته منجر به مرگ خواهد شد.
ازجملهی این چالشها میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
عدم پاسخگویی و ارائه راهبرد قانعکننده و دلیل جریانی برای ارائه لیستهای امید و تکرار میکنمها و مشخص نبودن مکانیسم پاسخگویی روحانی و لیست امید برای فردای بعد از انتخابات در قبال درخواست از مردم برای حمایت از این لیستها.
– دموکراتیک نبودن سازوکار شورای سیاستگذاری و نداشتن راهبرد مشخص این شورا برای، میانمدت و بلندمدت و تبدیلشدن این شورا به مجمع دم انتخاباتی (معرفی اشخاص به شورای سیاستگذاری و برابری رأی این اشخاص با احزاب در این شورا از طرف خاتمی شعار دموکراسی خواهی اصلاحطلبان را زیر سؤال میبرد.)
– حس پدرخواندگی برخی از احزاب و اشخاص و مصادره به مطلوب اصلاحات به نفع خود در سطح کشور.
– توجه نداشتن به کادر سازی از بدنهی جوانان در همه ساختهای، تصمیمسازی و اجرایی، عدم پاسخگویی به نیروهای هزینه داده و بازنشسته نشدن بخشی از اصلاحطلبان در مناصب مدیریتی و تصمیمسازی عملاً باعث خالی شدن این جریان از نیروی انسانی بهعنوان اصلیترین سرمایهی هر جریان فکری شده و از طرفی این کار در تضاد کامل با شعار چرخش قدرتی میباشد که خود اصلاحطلبان در مقام شعار از هواخواهان آن هستند.
-----------------------------------------------------------
برای مطالعه بخشهای اول و دوم اینجا کلیک کنید.
مرگ تدریجی اصلاحات بخش اول
مرگ تدریجی اصلاحات بخش دوم
کد مطلب: 406382