یک روز زمانی که مصطفی پسر بزرگم تقریباً دو سالش بود روی سینه پدرش نشسته بود و چشمهای او را غرق بوسه میکرد، خیلی برایم عجیب بود چون اولین باری نبود که باید پدر از او جدا میشد. با خودم گفتم: خدایا این بوسهها چه رمز و رازی دارد؟ جواب این سؤال را وقتی فهمیدم که شهید کشاورز از ناحیه دو چشم مصدوم ...