تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۶
کد مطلب : ۴۵۷۰۲۲
یادداشتی از رفعت کاظمی؛
آقای استاندار چارهای نداریم ...
۴
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛رفعت کاظمی_ روزنامهنگار و فعال اجتماعی در یادداشتی به صحبتهای استاندار کهگیلویه و بویراحمد پیرامون سد چمشیر پاسخ داد و نوشت: مقدمهچینی نمیخواهد. یکراست باید به اصلِ مطلب پرداخت و پرسید؛ میدانید روضهی مکشوف یعنی چه؟
روضهی مکشوف در اصطلاح مداحان و مرثیهخوانان یعنی بیانِ تفصیلی واقعیت و مصیبت به نحوی که هیچ ملاحظهای در تشریحِ جزئیات نشود. به عبارت دیگر یعنی روضهی عریان برای کشفِ حقیقت و باطنِ مصیبت.
با این مقدمه گریزی به صحبتهای چند روز اخیر استاندار کهگیلویه و بویراحمد در مواجهه با انتقاداتی که نسبت به آبگیری سد چمشیر شده بود میزنم. ایشان در ابتدا ادای احترام میکند به کسانی که نظرات علمی نسبت به پروندههای کشور و استان دارند و سپس ادامه میدهد؛ یک عدهای "بیمار" و یک عدهای "معاند نظام" و یک عدهای "حقوقبگیر برای تخریب نظام" هستند.
نیازی نیست لقمه را دور سرمان بچرخانیم. روضهی مکشوف یعنی دقیقا همین. یعنی آن جمهوری اسلامی که یک روز نورالدین کیانوری از حزب توده با شهید بهشتی در صداوسیمای دههی شصت روبهروی هم مینشستند و دقیقترین و جدیترین بحثها را راجع به مبانی و اصول انقلاب مطرح میکردند الان کارش به جایی رسیده که عدهای از مسئولین و برخی از رسانههایش در مواجهه با انتقادات و کنشگریها اینگونه واکنش نشان داده و با برچسبزنیهای فلهای و بدون کنتور سعی در خفه کردن صدای منتقدان و کنشگران دارند.
آقای استاندار؛ شما را نمیدانم، اما من به آن جمهوری اسلامی اعتقاد دارم که مردمانش را فضول، زباندار و جسور در پرسشگری و بیرون کشیدن مو از ماست میخواهد، نه بره، توسریخور و رعیتپیشهای که چشم، گوش و زبانش در مقابل تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای کارگزاران (و شما بخوانید نوکران ملت) الکن باشد.
آقای استاندار؛ شما را نمیدانم اما من به آن جمهوری اسلامی اعتقاد دارم که "اصلِ جمهوریت" را نمایشی و فرمایشی نمیخواهد و آن را در صندوق رای و راهپیماییها خلاصه نمیکند، بلکه حضورِ محسوس و معنادار مردمانش را در همهی ساحات و لحظات میخواهد چراکه میداند رمز بقا و زنده بودنش در گرو همین حضور است.
امروز باید از شما بعنوان عالیترین مقام دولت در استان پرسید؛ چه کسی به شما اجازه داده است که با ما مردم در یک استان محروم به گونهای صحبت کنید که روح پرسشگری و زبانآوریمان خشکانده شود و از ترس برچسبهای امثال شما لال شویم و نسبت به مسائل استانمان زبان به کام گیریم؟!
دقیقتر اینکه باید از شما پرسید؛ چه کسی به شما و امثال شما اجازه داده است که با این ادبیات، یک چهرهی مستبد و دیکتاتورگونه از جمهوری اسلامی به جامعه مخابره کنید که گویا تابِ هیچ نقد و پرسشگری را ندارد و اینقدر راحت هر صدای مخالفی را از قطار انقلاب به بیرون رهنمون میکند؟!
آقای استاندار؛ شما را نمیدانم اما ما مردم، افراد زیادی را میشناسیم که در کسوتِ مسئول، کارگزار و حقوقبگیر نظام جمهوری اسلامی چه خیانتها کردند. مصداق تازه و گرمش همین علیرضا اکبری که با پیشانی پینه بسته و دکمهی تا زیر گلو بسته، سالها پایش به مهمترین مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری باز بود و یحتمل نتیجهاش را مطلعید که چه شد. بیمار و معاند امثال اینها هستند که در خوشبینانهترین حالت، زندگی در این سرزمین را چند صباحی برای مطامعشان انتخاب میکنند و وقتی کیسهشان پُر شد دیگر باید خودشان و بچههایشان را در جزایر قناری پیدا کنیم که دارند حمام آفتاب میگیرند، نه مایی که هفت جدمان در این سرزمین زیست و نسل اندر نسلِ آیندهمان هم در همین سرزمین خواهد زیست و خواهد مُرد. پس اگر نمیدانید بدانید که ما، مدیران پروازی نیستیم که برایمان مهم نباشد که آیندهی زیستبوم این سرزمین چه بر سرش خواهد آمد!
آقای استاندار؛ آن نسلی که قانون اساسی جمهوری اسلامی را نوشت آنقدر باهوش بود که این روزها را پیشبینی کند و به همین خاطر در اصل ۵۰ همین قانون به صراحت نوشت؛ "در جمهوری اسلامی حفاظت از محیطزیست وظیفهای عمومی تلقی میشود."
شما حقوقخوان بودهاید و قطعا باید بدانید که معنیاش چیست، اما بجهت یادآوری بد نیست بدانید که این اصل به صراحت میگوید؛ حتی آن چوپان، آن کشاورز و آن زن خانهداری که تحصیلات مرتبط با محیط زیست هم ندارد نسبت به حفظ این سرمایهی عمومی تکلیف دارد و نباید در مواجهه با تصمیمات کارگزاران (شما بخوانید نوکران ملت) بیتفاوت بماند، چراکه همین مردماند که در نهایت باید چوب ساختِ "گتوند"ها را بخورند و آن مسئولینی که آن روز "گتوند" را مدینهی فاضله معرفی میکردند از استان مهاجرت خواهند کرد و زهرِ دستپختشان را نخواهند چشید.
آقای استاندار؛ شما اگر بتوانید هماهنگی بین مدیرانتان را به نحوی انجام دهید که بارش یک برف چند سانتیمتری که در یک منطقهی کوهستانی کاملا طبیعی و قابل پیشبینی است اینگونه زمینگیرشان نکند که زمین و زمان بر مردم قفل شود، و شما را آنچنان دستپاچه نکند که ناچار شوید یک مدیرتان را عزل و چند ساعت بعد دوباره منصرف شوید.
و ستاد بحرانتان را رفوزه و چند ساعت بعد دوباره پیروز بخوانید، ما کلاهمان را نشانهی احترام از سر برمیداریم، چراکه ما چارهای نداریم جز اینکه به حداقلها در حیطهی عملکرد روزمرهی مدیران رضایت دهیم، اما درخصوص مسائلی که پایداری زیستبوم سرزمینمان را در درازمدت تحتالشعاع قرار خواهد داد (چه سد تنگسرخ باشد، چه سد چمشیر و چه سد آبریز) سکوت نخواهیم کرد و شما نیز، این سکوت را از ما نخواهید.
روضهی مکشوف در اصطلاح مداحان و مرثیهخوانان یعنی بیانِ تفصیلی واقعیت و مصیبت به نحوی که هیچ ملاحظهای در تشریحِ جزئیات نشود. به عبارت دیگر یعنی روضهی عریان برای کشفِ حقیقت و باطنِ مصیبت.
با این مقدمه گریزی به صحبتهای چند روز اخیر استاندار کهگیلویه و بویراحمد در مواجهه با انتقاداتی که نسبت به آبگیری سد چمشیر شده بود میزنم. ایشان در ابتدا ادای احترام میکند به کسانی که نظرات علمی نسبت به پروندههای کشور و استان دارند و سپس ادامه میدهد؛ یک عدهای "بیمار" و یک عدهای "معاند نظام" و یک عدهای "حقوقبگیر برای تخریب نظام" هستند.
نیازی نیست لقمه را دور سرمان بچرخانیم. روضهی مکشوف یعنی دقیقا همین. یعنی آن جمهوری اسلامی که یک روز نورالدین کیانوری از حزب توده با شهید بهشتی در صداوسیمای دههی شصت روبهروی هم مینشستند و دقیقترین و جدیترین بحثها را راجع به مبانی و اصول انقلاب مطرح میکردند الان کارش به جایی رسیده که عدهای از مسئولین و برخی از رسانههایش در مواجهه با انتقادات و کنشگریها اینگونه واکنش نشان داده و با برچسبزنیهای فلهای و بدون کنتور سعی در خفه کردن صدای منتقدان و کنشگران دارند.
آقای استاندار؛ شما را نمیدانم، اما من به آن جمهوری اسلامی اعتقاد دارم که مردمانش را فضول، زباندار و جسور در پرسشگری و بیرون کشیدن مو از ماست میخواهد، نه بره، توسریخور و رعیتپیشهای که چشم، گوش و زبانش در مقابل تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای کارگزاران (و شما بخوانید نوکران ملت) الکن باشد.
آقای استاندار؛ شما را نمیدانم اما من به آن جمهوری اسلامی اعتقاد دارم که "اصلِ جمهوریت" را نمایشی و فرمایشی نمیخواهد و آن را در صندوق رای و راهپیماییها خلاصه نمیکند، بلکه حضورِ محسوس و معنادار مردمانش را در همهی ساحات و لحظات میخواهد چراکه میداند رمز بقا و زنده بودنش در گرو همین حضور است.
امروز باید از شما بعنوان عالیترین مقام دولت در استان پرسید؛ چه کسی به شما اجازه داده است که با ما مردم در یک استان محروم به گونهای صحبت کنید که روح پرسشگری و زبانآوریمان خشکانده شود و از ترس برچسبهای امثال شما لال شویم و نسبت به مسائل استانمان زبان به کام گیریم؟!
دقیقتر اینکه باید از شما پرسید؛ چه کسی به شما و امثال شما اجازه داده است که با این ادبیات، یک چهرهی مستبد و دیکتاتورگونه از جمهوری اسلامی به جامعه مخابره کنید که گویا تابِ هیچ نقد و پرسشگری را ندارد و اینقدر راحت هر صدای مخالفی را از قطار انقلاب به بیرون رهنمون میکند؟!
آقای استاندار؛ شما را نمیدانم اما ما مردم، افراد زیادی را میشناسیم که در کسوتِ مسئول، کارگزار و حقوقبگیر نظام جمهوری اسلامی چه خیانتها کردند. مصداق تازه و گرمش همین علیرضا اکبری که با پیشانی پینه بسته و دکمهی تا زیر گلو بسته، سالها پایش به مهمترین مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری باز بود و یحتمل نتیجهاش را مطلعید که چه شد. بیمار و معاند امثال اینها هستند که در خوشبینانهترین حالت، زندگی در این سرزمین را چند صباحی برای مطامعشان انتخاب میکنند و وقتی کیسهشان پُر شد دیگر باید خودشان و بچههایشان را در جزایر قناری پیدا کنیم که دارند حمام آفتاب میگیرند، نه مایی که هفت جدمان در این سرزمین زیست و نسل اندر نسلِ آیندهمان هم در همین سرزمین خواهد زیست و خواهد مُرد. پس اگر نمیدانید بدانید که ما، مدیران پروازی نیستیم که برایمان مهم نباشد که آیندهی زیستبوم این سرزمین چه بر سرش خواهد آمد!
آقای استاندار؛ آن نسلی که قانون اساسی جمهوری اسلامی را نوشت آنقدر باهوش بود که این روزها را پیشبینی کند و به همین خاطر در اصل ۵۰ همین قانون به صراحت نوشت؛ "در جمهوری اسلامی حفاظت از محیطزیست وظیفهای عمومی تلقی میشود."
شما حقوقخوان بودهاید و قطعا باید بدانید که معنیاش چیست، اما بجهت یادآوری بد نیست بدانید که این اصل به صراحت میگوید؛ حتی آن چوپان، آن کشاورز و آن زن خانهداری که تحصیلات مرتبط با محیط زیست هم ندارد نسبت به حفظ این سرمایهی عمومی تکلیف دارد و نباید در مواجهه با تصمیمات کارگزاران (شما بخوانید نوکران ملت) بیتفاوت بماند، چراکه همین مردماند که در نهایت باید چوب ساختِ "گتوند"ها را بخورند و آن مسئولینی که آن روز "گتوند" را مدینهی فاضله معرفی میکردند از استان مهاجرت خواهند کرد و زهرِ دستپختشان را نخواهند چشید.
آقای استاندار؛ شما اگر بتوانید هماهنگی بین مدیرانتان را به نحوی انجام دهید که بارش یک برف چند سانتیمتری که در یک منطقهی کوهستانی کاملا طبیعی و قابل پیشبینی است اینگونه زمینگیرشان نکند که زمین و زمان بر مردم قفل شود، و شما را آنچنان دستپاچه نکند که ناچار شوید یک مدیرتان را عزل و چند ساعت بعد دوباره منصرف شوید.
و ستاد بحرانتان را رفوزه و چند ساعت بعد دوباره پیروز بخوانید، ما کلاهمان را نشانهی احترام از سر برمیداریم، چراکه ما چارهای نداریم جز اینکه به حداقلها در حیطهی عملکرد روزمرهی مدیران رضایت دهیم، اما درخصوص مسائلی که پایداری زیستبوم سرزمینمان را در درازمدت تحتالشعاع قرار خواهد داد (چه سد تنگسرخ باشد، چه سد چمشیر و چه سد آبریز) سکوت نخواهیم کرد و شما نیز، این سکوت را از ما نخواهید.
در تاریخ انقلاب هرچی خوردیم از خودی بوده
نگاه کنید در این استان مفلوک و محروم توان مقابله و مواجهه با افراد تمامیت خواه علی الخصوص نمایندگان را ندارد و باعث بدبینی مردم و شکاف اجتماعی میشود