دانایی یا خَش تعریفی
17 فروردين 1396 ساعت 2:44
رضا حسنپور
بدون هیچ مقدمه و پیش گفتاری:
رأی به دانایی یعنی رأی به کارآمدی-کاردانی و روشنایی،
رأی به دانایی یعنی رأی به برنامهریزی و رأی به صاحبان علم و دانش توسعه روستایی و شهری،
رأی به دانایی یعنی رأی به افراد صاحب مطالعه و صاحب نظر نه صاحب مدرک اما بدون سواد اجتماعی و توسعهای،
رأی به دانایی یعنی «نه» به تعصبهای قومی و قبیلهای
رأی به دانایی یعنی رأی به بلوغ فکری-اجتماعی و سیاسی و علمی جامعه،
رأی به دانایی یعنی رأی به عدالت محوری و تأیید کارآمدی و کارآیی و حق مداری است،
رأی به دانایی یعنی رأی به «ارتقای سطخ شهروندی»،
رأی به دانایی یعنی رأی به کمک نمودن به زیبایی و توسعه شهر و روستای خودمان،
و در یک کلام رأی به دانایی یعنی «رأی» به کسانی که با ساز و کار شورا و وظایف و اهداف شورا و رسالتهای شورا در شهر و روستا آشنایی دارند.
اما رأی به فامیلگرایی یعنی:
رأی به منطق کور و ناکارآمدی و تاریکی و تصمیمهای احساسی،
رأی به تعصبهای عشیرهای و احساسی و مقطعی،
رأی به عدم آیندهنگری و سرکوب آگاهی و دانایی،
حتی رأی به هم حزبی و هم فکری و هم سلیقهای دادن یعنی نفی توانایی و کارآمدی دیگران و نوعی نفی «عدالت» است که خودمان آگاهانه اقدام به نفی یک «حقیقت» نمودهایم که این کار خلاف مبانی اعتقادی و مذهبی و اخلاقی و انسانی میباشد و هم انکار حق و فضیلتهای دیگران و در واقع نوعی ظلم به خودمان و آیندگان میباشد.
رأی به فامیل گرایی، یعنی سرزنش وجدان بیدار خود و جامعه خود و سرزنش آیندگان،
البته دانایی و دانا بودن خود مختصات و شاخصهایی دارد که اولین آن باید آگاهی و دانش لازم و کافی را برای برنامهریزی شهر و روستای خودمان داشته باشیم.
باید گذشته ما در کارآیی و کارآمدی این را اثبات نموده باشد. باید بین خود و خدای خودمان به این موضوع ایمان قلبی داشته باشیم که توانمند هستیم نه «توهم توانمندی» داشته باشیم. باید بدانیم و به خود به قبولانیم که شورای شهر و روستا عرصه «کارآمدی و کاردانی و کارآیی در علوم شهری و روستایی است» نه عرصه سیاستبازی و کسب شهرت و معروفیت و خودشیفتگی و پیمانکاری و موضوعاتی از این قبیل...
یک عضو شورا در شهر و یا روستا باید ضعفها و قوتهای شهر و روستای خود را بداند و بتواند تبیین، تحلیل و توصیف و ارائه راهکار عملی و علمی نماید نه صرفاً حرف زدن و بازی با واژگان و به قولی؛ «خَش تعریفی»
مثلاً یک کاندیدا یا عضو شورای روستا آیا واقعاً میتواند چرایی مهاجرت از روستا به شهر را منطقی و علمی تحلیل و تبیین و برای رفع این موضوع به مدیران بالادستی راهکار علمی و عملی و منطقی ارائه دهد؟
آیا کسی که مثلاً محل کارش در شهر یاسوج-گچساران و یا سیسخت میباشد، میتواند برای انجام وظایف قانونی خود عضو شورای «روستا» شود؟
آیا حقیقتاً این افراد دغدغه مشکلات مردم آن روستا را دارند؟
آیا بخشداران و فرمانداران و متولیان این امور در استان کهگیلویه و بویراحمد با این موضوعات مسئولانه برخورد نمودهاند؟
آیا خلاء قانونی در این موضوع وجود دارد؟
آیا کسی که اوقات مفیدش را به مدت ۸ الی ۱۰ ساعت در شهر یاسوج، سیسخت، دهدشت و یا گچساران در محل کار خودش سپری میکند، میتواند به مسائل و مشکلات مردم «روستای خود» بپردازد؟ یا وقت لازم را برای پیگیری مطالبات و مشکلات منطقه خود که در آنجا ثبتنام نموده و یا عضو شورا شده است را دارد؟
چه کسی باید این موضوعات را رصد و پیگیری نماید و پاسخگویی لازم را به افکار عمومی و مردم ارائه نماید؟
متأسفانه بعضی از کسانی که در روستاها و شهرهای ما کاندیدا شدهاند که قادر به هیچگونه اصول و مهارت اجتماعی مثلاً «اصلاح ذاتالبین» در محله، روستا و یا شهر خود که انتظار جامعه ما میباشد، نیستند و حتی قادر به ابتدایی ترین روابط در مهارتهای «زندگی فردی، اجتماعی و محلی» خود نمیباشند و به علت عدم دقت ما در انتخاب در انتخابات شوراهای شهر و روستا، ثبتنام و انتخاب بعضی از افراد در روستاها و شهرهای ما با کمال تأسف مایه طنز و خنده مردم و ساکنین همان محلات و مناطق شده است!
کد مطلب: 241751