مسئولان زندگی یادشان بدهید تا ...
5 دی 1395 ساعت 0:02
ذبیحالله فتحی فتح
ساعت پنج ُ دو دقیقهی بامداد است
از سرُ صدای گربهها در آنسوی پنجره
احساس ِ آرامش میکنم!
نفس ِ سرد ِ مرگ را بر گردنم احساس میکنم!
گاه به سرم میزند که خانه را به آتش بکشانم،
تا او را بسوزانم...
ولی خودکشی
بدترین ُ تابلوترین جلوهی خودخواهی ُ غرور است!
«حسین پناهی»
برای بررسی یک موضوع نخست باید آن را فهمید و تعریف کرد؛ اما خودکشی نیاز به تعریف ندارد، زیرا همه آن را میفهمند و راههای مختلفی برای آن میشناسند. خودکشی معضلی شده برای گچساران و گچسارانیها. این تنها معضل گچساران نیست، ولی در کنار دیگر مشکلات ما بزرگتر از همه به نظر میرسد. گاهی آنقدر در عمق حریمهای خصوصی اتفاق میافتد که علت آن نیز بازگو نمیشود و گاهی هم بهتر است بازگو نشود. در گچساران همهچیز به هم ربط دارد. مردم، مسئولین، مشکلات و راهحلهای آنها؛ نه در گچساران که در همهجا. خودکشی را یک معضل معرفی کردم؛ اما همین معضل گاهی بهترین راهحل است برای برخی.
ما که در نظامهای آموزشی گوناگونی (۵-۵-۲!!!!!! یا ۴-۶-۱!!!!!!! یا۳-۵-۲؟؟؟؟؟؟؟ یا هر سیستمی که بتوان در فوتبال با آن ترکیب ریخت یا شبیه آن) درسخواندهایم و کسب معرفت میکنیم یاد گرفتهایم که باید برای همهی پرسشها پاسخ بیابیم و همهی مسائل را حل کنیم. منظورم از همهی مسائل و پرسشها، آنهایی بود که در کتاب درسی آمده است نه چیز دیگر. از کلاس اول با اعداد و حروف آشنا میشویم و تا مدارج عالی تحصیلی با آنها سروکار داریم. همیشه پدر و مادرها در کنار بچهها بودند و البته بیشتر هستند که نکند دانشآموزی نمرهی کمی بیاورد، آخر این هم تفریحی شده برای آنها؟ نه. آنها با این کار ناراحت و یا خوشحال میشوند و بهنوعی با آن زندگی میکنند و کودک از همان ابتدا درس خواندن را مهمترین اولویت خود میداند و با آن زندگی میکند.
در دوران کودکی کسی نمیداند که چیزی مهمتر از درس خواندن هم هست و کسی هم به کودک نمیگوید که زندگی را باید بیاموزد. زندگی، این واژهی مقدس درگیر و دار کتابهای مدرسه (و کتابهای کمکآموزشی که نمیدان از کجا پیدایشان شده) گمشده است و وقت بلوغ و بزرگسالی زندگی در ازدحام مشکلات گم میشود.
گفتم زندگی، در همهی این سالها که در میان کتابها و نوشتههای آنها که نفهمیدم کجای زندگی به کار میآیند هیچگاه فرصت نکردم که به زندگی و معنای آن یا شیوههای زندگی فکر کنم. در این سالهای آخر تحصیل فهمیدم که درس تنها بخش کوچکی از زندگی است که باید شیوهی زندگی را به ما میآموخت ولی خود پردهی عجیبی بین من و زندگی بود که در شهر ما و شاید خیلی جاها به جای زندگی کودکان و بزرگسالان را درگیر خودکرده است. اینک میدانم که زندگی خود مسئلهای است که رویارویی با آن نیاز به مهارت دارد و خداوند مراحل مختلف زندگی را برای یادگیری مهارتهای زندگی کردن قرار داده است.
آیا کسی هست که این مهارتها را از دل کتابهای مدرسه و دانشگاه مطالعه کرده باشد؟ نمیدانم من که نخواندم. بههرروی از گذشته تاکنون آموزشوپرورش با این اسم بامسمای خود وظیفهی آموزشوپرورش کودکان ما را به عهده گرفته است و خانوادهها در کنار و همراه این اسم بامسما باید در کنار درسهای رسمی فرصتی به فرزندان خود بدهند تا به یادگیری مهارتهای زندگی بپردازند. مهارتهایی که به آنها میآموزد که در برابر مسائل زندگی با تصمیم صحیح بهترین راهحل را انتخاب کنند و نه اینکه زندگی را ترک کنند به خاطر مشکلی که در زندگی است.
دکتر فرناز عطایی میگوید که مهارت حل مسئله و تصمیمگیری امروزه جزو یکی از مهارتهای زندگی محسوب میشود که نیاز به آموزش دارد. اجزاء روانی انسان را میتوان به مثلثی تشبیه کرد که در رأس آن تفکر، و دو بخش دیگر شامل احساس و رفتار است. مسائل و تصمیمگیریها ازجمله مواردی هستند که با مهمترین بخش این مثلث یعنی تفکر در ارتباطاند. تفکر که کارکرد مغز ماست موجب میشود که از عهده حل یک مسئله برآییم یا تصمیمی بگیریم. حالا اگر شیوه تصمیمگیری ما اشتباه باشد دیگر اجزاء روانی یعنی احساس و رفتار هم تحت تأثیر قرار میگیرند.
گاهی در مواجهه با مسئله و تصمیمگیری، بهخصوص اگر در موقعیت فشارزایی باشیم، صرفاً بر اساس غریزه و احساس و هیجان پاسخ میدهیم تا تفکر. که ممکن است همیشه هم درست نباشد. درحالیکه اگر در حل مسئله مهارت پیداکرده باشیم تصمیمگیریهایمان میتواند مبتنی بر دلیل باشد و به ما کمک میکند به همه جوانب موقعیتها فکر کنیم.
اما در نظر داشته باشیم که مشکلات و مسائل، واقعیات زندگی هستند. اگر فکر کنیم که یک دنیای خوب دنیای بدون مشکل و بودن در موقعیت تصمیمگیری است، آنوقت در این موقعیتها احساس درماندگی و ناامیدی میکنیم و معمولاً بدون فکر و تکانشی عمل میکنیم.
کد مطلب: 218820