مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛محمدسعید میرزایی
سلامت بعنوان مهمترین رکن در هر جامعه بوده که مستقیما در ارتباط با منایع انسانی هر کشور یعنی مردم میباشد. به گونهای که تمرکز اصلی و بنیادین فلسفهٔ سلامت باید در ارتباط مستقیم با مردم ان جامعه باشد. نگرش مدیریتی و برنامه ریزیهای حوزهٔ سلامت اساسیترین زیرساخت مرتبط با تدوین برنامههای استراتژیک و مدون در این حوزه است.گاه یک برنامه ریزی اشتباه و مدیریت نشده و از روی نگاههای کارشناسی نشده میتواند ضمن ضرر رساندن به سلامت مردم، فجایع اقتصادی و حتی سیاسی برای سیاستگذاران عرصهٔ سلامت به بار آورد. در معرض آزمون و خطا قرار دادن برنامههای سلامت در کشور به غیر از اینکه شرایط نامساعدی را در اصل فرآیندهای بهداشتی به بار آورده بلکه نتواسته جوابگوی بسیاری از نیازهای مردم به عنوان مراجعین این حوزه باشد. اگر چه در سند چشم انداز کشور از نظر مقام معظم رهبری به سلامت و ساختارهای آن بسیار تاکید شده اما در حوزهٔ برنامه ریزی بخوبی و شایسته نتوانسته در جهت تحقق این امر برنامهٔ لازم را داشته باشند. افزایش پاسخ گویی سلامت، کاهش پرداخت مستقیم از جیب مردم، کاهش بار کمرشکن خدمات درمانی از دوش افراد ناتوان مالی، بهبود پیامدهای اورژانسی، و تمرکز بر زایمان طبیعی از مهمترین اهداف طرح تحول نظام سلامت بوده که البته قابل ذکر است کارهایی هر چند اندک نیز صورت گرفته است. اما آیا تمام اهداف به همین چند مورد ختم خواهد شد؟. متاسفانه بر خلاف بسیاری از کشورها سیستم سلامت ما بجای اینکه مبتنی بر پیشگیری و موئید بر آموزش و سیستم خانواده محور باشد، بیمار_ درمان محور است. در بسیاری از کشورها تمرکز و برنامه ریزیهای بهداشتی به طور یقین تمرکز بر این دارد که مردم بتوانند از ایجاد بیماری پیشگیری نمایند و این امر تبدیل به یک فرهنگ غنی شده الیبته در کنار آموزشهای کاملا دقیق و حرفهای در بعضی شرایط باعث کاهش بسیار شدید هزینههای درمانی و مالی شده و فقط مقدار بسیار اندکی از این هزینه در عرصهٔ آموزش بهداشت به افراد جامعه صرف میشود. متاسفانه طرح تحول نظام سلامت نه تنها نتوانسته در ارتباط با یهداشت و آموزش به خانواده کمک بلکه موجب افزایش روبه بالای مراجعه کنندگان درمانی به پزشکان و متخصصان شده که این امر خود نیز منجر به بوجود آمدن ناعدالتی طبقاتی شدید در داخل و خارج سیستم درمانی کشور شده و به دنبال آن نارضایتی اعضا چه در داخل و چه در خارج از سیستم گواه خوبی بر این مساله است. آیا ما فقط در تعریف باید از سیستم بهداشتی و فرا مدرن جهانی حرف بزنیم و در عرصهٔ عمل هنوز اقدامات لازم را مد نظر نداشته باشیم؟ چرا در حالی که با پرداخت ۱۰% هزینههای درمانی از سوی مردم روبرو هستیم ولی هنوز شرایط از نظر امکانات و تجهیزات و خدمت رسانی و کیفیت مراقبتها اینقدر با رکود روبروست و در سیستم درمانی اینقدر اختلافات منابع وجود داشته باشد؟ حضور متخصصین در بیمارستان بعنوان مقیم آیا به جز بارآوردن هزینههای اضافه تبعات دیگری داشته؟ آیا نمیشود درصدی از همین هزینههای اضافه در عرصهٔ بهداشت و آموزش مردم خرج گشته و سیستم ما را به یک سیستم سلامت محور تبدیل کند؟. آیا مناسب نیست که با ایجاد سیستم ارجاعی در سطوح مختلف سلامت و بهداشت تمرکز خود را از درمان و هزینههای سنگین به سمت بهداشت و سلامت و آموزش و ایجاد فرهنگ سلامت سوق دهیم. اگرچه این امر خود نیز با چنین اوصافی زمان بر بوده و نیازمند نظرات کارشناسی و دقیق میباشد. تقاضای القای Induced demand و برخوردهای سلیقهای و بیمههای غیرشفاف بشدت آسیب رسان بوده و سیستم سلامت را به خطر میاندازد. امید میرود با تغییر نگرش مدیران و سیاستگذاران سلامت به سوی آیندهای روشن و در جهت رفاه و آسایش مردم و ترمیم بدنهٔ آسیب دیده نظان سلامت پیش رفته و تمام تلاشهای خود را در جهت بهبود و ارتقاء برنامههای بهداشتی همچنین تمرکز بر مراقبتها به جای ویزیتها باشیم. و خاطر نشان شویم که وظیفه و رسالت سیستم سلامت، سلامت است نه درمان.
کارشناس ارشد داخلی جراحی
سلامت بعنوان مهمترین رکن در هر جامعه بوده که مستقیما در ارتباط با منایع انسانی هر کشور یعنی مردم میباشد. به گونهای که تمرکز اصلی و بنیادین فلسفهٔ سلامت باید در ارتباط مستقیم با مردم ان جامعه باشد. نگرش مدیریتی و برنامه ریزیهای حوزهٔ سلامت اساسیترین زیرساخت مرتبط با تدوین برنامههای استراتژیک و مدون در این حوزه است.گاه یک برنامه ریزی اشتباه و مدیریت نشده و از روی نگاههای کارشناسی نشده میتواند ضمن ضرر رساندن به سلامت مردم، فجایع اقتصادی و حتی سیاسی برای سیاستگذاران عرصهٔ سلامت به بار آورد. در معرض آزمون و خطا قرار دادن برنامههای سلامت در کشور به غیر از اینکه شرایط نامساعدی را در اصل فرآیندهای بهداشتی به بار آورده بلکه نتواسته جوابگوی بسیاری از نیازهای مردم به عنوان مراجعین این حوزه باشد. اگر چه در سند چشم انداز کشور از نظر مقام معظم رهبری به سلامت و ساختارهای آن بسیار تاکید شده اما در حوزهٔ برنامه ریزی بخوبی و شایسته نتوانسته در جهت تحقق این امر برنامهٔ لازم را داشته باشند. افزایش پاسخ گویی سلامت، کاهش پرداخت مستقیم از جیب مردم، کاهش بار کمرشکن خدمات درمانی از دوش افراد ناتوان مالی، بهبود پیامدهای اورژانسی، و تمرکز بر زایمان طبیعی از مهمترین اهداف طرح تحول نظام سلامت بوده که البته قابل ذکر است کارهایی هر چند اندک نیز صورت گرفته است. اما آیا تمام اهداف به همین چند مورد ختم خواهد شد؟. متاسفانه بر خلاف بسیاری از کشورها سیستم سلامت ما بجای اینکه مبتنی بر پیشگیری و موئید بر آموزش و سیستم خانواده محور باشد، بیمار_ درمان محور است. در بسیاری از کشورها تمرکز و برنامه ریزیهای بهداشتی به طور یقین تمرکز بر این دارد که مردم بتوانند از ایجاد بیماری پیشگیری نمایند و این امر تبدیل به یک فرهنگ غنی شده الیبته در کنار آموزشهای کاملا دقیق و حرفهای در بعضی شرایط باعث کاهش بسیار شدید هزینههای درمانی و مالی شده و فقط مقدار بسیار اندکی از این هزینه در عرصهٔ آموزش بهداشت به افراد جامعه صرف میشود. متاسفانه طرح تحول نظام سلامت نه تنها نتوانسته در ارتباط با یهداشت و آموزش به خانواده کمک بلکه موجب افزایش روبه بالای مراجعه کنندگان درمانی به پزشکان و متخصصان شده که این امر خود نیز منجر به بوجود آمدن ناعدالتی طبقاتی شدید در داخل و خارج سیستم درمانی کشور شده و به دنبال آن نارضایتی اعضا چه در داخل و چه در خارج از سیستم گواه خوبی بر این مساله است. آیا ما فقط در تعریف باید از سیستم بهداشتی و فرا مدرن جهانی حرف بزنیم و در عرصهٔ عمل هنوز اقدامات لازم را مد نظر نداشته باشیم؟ چرا در حالی که با پرداخت ۱۰% هزینههای درمانی از سوی مردم روبرو هستیم ولی هنوز شرایط از نظر امکانات و تجهیزات و خدمت رسانی و کیفیت مراقبتها اینقدر با رکود روبروست و در سیستم درمانی اینقدر اختلافات منابع وجود داشته باشد؟ حضور متخصصین در بیمارستان بعنوان مقیم آیا به جز بارآوردن هزینههای اضافه تبعات دیگری داشته؟ آیا نمیشود درصدی از همین هزینههای اضافه در عرصهٔ بهداشت و آموزش مردم خرج گشته و سیستم ما را به یک سیستم سلامت محور تبدیل کند؟. آیا مناسب نیست که با ایجاد سیستم ارجاعی در سطوح مختلف سلامت و بهداشت تمرکز خود را از درمان و هزینههای سنگین به سمت بهداشت و سلامت و آموزش و ایجاد فرهنگ سلامت سوق دهیم. اگرچه این امر خود نیز با چنین اوصافی زمان بر بوده و نیازمند نظرات کارشناسی و دقیق میباشد. تقاضای القای Induced demand و برخوردهای سلیقهای و بیمههای غیرشفاف بشدت آسیب رسان بوده و سیستم سلامت را به خطر میاندازد. امید میرود با تغییر نگرش مدیران و سیاستگذاران سلامت به سوی آیندهای روشن و در جهت رفاه و آسایش مردم و ترمیم بدنهٔ آسیب دیده نظان سلامت پیش رفته و تمام تلاشهای خود را در جهت بهبود و ارتقاء برنامههای بهداشتی همچنین تمرکز بر مراقبتها به جای ویزیتها باشیم. و خاطر نشان شویم که وظیفه و رسالت سیستم سلامت، سلامت است نه درمان.
کارشناس ارشد داخلی جراحی