کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

فاتحه‌خوانی نامزدهای انتخابات دهم

30 آذر 1394 ساعت 6:40


ارسلان علیزاده

درست یادم نمی‌آد اما فکر کنم آخرای همین مهرماه ۹۴ بود. همه چیز ته کشیده بود ازسیر تا پیاز. بدجوری بهم ریخته بودم غرولند عیال از یک طرف و جیرو ویر بچه‌های باتری قلمی‌ام که راستش بدون قوت مانده بودند از طرف دیگر داشت داغونم می‌کرد. دل خودم هم برای یک سیخ کباب که همیشه بوی جلز و ولز آن از خونه ی همسایه می اومد حسابی عننج می زد . نه راه پس داشتم نه راه پیش حسابی در نداری ، بدبختی و شرمندگی دست و پا می‌زدم. خداییش در آن حالت هر بلایی که زن وبچه هایم سرم می آوردند حقم که چه عرض کنم ، نصف حقم بود .
" یادم میاد سالها پیش به عیالم می گفتم اگه بتونی به تنهایی مراقب خونه و یه دونه بچه مون باشی واز او به خوبی مراقبت کنی تا دانشگاه را تمام کنم قول میدم زندگیمون از این رو به آنرو بشه حقوقم خیلی بالا بره ، فکر کنم تقریبا یک صدم کارگران زحمت کش افغانی که با این اوضاع و احوالی که داریم حتما در آینده ، آنها را برای مستشاری به کشورهای دوست اعزام می کنند ، می رسد . لباسامونو کم کمش از ابریشم می بافیم ، کفشامونو از ایتالیا سفارش می دیم غذاهامون ساده ترینش کباب بره میشه وعلاوه بر همه ی این حرفا که الان می فهمم همه اش اراجیف بوده یواشکی هم زیر گوشش می گفتم گوش شیطون کر سالی حداقل یکی دو بار هم میریم امریکا - اروپا توی هتل های بزرگ و مجلل پنج ستاره که هیچ، هفت ستاره !! ولو می شیم وتوی خوشحالی غلت می خوریم تازه توی رودخونه های میسی سی پی، تایمز، راین، و... شنا می‌کنیم، ماهی می‌گیریم، تو ماسه‌های ساحلی شون می‌غلتیم و اشعاری را که توی دانشگاه از سعدی ، حافظ ، مولانا و دیگرشاعران بزرگ وطنم بهم یاد میدن با صدای دلپذیر و البته عاشقانه برات می‌خونم. باری آن چنان گفتم و گفتم که بنده ی خدا مسحور حرفای صد من یه غازم شد و رضایت داد . البته تا یادم نرفته این رو هم بگم که چون یک هفته در میون می اومدم خونه ، خدا بده برکت صاحب چند بچه ی قد و نیم قد دیگه هم شدیم».
مونده بودم این آخرای ماه که ژندرغازحقوق بازنشستگی ام تمام شده چه خاکی به سرم بریزم . داشتم کلافه می شدم با خودم گفتم خدایا کمکم کن می دونم احمقی کردم و توی این اوضاع و احوال به جای اینکه همون اول برای آینده ام فکر درست و حسابی کنم مثلا فن دزدی و بالا کشیدن بیت المال را یاد بگیرم ، رفتم پی درس و مشق خدایا می دونم از روی صاف و سادگی عیالم رو با وعده وعیدهای بی سر وته فریب دادم ، اما نیتم خیر بود نمی دونستم اینجوری میشه ! نمی دونستم افرادی مثل من که دانش آموخته‌ی دانشگاه هستند اگه علامه‌ی دهر هم که باشند و از لحاظ فراگیری علوم دستشان به آسمان هفتم هم برسد اما یه آقازاده، ولو ریزه میزه نباشه که اونارو تاتی تاتی کنه و راه مفید را نشونشون بده دستشان به جایی بند نمی شه و تازه اگر معتاد نشن و توی فاضلاب شهرهای آباد کشور نیفتند ، همیشه مفلوک، اجاره نشین، بیکار، سرگردون و آس و پاس‌اند. خدایا به حق علما و فضلاً، مداحان اهل بیت «علیهم السلام» و کاروان داران عتبات عالیات قسمت می‌دهم مرا ببخش و از سر تقصیرم در گذر!
همین طورکه داشتم گریه می کردم، التماس می‌کردم، و به سرو کله ی خودم می کوبیدم، ناگهان فکری مثل برق به سرم زد. انگار یکی می گفت خداوند دعاها تو مستجاب کرده . زود خودم را جمع و جور کردم یهو دیدم آقای فرصت طلب خجسته ی آویزونی که انگار سوار انگور بود و دهانش بوی یک کامیون پیاز می داد ودوران ابتدایی، هم کلاس بودیم و همون موقع ترک تحصیل کرده بود جلوی چشام ظاهر شد. پس از خوش و بش مختصری گفت فلانی انگار نگرونی؟ من هم که اصلا تو باغ نبودم، مثل همیشه راستا حسینی لب مطلب را برایش توضیح دادم.
هنگامی که یواش یواش با کمر خمیده و زانوهای خمیده تر با او که انگار پسر من بود قدم می زدم، گفت جرات داری ؟ گفتم جرات چی؟ گفت اینکه یکی از اقارب خود را چه می دونم سر به نیست کنی یا اینکه مثلا روز روشن بکشی؟ راستش جا خوردم و بلا فاصله گفتم این قضیه چه ربطی داره؟ در جوابم گفت مسئله همینه ! توهنوز که هنوزه نفهم و لجبازی اصلا چلغوزی ! نمی دونی دنیا دست کیه هنوز با این همه پیراهن جور واجوری که جردادی نمی دونی برای رفع معضلاتت چه کار باید کنی اصلا تو راه را گم کرده ای بنده ی خدا! گفتم آره تو درست میگی من همیشه اسکل بوده ام اما تو که ظاهرا در همه ی کارها اسکیموزی بگو راه و چاه کدومه آپاردی؟ راستش فکر می کردم او از من گاگول تراست اما او همین طوری که با هم حرف می زدیم یه چیزی گفت که نزدیک بود از تعجب شاخ در بیارم. گفت چرا نمی فهمی ؟ مگه کوری که دور و برتو نمی بینی؟ این روزا مراسم فاتحه خونی برای نامزدهای انتخاباتی مجلس دهم بسیار داغ است اگر یکی از نزدیکانت بمیره درعوض زندگی بقیه برای حداقل چهار سال بیمه می شه. گفتم چطوری؟ گفت نامزدها خیلی گوش به زنگ اند فقط کافیه که بشنوند یکی مرده بلافاصله باتمام قوا در مراسم اون مرحوم شرکت می کنند اونوقت تو با آنها آشنا میشی و باید تا تنور گرمه از فرصت پیش آمده استفاده کنی و نان را بچسپونی. تازه مگه نگفته بودی مدت هاست دلت برای یک سیخ کباب لک زده پس تو هم با دار و دسته ی نامزدها و متملقانی که مثل بادمجان دور قابچی روز گار ناصری که البته همیشه دل تاریخ از اینها پر بوده است، راه بیفت تا از این طریق هم کبابی میل بفرمایی و دلی ازعزا در بیاری وهم به تمام آمال و آرزوهایت برسی. اما دوست خنگ و خرفت دوره ی دبستانی ام توی این کار زار انتخاباتی باید فقط مراقب باشی و بفهمی کی به کیه.
صادقانه بگویم نه اینکه این همکلاسی قدیمی ام به نظر دمغ می اومد، ابتدا حرفاشو جدی نگرفتم اما بعدش که رفت وقتی خوب فکر کردم دیدم خیلی هم بی ربط نمیگه و پیش خودم گفتم شاید توی این بلبشوی انتخاباتی من هم بتونم در کنار نامزدها و لات ولوت های همراهشون که لخم می خورند لفت و لیسی داشته باشم.
"توی همین حین و بین بود که یادم اومد اوایل انقلاب روزعاشورا به اتفاق یکی از رفقا به نیت عزاداری در تکیه ی مردمی یکی از محله ها ی فقیر نشین شهرشرکت کرده بودیم ، واعظی سر و مر و گنده با تپق های پی در پی وحرف های قلمبه سلمبه که اتفاقا بیشترهم به زبان تازی بیان می شد سعی در چپاندن نیتش توی دل بی شیله پیله ی مردمی بود که ساده لوحانه به سخنانش، گوش می دادند و از وجناتش پیدا بود که دوست داره اشک اونا رو در بیاره. توی دنیای خلوت خودم بودم که یهواز صف پشت سرمان صدایی شنیدم که می گفت داش بلند شو بریم فلان جا که نون آنجاست، اینجا محل عزاداری مردم فقیر و معمولی است و برای مان هیچ فایده‌ای نداره. بیشتر که دقت کردم با آنکه در آن لحظه گیج و گنگ بودم متوجه شدم که یک واعظ لب و لباب تری در یه جای دنج تری مشغول ماسوندن نیتش است».
اینجا بود که بالاخره حالیم شد انگاری عزاداری توی این اوضاع قاراشمیش ودرهم و بر هم ، حتی برای امام حسین «ع»  هم بوی دغلبازی میده!!


کد مطلب: 148604

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/note/148604/فاتحه-خوانی-نامزدهای-انتخابات-دهم

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1