کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

آنچه بر سر دکتر عسکریان رئیس دانشگاه یاسوج گذشت؟

16 دی 1393 ساعت 22:55


احسان یوسفی*

برای مردی، که چراغ فهم را روشن کرد askrian
و درخت سبز را در بیابان یاسوج کاشت

و از اشک چشمش، مهر و اندیشه را جاری کرد
تا دیگر رنج محرومیت بر قلم و اندیشه نتازد
تا قلم در کنار تفنگ پدری رعنا بماند

تا جهل و تعصب بشکند و نور و رشنایی زایش کند

تا دیگر غم نام و نان و قلم بر سیمای انسانی سیلی نزند

برای انسانی که سوخت تا چراغ دانشگاه روشن بماند
برای تو ، که انسانی درد آشنا بودی
و اشک شوق را از فهم علم بر گونه سرخمان جاری کردی
تا کبودی صورت سرخمان از جهل دیروز
به لبخند بی پایان هستی امروزمان تبدیل شود
کلاه از سربرمیداریم، به اقتدار قلمت تعظیم می کنیم و به پاس احترام به فهم و اندیشه،نام جاودانت را ستایش میکنیم.

برای استادی که کلنگ تاسیس دانشگاه را بر زمین زد تا مامنی برای پرورش فرزندان فردایش شود تا دگر روز زیر تابوت اندیشه پر مهرش خالی نماند،

برای کسی که ثابت کرد، با تبر نمی توان به جنگ اندیشه ها رفت.

نقل است که امیر کبیر ایران زمین می گوید: اگر نیت یک ساله دارد،گندم بکارید!

اگر نیت ده ساله دارید، درخت بکارید و اگر نیت صد ساله دارید ، انسان تربیت کنید.

همواره نوشتن سخت و دشوار بوده است، و سخت تر آنکه بخواهی در وصف نام، یاد و اندیشه استادی قلم فرسایی کنی که اگرچه هیچ گاه توفیق حضور در کلاس تدریسش را نداشته ای اما چنان عطر دانش، کرامت و شعور انسانی را ترویج داده است که گویی با گذشت چندین سال هنوز هم کلاس استاد و نطق رسا و بیان پر مهرش دایر و روشن است.

سخن از زنده یاد دکتر محسن عسکریان، تنها سخن از یک مرد نیست، بلکه حکایت از اندیشه ای ماندگار و بنایی سترگ و استوار و چراغی فروزان ، راهی روشن و آینده ای با شکوهیست که سالها پیش در کنار تلی از خاک در مجاورت رود بشار یاسوج تاسیس شد تا جوانه سبز واژگان و اندیشه، از رود زلال بشار بجوشد و روح تشنه و پاک و مقدس پسران و دختران این دیار را سیراب کند تا بر این توفیق اجباری خشکسالی، باران فهم و اندیشه پایان دهد.

دکتر مصطفی معین وزیر علوم آن دوران در باب خاطره ای از دکتر عسکریان می گوید:" دکتر عسکریان با عملکردش پیوندی زیبای بین نخبگان دانشگاهی و توده مردم ایجاد کرد. منتها من از یک جهت متاسف شدم که یک فردی با این مشخصات در چنین منطقه ای به جای اینکه مورد حمایت مسئولین محلی قرار بگیرد به خاطر مسائل پوچ سیاسی و جناحی مورد کم لطفی قرار می گیرد.

من سالهای اخر مسئولیتم یادم می آید که بارها ایشان را به دادگاه احضار کرده و مواخده کردند و من می گفتم که شما آگاهانه برخورد کنید و این را از این لحاظ می گفتم آگاهانه که اینها به قصد تحقیر نهاد دانشگاه و رئیس دانشگاه که شما باشید این کار را می کنند و آگاهی شما به شما استقامت و اعتماد به نفس می دهد و محکم بایستید.خوشبختانه علی رغم همه برخوردهای غیر منطقی ونامهربانانه که با ایشان شد ایشان تا آخر مقاوم ماند و مسئولیت خود را به اتمام رساند و و خوشبختانه با حسن فرجام واقعی از دنیا رفت."(هفته نامه خروش/شماره ۲۳)

اما این پایان راه نبود و استاد افق را نظاره می کرد. دکتر عسکریان برای ساخت مامنی امن و آرام از جان و وجود خویش هزینه می کرد تا از یک کلاس، دانشگاه بسازد.ایشان در باب تخصیص بودجه برای ساخت و تکمیل دانشگاه می گوید: "...وقتی دیدم علیرغم چانه زنی ها با سازمان مدیریت و برنامه ریزی منابعی را که این سازمان برای دانشگاه مد نظر قرار داده در حد قابل قبول نیست به همین خاطر طی ملاقاتی با مقام معظم رهبری و همچنین رئیس جمهور مشکلات دانشگاه را بیان کردیم و اینجا باید بگویم غیر از وزیر امور خارجه که ملاقاتی با ایشان نداشتم با تمام اعضاء کابینه ملاقات داشته و از آنها جهت توسعه دانشگاه استمداد طلبیدم. الحمدالله این عزیزان کمک های زیادی هم کردند".(ویژه نامه خروش/شهریور۸۴)

خواندن و درک آنچه بر جسم و جان دکتر عسکریان روا شد درد دارد، دردی به وسعت سوختن و ساختن و به بلندای فهمیدن و زجر کشیدن.

با خود بینشدیم که ساختن در این مهد، چه تاوان های سنگینی با خود به همراه داشته است!چنان سخت و دشوار که راه مقابله با قلم دکتر عسکریان را در نه در قلم، بلکه در شکستن آن دیدند. راه مانع شدن بر دریایی از فهم و شعور آن استاد را نه در پرسش و پاسخ دانشگاهی، بلکه بر میز محاکمه یک طرفه و از پیش تعیین شده شناختند تا او را تسلیم اراده خود کنند.

آن زمان که تبر، چکمه و باتوم بر اندیشه استاد کار ساز نبود و قامت رعنای سرو گونه اش را قطع نکرد و کار را تا جای پیش بردند که حتی بر سر منافع دانشجو و دانشگاه در برابر عده ای قلیل حاضر به مذاکره نشد، بی اخلاقانِ ناجوانمردِ قدرت طلب، تصمیم به برکناری استاد با نقشه ای از پیش تعیین شده را در پیش گرفتند تا که شاید بر اریکه قدرت سوار شوند و دانشگاهی که سیاسی بود اما سیاست زده نبود را به دست بگیرند و آن را میدانی برای رسیدن اغراض و کادر سازی سیاسی خود کنند که بعد از ۸ سال تشت رسوایشان بالاخره برملا گشت و حاصل آن دروغ و انحصار گرایی هویدا و آشکار شد.

حسودان و انحصار طلبان ، حضور سبز و استوار دکتر عسکریان را بر نتابیدند و او را که پدر و بنیان گذار دانشگاه یاسوج بود پیش از آنکه اجازه دهند دکتر عسکریان شاهد شکوفایی خدمات زیربنایی اش باشد، ایشان را از دل دانشگاه با رفتار به دور از انسانیت برکنارش کردند تا به خیال خام خود از آن اندیشمند فرزانه انتقام گرفته و با این رفتارنابخردانه به تهدید دانشجو و دانشگاهیانی بپردازند که دیگر سردار میهن پرستی چون عسکریان که خط قرمزش را پیش تر ترسیم کرده بود ثابت کنند که مدافع تمام قد زبان صریح و قلم شجاع جامعه دانشگاهی دیگر حضور ندارد.

و بالاخره قلب استاد ایستاد تا قلب دانشگاه شروع به نواختن کند و قامت استوار استاد خم شد تا قلم دانشجو تبیین کننده راهش باشد و نطق صریح استاد کوتاه و ناتمام ماند تا ندای آرمان خواهی و عدالت طلبی دانشگاه جوانه زند و پژواک دهنده آزادی،استقلال و عدالت باشد.

اوج این حسادت و بی اخلاقی تا جای پیش رفت که صدا و سیمای که باید دانشگاه افکار عمومی می بود و بیانگر صدای تمامی ملت باشد، متاسفانه با رفتاری زشت و به دور از عقلانیت در برابر ساعات و روزهای ابتدایی هجرت آن دانشمند گرانقدر، خود را به بی تفاوتی محض و بی اعتنایی معنادار زدند تا به خیال خود دکتر عسکریان را کوچک و فردی کم اهمیت جلوه دهند؛ اما نمی دانستند که خدا بار ها فرموده است تنها در دو صورت می خندد ؛ ابتدا آنکه وقتی تمام عالمیان تصمیم می گیرند فردی را به عرش ببرند در حالی که خداوند او را به فرش می کشاند و دوم آنکه زمانی که کل بندگان با تمام ابزار های مادی تصمیم میگیرند فردی را به فرش بکشانند و غرور و هویتش را له کنند اما خدا با تبسمی بر لب او را به عرش می برد؛ که این گفتار در حقیقت بیانگر روزهای شرمندگی مجریان،مدیران، رئیسان و دستگاهای است که در آن روزها با تمام ابزار های خود در مقابل نام و قلم و اندیشه استاد عسکریان قد بر افراشتند تا شمع وجودیش را خاموش و یاد پر مهرش را تحریف و تخریب کنند ؛ اما افسوس که نمی دانستند عزت و بزرگی نه در سیمای جادوی میلی استان بلکه در زبان های سرخ و سرهای سبز دانشجو و دانشگاهیانیست که لباس جهالت را پائین کشیدند و جامه فهم و آگاهی را بر تن خویش بافتند و با جوهر قلم از زندگی و عشق نوشتند.

 اما اینک که بر بلندای دنا به بشار می نگری ستون های بلند دانشگاهی را می بینی که مردی کمرش خم شد، اما نشکست تا ستون اندیشه استوار بماند.

ولی آنچه در برابر واژه انسانیت سرخ می شود این است که آنان که میراث دار بعد از این دانشمند فرزانه شدند آیا رسم انسانیت را به جا آوردند؟

آیا آنانی که بر کرسی ها تکیه زدند حرمت استاد را نگه داشتند ؟

آیا آنان که بر اراده دانشجو قد برافراشتند و بر میدان ستاد دانشگاه رژه رفتند یاد و نام پدر علم و اندیشه استان را زنده نگه داشتند؟

آیا آنان دانشگاهی را که استاد جلیل القدر از موفقیت ستاره باران کرد آن راه را ادامه دادند؟

یا آنکه بر شانه های دانشجویانشان برچسپ ستاره زدند و بر دهانشان مهر سکوت دوختند و تعلیق و اخراجشان کردند تا ثابت کنند دیگر دانشگاه محلی از آزادی بیان واندیشه نیست بلکه مکانی امنیتی و سازمانی برای تفتیش عقاید و میعاد گاهی برای تسویه حساب با روح های پاک و طینت های نیک سرشت جامعه دانشگاهیست.

بی اخلاقی و ناجوانمردی و کینه از دکتر عسکریان تا جای رسید که حتی نامش را بر سر در دانشکده کشاورزی برنتابیدند و اسمش را از سربرگه های آن دانشکده حذف کردند تا به خیال خام خود نام دکتر عسکریان را محو و حذف کنند تا آیندگان نشانی از او نجویند و ندانند او که بود و چه کرد که بعد از سال ها هنوز هم دلی از شنیدن نامش به لرزه می افتد و چشمی از ندیدش خیس می شود؟

همه راه ها را امتحان کردند، همه گزینه های موجود را انجام دادند تا یاد دکترعسکریان محو شود اما هرچه کردند نتوانستند چرا که آنان در دانشگاه با اجسام و سایه ها می جنگیدند در حالی که دکترعسکریان ، یک تندیس ، یک مجسمه ،یک نام و حتی یک قلم نبود ؛ بلکه دکتر عسکریان اندیشه و فهمی همراه با شعور بود که نمی توان و نمی شد آن را حذف کرد؛ در واقع ایشان بلورهای از جام انسان شناسی در پرتو فهم، گفتمان و اندیشه بود که عده ای با چکمه و دیدگاه امنیتی ، باتوم قلم نویسی و دریل تخریبی به استقبالش رفته بودند اما هر چه با تیشه زهرآگین خود بر سنگ یاد و نامش کوبیدند خدشه ای به عظمت آن وارد نشد؛ چرا که اگر دیروز یک دکتر عسکریان وجود داشت ؛ امروز تمام آنان که در مهد دانشگاه یاسوج پرورش می یابند همگان فرزندان پر مهر، فهیم ، آگاه و انسان دوست دکتر عسکریان هستند که چون باران رحمت و اکسیر اندیشه و عقلانیت در جامعه گام میگذارند و ادامه دهنده راه دکتر عسکریان می شوند.

لب کلام آنکه گمام مبریم که دکتر عسکریان زنده نیست، بلکه او زنده است تا زمانی که قلب دانشگاه و دانشجو می تپد.


*مشاور فرماندار در امور جوانان

*مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.


کد مطلب: 82400

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/82400/آنچه-سر-دکتر-عسکریان-رئیس-دانشگاه-یاسوج-گذشت

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1