پاسخی به یک نماینده: جیکجیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟
7 دی 1393 ساعت 15:25
مهتاب چراغی*
بزک نمیر بهار میاد؛ ضرب المثلی که از دوران کودکی باهاش آشنا شدیم و روزهای گذشته هم توی استان ما بیشتر ازش شنیدیم...(کلیک کنید) احتمالا داستان حسنک و بزبزشو خوندید. خلاصه اش اینه که حسنک مریض میشه نمیتونه بزبزشو ببره صحرا و تو زمستون مادرش مجبور میشه همه آذوقه داخل انبار رو بده به بزبزش تا بخوره و زنده بمونه... خوب که میشه آذوقه هم تموم میشه و تو صحرا هم دیگه چیزی نبود که بده بزش بخوره. شبها مینشست کنار بزش و بهش میگفت وضع خوب میشه خودتو تا بهار نگهدار و کمپزه و خیار و خربزه و غیره میان و سیر میشی. حالا بزه خودشو بتونه نگهداره یا نه بحث دیگه ایه ولی حکایت اون بزبزی اینه که به هرصورت تا بهار زنده میمونه. یکی میگه به توصیه مادرش میره از همسایه علف قرض میکنه، یکی میگه بزه مقاومه و خودش زنده میمونه و خلاصه هرکسی یه چی میگه... مهم اینه که حسنی دوست داشت بزش تا بهار بمونه والبته هم میمونه... تو هیچ قصه ای که از این ضرب المثل گفته میشه، بزه نمیمیره. میدونید چرا؟ چون هم خودش میخواست که بمونه و هم حسنی میخواست اون زنده بمونه.
تو داستان ما، نه کسی حسنیه و نه بزی! ما یکی هستیم. تو زمستون سرد یکی اومد همه چیز ما را خورد و یادش رفت زمستون خوراکی نیست و مردم گرسنه میمونن. پولهامون خرج شد و دود شد رفت هوا. اونکه باید مواظب باشه خوابیده بود و یادش نبود چی به چیه. ما هم خوابیده بودیم و تو خواب خوابهای خوش میدیدیم. تو خواب میدیدم روستاهامون جاده داره، زمینهامون درخت داره، درختامون میوه داره و بچه هامون رو لباشون خنده داره. ولی وقتی از خواب بیدار شدیم دیدیم گرسنه ایم. پاشدیم دیدیم همش خواب بود. بعضیها زانوی غم گرفتن و ناله کردن و بعضیها هم چشاشونو باز کردن و دور و برشون رو نگاه کردن. بهترین چیز این بود که خوابمونو تعبیر کنم. زانوی غم که کاری نمیکنه. یاد داستان حسنی افتادم و مادرش که بهش گفت برو از همسایه آذوقه بگیر. ما که نمیتونیم دست رو دست بزاریم. مردم چکار کنند؟ اونا نون میخوان و دوست دارن بچه هاشون رو لبشون خنده باشه. مگه میشه تو این تاریکی زمستون زندگی رو ادامه داد. باید کاری کرد. راهش اینه همه با هم کار کنن. یکی میره آذوقه میاره، یکی آتیشو درست میکنه و یکی هم خونه رو گرم میکنه تا زمستون تموم بشه. خلاصه هرکسی کاری میکنه...
بله برادر! کمپزه که چه عرض کنم، خربزه شیرین آخر تابستون هم تو بهار میاد، اگه همت باشه و خدا بخواد. مهم اینه که بخوایم. ما امروز میخوایم و از زمستون نمیترسیم. پای حرفمون می ایستیم. ما فکر زمستونمون هم هستیم. مثل بعضی ها نیستیم که وقت جیک جیک مستون، زمستون رو فراموش کرده باشیم.
بله برادر! جیکجیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟...
ما دیگه هوشیارتر شدیم و هوشیاری رو به همدیگه منتقل میکنیم. با هوشیاری بیشتر هیچ کس زانوی غم بغل نمیگیره. هم راه ساخته میشه و هم زمینها پر درخت میشه، هم گاز میاد و هم... نمیگذاریم چند سال دیگه نگاه کنیم و روی لب بچه ها لبخند نبینیم.
شاید برای برخی، بعضی از طرح ها زیادی بزرگ باشه، اما از ساخت دیوار چین و جاده ابریشم که سختر نیست... فکرشو که میکنم می بینم جاده بابا کلان-چرام که این روزها سر زبانها افتاده و براش ضرب المثل هم رو میکنند، بهانه ای هست تا مسافران از کنار خونه هامون عبور کنند و بهشون خسته نباشید بگیم و در زندگی با خودمون شریکشون کنیم. وقتی اصفهانیه خواست بره بندر، خستگیشو تو خونه ما بیرون میکنه و با آداب و رسوم ما هم آشنا میشه و... باید به بعضی ها بگیم که اینا امیده نه کمپزه. اینا همته نه خربزه. اینا آینده خوبه که خیلیها دارن و ما نداریم. اشکال نداره بزار بعضیا بگن نمیر کمپزه با خیار میاد... ما میگیم ما به کمپزه رضایت میدیم و مطمئن باشید این زندگی خوب رو فقط واسه خودمون نمیخوایم بلکه واسه همسایمون هم میخوایم. چرامی باشه یا گناوه ای فرقی نمیکنه. مهم اینه که ما میخوایم خوب زندگی کنیم و دوست داریم همه با هم باشیم، حرفای یخ بعضی ها هم ما رو سرد نمیکنه چونکه دستامون تو دست همدیگست و همه هوای همو خواهیم داشت چه بعضیا بخوان چه نخوان... ما واسه آبادی یه دیار باید از بهار به فکر زمستون باشیم و البته آخرش هم زمستون میاد و اون موقع به اون بعضیا گفته میشه:
جیکجیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟...
* دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران
مطلبی که منتشر شد از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز بوده و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
.
در رابطه با این یادداشت:
واکنش صریح بزرگواری به خبر تاجگردون/بزرگواری: بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد!
کد مطلب: 80671