چرا جوانها برای مرتضی پاشائی گریستند
1 آذر 1393 ساعت 6:32
محسن یزدانی*
مرتضی پاشائی پا را از پوتین پادشاهی پاپ در پاییز پایتخت بیرون کشید تا پایان نامه پایان زندگیش را، با پی نوشتی از پایندگی پذیرش و پردازش نماید. گویا پاشائی پرستار بی پروای جوانان پریشان روزگار این مملکت بود که اکنون در نبود او، پروانه وار به یادش شمع روشن میکنند و اشک میریزند و پلان و پوستر او را در پنهان خانه دل خود به پس فرداها پیوند میزنند، آری او چه خوب پیچ خورده بود با پیدا و پنهان این جامعه جوان، به راستی او پیروز از این پیش پرده و نمایش چند روزه پیش افتاد و خود را پیشکسوت و پیشوا و پیشگام این پیکره پر جنب و جوش قرار داد. او پای بست این پالیز پتیاره پر دردسر نگردید و پرانتز پرواز پریدن خویش را چه زود باز نمود و پر کشید و منتظر پرتگاه پیری نماند و در این پیران سرا، چه زود پیراهن پیری را بر تن جوان خود پوشید و پرواز سرافراز را بر پس کوچه های پلیدی و پلشتی این پناهگاه پنج روزه پسندیده تر دید و با پوزخند بر این پیر عجوز به پیشواز حق شتافت و به ابدیت پیوست.
مرتضی پاشایی که بود؟ چرا اینقدر در دل جوانان و نوجوانان این کهن سرا رسوخ کرده بود؟ مرتضی پاشایی هنرمند و جوانی کم سن و سال، و آنطور که از قرائن بر میآید در خانوادهای مذهبی متولد ورشد و نمو پیدا میکند که خود و خانواده پایبند به اعتقادات مذهبی و از مریدان اهل بیت(ع) و از مقیدان نظام جمهوری اسلامی و در خط انقلاب میباشند. آنچه قابل تأمل و تعمق میباشد خبر مرگ مرتضی پاشایی خواننده پاپ نسل جوان است که آنها را در هالهای از غم و اندوه فرو میبرد و شاید تنها راه تسکین خود را، در گریه و زاری همراه با زمزمه ی ترانه های او دانستند. وقتی جوانها بر پاشایی گریستند، خانواده ها، بزرگترها، دیگران و سایر مردم در همراهی جوانها گریستند و وادار به بروز احساسات شدند، بزرگترهایی که شاید نام پاشایی را هم نشنیده بودند و آوازی از او به گوششان نخورده بود و از این رویکرد به عنوان یکی از کنش های بسیار قوی زندگی انسانی میتوان نام برد که هر روز در اطراف ما اتفاق میافتد که غم و شادی انسانها درتعامل با یکدیگر رقم میخورد.
مگر پاشایی که بود و چه میگفت که اینقدر دل میلیونها جوان ایرانی را به یغما برده بود؟ مگر ما صدها خواننده ایرانی در خارج و داخل کشور نداریم که ترانه میخوانند؟ آیا شیوائی آواز او موجب اعجاز او شده بود؟ آیا لغات و اصطلاحات او موجب اعتبار او شده بود؟ آیا صداقت و یکرنگی او موجب اقتدار او شده بود؟ آیا همزبانی و همدلی او موجب انحصار او شده بود؟ و... پس کدام عامل موجب یکصدائی مردم و جوانان در احتضار او شده بود؟ فوت مرتضی پاشایی را از دو جنبه عاطفی احساسی و خردگرایانه و عقلانی میتوان بررسی کرد: که جنبه احساسی آن متعلق به نسل جوان و رویکردهای ان و جنبه عقلانی ان بر مدیریت دیگران تاکید دارد. مرتضی پاشایی هنرمندی است که در اوج جوانی به شهرت میرسد و در اوج عزت و احترام در بین نسل جوان، دار فانی را وداع میگوید، از انجایی که مریدان و طرفداران پاشایی قشر جوان و نوجوان کشور بوده است و این جوان هم سن و سال، براستی جای خوبی در قلب اکثریت این جوانان پیدا کرده بود بطوری که مرگ زودهنگام او، انها را در بهت و حیرت و غم و اندوه فرو برد و این روزها کمتر جوانی را میتوان مشاهده کرد که ذکر و یاد پاشایی را از او نبینیم و شاید تالار وحدت تهران، کمتر چنین تشیع باشکوهی به خود دیده باشد و اوکم نظیرترین هنرمندی باشد که فوت او در میان مردم و جوانان اینچنین واکنش انها را برانگیخته باشد
بعد دیگر قضیه: نقطه تقابل احساس و عاطفه، عقلانیت و خرد گرائی است که باید در چنین مسائلی از سوی خانواده ها و مسئولین و رسانه ها در ارتباط با جوانان و روحیات آنها مدیریت شود و جاداشت تا صدا و سیما و رسانه ها به نحو بهتری در همراهی این قشر عظیم قرار میگرفت و تعامل بیشتر آنها شاید نوعی دلداری برای آنها میبود و اطلاع رسانی بیشتر از سوی رسانه ها و شبکه های اجتماعی و صدا وسیما میتوانست مرهمیبر جرح احساسات آنها باشد، چرا که اگر بخواهیم با زبان جوانی و متد روانشناسانه موشکافی نمائیم آنها نیازمند آرامش روحی و غلبه بر احساسات و عواطف خود در چنین مواقعی هستند و این فقط از طریق مدیریت عقلانی نهادها و سازمان های مربوط و تعامل بیشتر میسر میشود، که این تعامل را میتوان با یک سر تیتر زیبا و احساسی رسانه ای ویا پخش برنامه ای در خور، از صدا و سیما و پیامهای مسئولین و... ثمر بخش نمود و بر احساسات میلیونها جوان ایرانی غالب آمد و از ضربه پذیری بیشتر بر پیکره ی روحی آنها ممانعت نمود و از بد بینی آنها نسبت به ساختارها و ارزشها و مسائل حاشیه ای جلوگیری به عمل آورد که این کم لطفی از سوی نهاد ها و مسئولین مشاهده گردید. و نماد و سنبل این حکایت تشکیل مجالس و محافل خودجوش از طرف نوجوانان و جوانان در پارک ها، میادین و مکان های مربوط، با روشن کردن شمع و اجرای سمفونی، پوشیدن پیراهن های مشکی، در سراسر کشور میباشد، بدون اینکه از طرف نهاد های رسمیحتی یک یادبودی برگزار شود که این امر شاید موجب دلگیری و ناراحتی این جامعه فعال، پویا و احساسی شده است، «چرا که جامعه جوان کشور، مرتضی پاشائی را صدای قلب خود میدانند و باید صدای عقلانیت از طرف مسئولین و سازمانها به همراهی آنها میرفت و همراهی در مراسمات یک هنرمند میتواند آنها را در فرایند ها و رویکرد های دیگر، در زندگی هنرمندان همراهی کند و جا دارد که همه ی مردم، خانواده ها و مسئولین، به اندازه زنده یاد مرتضی پاشایی بتوانیم بر احساسات نسل جوان تاثیر گذار باشیم و مطمئنا اگر جوانان از طرف ما ها شناسائی و به روحیات آنها توجه شود برای ما و نظام، مانند آنچه که برای پاشائی کردند خواهند نمود و لازمه ی آن همسوئی و همراهی عقلانیت دیگران با احساس جوانان میباشد»
در پایان باید گفت زنده یاد مرتضی پاشائی اگر چه کم سن و سال بود ولی بزرگ بود و بر قلب میلیون ها جوان ایرانی تکیه زد و رهبری آنها را در غم و شادی ها با ترانه های دلنشین خود به دست گرفت.
قلب او برای همیشه از تپش باز ایستاد ولی برای سالیان سال در قلب میلیونها ایرانی خواهد تپید. (روحش شاد)
کد مطلب: 74499