تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۰۶:۳۸
کد مطلب : ۴۶۳۷۰۲
روايت مشروح از جريان عزل آيتالله منتظري از قائممقامي
۰
کبنا ؛محمدعلي انصاري عضو دفتر حضرت امام خميني (ره) در گفتوگو با برنامه حضور جماران به برخي ويژگيهاي شخصيتي امام اشاره كرد.
- در ايام انتخابات مجلس سوم، اختلافي بين شوراي نگهبان و وزارت كشور پيش آمد. اين اختلاف كمكم رشد كرد و در نهايت بعد از مرحله اول انتخابات بروز كرد. روي افراد تهران و برگزيدگان تهران، يك عدهاي تشكيك كردند كه بايد صندوقهاي آرا دوباره شمارش شود و نتايج را قبول ندارند و به نوعي انتخابات را در تهران زير سوال بردند. حرفشان هم اين بود كه يا كل صندوقها دوباره شمارش شود يا كل انتخابات باطل شود.
- دعواهاي راست و چپ اينجا خودش را نشان داد. دوره سخت جنگ هم بود. يعني وسط جنگ كه موشكباران شهرها بود و تهران به دليل بمباران خلوت بود، بنا بود روز قدس مردم از حاشيههاي تهران به شهر بيايند و روز قدس برگزار شود و همان روز قرار بود كه اگر انتخابات تاييد شود، مرحله دوم انتخابات نيز برگزار شود.
- با آن اختلاف معلوم بود كه روز قدس برگزار نميشود و جنگ هم موجب شده بود كه غير از روز قدس، اجتماعي در تهران صورت نگيرد. اين اختلاف بالا گرفت و بحث شمارش آرا پيش آمد؛ امام، بنده را به عنوان نماينده خودشان در ستاد انتخابات تعيين كردند كه ما يك چارچوبي تعيين كنيم و به نتيجه برسيم كه آيا انتخابات تهران، اصولا انتخابات درستي بوده يا مخدوش بوده است.
- ما با وزارت كشور و شوراي محترم نگهبان يك هماهنگيهايي انجام داديم كه از صندوقهايي شروع كنيم كه بيشتر محل بحث بود كه بايد باطل شود و اگر از آن نتيجه فاحش و يك اختلاف بالايي به دست آمد كه سرنوشت افراد منتخب را تغيير ميداد، ميگوييم كه انتخابات بايد مجددا برگزار شود يا آرا بايد باطل شود. با اين شرط كه نظر امام بر روز قدس است و هر كاري ميكنيد بايد زودتر انجام شود تا به تاخير نيفتد.
- شوراي نگهبان همكاري خوبي كرد و افراد زيادي براي بازشماري آرا شركت كردند و من گزارش خودم را خدمت امام دادم. گزارش من تاييد كرد كه انتخابات مخدوش نيست؛ يك جابهجاييهاي اندكي اتفاق افتاد و در نهايت در اين تعداد يك نفر جابهجا و مرحله دوم هم برگزار شد و در آن مرحله بالاخره انتخابات مورد تاييد امام قرار گرفت. البته همانجا هم عدهاي باز هم زيربار نرفتند.
امام چرا دستكش سفيد به دست داشتند؟
- در كتاب خاطرات آقاي دكتر عارفي كه به نام «طبيب دلها» چاپ شده است، اين مساله آمده است كه اين سالهاي آخر، امام شكايت ميكردند كه سر انگشتان ايشان برخي مواقع ترك ميخورد و امام حساس بودند. يك مدتي پزشكان درگير بودند كه علت اين واقعه چه است. يادم است كه پمادهاي مختلف و تجويزهاي مختلف را ميآوردند و به امام ميگفتند اينها را مصرف كنيد تا تمام شود. ولي مدت طولاني اين مشكل درمان نشد.
- جالب است كه يك كتابي ميخواندم از مستنداتي كه به عنوان مستند يك فرد ضدانقلاب در خارج از كشور چاپ و يك چيزي را به حساب خودش خيلي مستند و جدي مطرح كرده بود كه امام در آن اواخر، از اطرافيان خودش هم ميترسيد و چون واهمه داشت كه نكند اطرافيانش به ايشان صدمه بزنند، ايشان دستكش دستشان ميكردند.
- در تصاوير هم ديدهايد كه امام به دستكش مقيد بود و علتش هم اين بود كه وقتي پماد را به انگشتان ميزدند، بايد چند ساعت روي انگشتان ميماند ولي چون امام هميشه مشغول مطالعه بودند، يا قرآن ميخواندند يا روزنامه مطالعه ميكردند، براي اينكه جنبههاي بهداشتي حفظ شود، پزشكان گفته بودند شما يك دستكش دست كنيد. اما آن آدم تفسير و توجيه كرده بود كه امام آخر عمر از برخورد با مسوولان واهمه داشتند.
- در دوراني كه امام در بيمارستان بستري بودند، تاكيد مرحوم حاج احمدآقا اين بود كه من بيشتر در ساعات نماز در كنار امام باشم تا در وضو و آمادهسازي امام براي نماز يا براي نماز شب كمك كنم؛ بهرغم داروهايي كه به امام ميزدند و امام در حال استراحت مطلق بودند ياد ندارم كه ما امام را براي نماز بيدار كنيم!
مساله آقاي منتظري در حوادث چند ماه يا چند سال قبل از آن ريشه دارد
- افرادي در كنار ايشان و در دفتر ايشان بودند كه با حضرت امام از جهت فكري و سياسي زاويه داشتند و بعضا هم كارهايي كرده بودند كه در دفاع از خودشان مجبور بودند عقيده خودشان را به يك جايي متكي كنند كه آن اتهامات از آنها برداشته شود تا اگر يك روزي در چنگال عدالت گرفتار شدند، يك حامي محكمي داشته باشند و بتوانند خودشان را حفظ كنند.
- خود ايشان با شناختي كه از شخصيت و تعبد امام نسبت به احكام و سياست داشتند به اينها واقف بودند ولي جوري راه و مسير را براي زاويه گرفتن ايشان از امام هموار كردند كه بعضي بحثها در رسانهها علني شد و بعضي انتقادات ايشان، انتقادات نابجا و اصلا خلاف واقع بود.
- امام نامههاي ايشان را مطالعه ميكردند؛ گزارشات ميآمد و پيامهاي مرحوم حاج احمدآقا به ايشان مستقيم و غيرمستقيم ارسال ميشد. هشدارهايي به ايشان داده ميشد كه به ايشان ميرساند كه اين زاويه در شأن ايشان نيست.
- امام خيلي دلسوزانه و خيرخواهانه نسبت به اطرافيانشان به ايشان تذكر ميدادند و اينكه مواظب باشند. بعضي از حوادثي كه در كشور و در حوزه اتفاق افتاد و درگيريهايي كه در بعضي شهرستانها اتفاق افتاد، ناشي از يكسري القائاتي بود كه بدون ترديد بيت و دفتر آيتالله منتظري در آن سهم داشتند.
- سعي من بر اين بود كه واقعا خيلي وارد اين عرصهها نشوم. ولي با آن سابقهاي كه از زندان و قبل از زندان از قضايا داشتم، اين حس را داشتم كه آيتالله منتظري در معرض يك خطر جدي در اطرافيانشان خواهند بود و بعد هم كه اين مجموعه در كنار ايشان شكل گرفت، خطر جديتر شد.
- به نظر من مرحوم حاج احمدآقا از مظلومان تاريخ انقلاب است. مرحوم حاج احمدآقا در ترويج آيتالله منتظري، در مطرح كردن ايشان و اينكه در جايگاهي قرار گرفتند كه خيلي از مسائل قضايي را امام به ايشان ارجاع دادند، بسيار نقش داشتند. ما شاهد بوديم كسي كه حامي و پيگير بود و كسي كه هميشه در كنار آيتالله منتظري ايستاده بودند و مقاومت ميكرد، يادگار حضرت امام مرحوم حاج احمدآقا بود.
- همواره مرحوم حاج احمدآقا معتقد بودند كه شخصيت آقاي منتظري، شخصيت ممتازي است تا اينكه به اين حد رسيد و فاصلهها زياد شد؛ چون بالاخره اطلاعات داخل بيت آقاي منتظري منتقل ميشد و افرادي بودند كه انتقال ميدادند.
- من هر موقع كه آنجا رفتم و مناسبتي بوده كه كاري داشتم، به نظر ميرسيد افرادي آنجا هستند كه ميخواهند ما را تحريك كنند به اينكه ما بگوييم در نظام اختلاف است. حتي آنجا من يك كلمهاي گفتم و يكي از اطرافيان نزديك حاج آقا گفت چرا اين حرفها را به رسانهها نميكشانيد؟!
- مرحوم حاج احمدآقا ميدانست كه دارد اين اتفاقات ميافتد و جريانات مخالف با جريان انقلاب دارند به ايشان نزديك ميشوند و با ايشان همدردي ميكنند. در خانه ايشان رفت و آمد داشتند و اين طبيعي بود كه موضع حاج احمدآقا و موضع امام نسبت به گذشته تغيير كند.
- نامهنگاريهايي كه اتفاق افتاد، اوج اين حوادث بود. اطرافيان آقاي منتظري فصل بازگو كردن و افشاكردن برخي از قضايايي كه نبايد افشا ميكردند در رسانههاي خارجي و ضدانقلاب باز كردند و به نظر من امام احساس كردند كه اين جايگاهي است كه بايد امام ورود پيدا كنند.
- امام در عين حال ميخواستند ايشان را تكريم كنند و اينكه جايگاه علمي ايشان محفوظ بماند. به نظرم امام به تكليفشان عمل كردند و اين تكليف هم به نظرم يك تكليف سخت تاريخي براي امام بود.
- نامه 6/1 را من به قم بردم. قبل از آن نامه، من يكبار خدمت ايشان رفتم و از طرف امام به ايشان عرض كردم كه امام فرمودند وصيتنامههاي من را بدهيد. دو تا وصيتنامه حضرت امام به ايشان داشتند. يك وصيتنامه عمومي و يك وصيتنامه خاص. من وصيتنامهها را از ايشان گرفتم. ايشان هم خيلي متعجب شدند و گفتند چه شده؟ كه گفتم امام دستور دادند وصيتنامهها را بگيرم.
- ايشان وصيتنامه عمومي را خيلي راحت تحويل داد ولي يك وصيتنامه گاوصندوقي بود كه ايشان اصرار داشتند كه بپرسند آيا بايد اين هم تحويل داده شود كه من به ايشان عرض كردم امام تاييد كردند كه هر دو وصيتنامه را برگردانيد و من هر دو را گرفتم و خدمت امام دادم. مرحله بعدي نامه ۶/۱بود كه هنوز منتشر نشده بود.
- من در آن ايام كه ايام عيد بود و چون امام كارهايشان تعطيل ميشد، ما با خانواده براي تفريح به اطراف تهران ميرفتيم، به تهران آمديم و همين كه وارد جماران شديم، گفتند آقا كجايي؟ امام دنبال شما هستند. من خدمت حاج احمدآقا رسيدم و ايشان گفتند امام اين نامه را نوشتند و شما اين نامه را به شخص آقاي منتظري برسانيد.
- رسيدم خدمت آقاي منتظري و ايشان هم اظهار لطف كردند و با عرض معذرت نامه را خودم به ايشان دادم. حالا اينكه ميگويند نامه را فرد ديگري نوشته و حاج احمدآقا داده است، خير. نامه را خود بنده گرفتم و به ايشان تحويل دادم.
- بعد هم آن قضايايي كه اتفاق افتاد، نامه 8/1 و حوادث ديگر، در اوج اين حوادث من به دانشگاه تهران رفتم و آنجا سخنراني كردم و آنجا ماجراي اين نامه و ساير قضايا را با دانشجويان مطرح كردم كه صحبتهاي من در روزنامهها منتشر شد. يك روز بعد كه من خدمت امام رسيدم، امام از صحبتهاي من تشكر كردند و حاج احمدآقا هم به من گفتند امام تشكر كردند و فرمودند فلاني صحبتهاي خوبي كرده است. صحبتهاي من در روزنامهها هست و عين وقايعي بود كه اتفاق افتاد.
- صحبتهاي حضرت آقا در مراسم امسال و صحبتهاي ايشان در سال گذشته كه فرمودند امام روح جمهوري اسلامي است، صحبتهاي ايشان در طول سي و چند ساله بعد از امام، بيانگر اين واقعيت است كه اصلا هويت و بقاي جمهوري اسلامي و عزت ما در داخل و خارج از كشور و در تاريخ به اين است كه راه امام را خيلي جديتر از گذشته بپيماييم و تعصب داشته باشيم و در مقابل برخي جوسازيها و فضاسازيها صحنه را ترك نكنيم و كوتاه نياييم.
- در ايام انتخابات مجلس سوم، اختلافي بين شوراي نگهبان و وزارت كشور پيش آمد. اين اختلاف كمكم رشد كرد و در نهايت بعد از مرحله اول انتخابات بروز كرد. روي افراد تهران و برگزيدگان تهران، يك عدهاي تشكيك كردند كه بايد صندوقهاي آرا دوباره شمارش شود و نتايج را قبول ندارند و به نوعي انتخابات را در تهران زير سوال بردند. حرفشان هم اين بود كه يا كل صندوقها دوباره شمارش شود يا كل انتخابات باطل شود.
- دعواهاي راست و چپ اينجا خودش را نشان داد. دوره سخت جنگ هم بود. يعني وسط جنگ كه موشكباران شهرها بود و تهران به دليل بمباران خلوت بود، بنا بود روز قدس مردم از حاشيههاي تهران به شهر بيايند و روز قدس برگزار شود و همان روز قرار بود كه اگر انتخابات تاييد شود، مرحله دوم انتخابات نيز برگزار شود.
- با آن اختلاف معلوم بود كه روز قدس برگزار نميشود و جنگ هم موجب شده بود كه غير از روز قدس، اجتماعي در تهران صورت نگيرد. اين اختلاف بالا گرفت و بحث شمارش آرا پيش آمد؛ امام، بنده را به عنوان نماينده خودشان در ستاد انتخابات تعيين كردند كه ما يك چارچوبي تعيين كنيم و به نتيجه برسيم كه آيا انتخابات تهران، اصولا انتخابات درستي بوده يا مخدوش بوده است.
- ما با وزارت كشور و شوراي محترم نگهبان يك هماهنگيهايي انجام داديم كه از صندوقهايي شروع كنيم كه بيشتر محل بحث بود كه بايد باطل شود و اگر از آن نتيجه فاحش و يك اختلاف بالايي به دست آمد كه سرنوشت افراد منتخب را تغيير ميداد، ميگوييم كه انتخابات بايد مجددا برگزار شود يا آرا بايد باطل شود. با اين شرط كه نظر امام بر روز قدس است و هر كاري ميكنيد بايد زودتر انجام شود تا به تاخير نيفتد.
- شوراي نگهبان همكاري خوبي كرد و افراد زيادي براي بازشماري آرا شركت كردند و من گزارش خودم را خدمت امام دادم. گزارش من تاييد كرد كه انتخابات مخدوش نيست؛ يك جابهجاييهاي اندكي اتفاق افتاد و در نهايت در اين تعداد يك نفر جابهجا و مرحله دوم هم برگزار شد و در آن مرحله بالاخره انتخابات مورد تاييد امام قرار گرفت. البته همانجا هم عدهاي باز هم زيربار نرفتند.
امام چرا دستكش سفيد به دست داشتند؟
- در كتاب خاطرات آقاي دكتر عارفي كه به نام «طبيب دلها» چاپ شده است، اين مساله آمده است كه اين سالهاي آخر، امام شكايت ميكردند كه سر انگشتان ايشان برخي مواقع ترك ميخورد و امام حساس بودند. يك مدتي پزشكان درگير بودند كه علت اين واقعه چه است. يادم است كه پمادهاي مختلف و تجويزهاي مختلف را ميآوردند و به امام ميگفتند اينها را مصرف كنيد تا تمام شود. ولي مدت طولاني اين مشكل درمان نشد.
- جالب است كه يك كتابي ميخواندم از مستنداتي كه به عنوان مستند يك فرد ضدانقلاب در خارج از كشور چاپ و يك چيزي را به حساب خودش خيلي مستند و جدي مطرح كرده بود كه امام در آن اواخر، از اطرافيان خودش هم ميترسيد و چون واهمه داشت كه نكند اطرافيانش به ايشان صدمه بزنند، ايشان دستكش دستشان ميكردند.
- در تصاوير هم ديدهايد كه امام به دستكش مقيد بود و علتش هم اين بود كه وقتي پماد را به انگشتان ميزدند، بايد چند ساعت روي انگشتان ميماند ولي چون امام هميشه مشغول مطالعه بودند، يا قرآن ميخواندند يا روزنامه مطالعه ميكردند، براي اينكه جنبههاي بهداشتي حفظ شود، پزشكان گفته بودند شما يك دستكش دست كنيد. اما آن آدم تفسير و توجيه كرده بود كه امام آخر عمر از برخورد با مسوولان واهمه داشتند.
- در دوراني كه امام در بيمارستان بستري بودند، تاكيد مرحوم حاج احمدآقا اين بود كه من بيشتر در ساعات نماز در كنار امام باشم تا در وضو و آمادهسازي امام براي نماز يا براي نماز شب كمك كنم؛ بهرغم داروهايي كه به امام ميزدند و امام در حال استراحت مطلق بودند ياد ندارم كه ما امام را براي نماز بيدار كنيم!
مساله آقاي منتظري در حوادث چند ماه يا چند سال قبل از آن ريشه دارد
- افرادي در كنار ايشان و در دفتر ايشان بودند كه با حضرت امام از جهت فكري و سياسي زاويه داشتند و بعضا هم كارهايي كرده بودند كه در دفاع از خودشان مجبور بودند عقيده خودشان را به يك جايي متكي كنند كه آن اتهامات از آنها برداشته شود تا اگر يك روزي در چنگال عدالت گرفتار شدند، يك حامي محكمي داشته باشند و بتوانند خودشان را حفظ كنند.
- خود ايشان با شناختي كه از شخصيت و تعبد امام نسبت به احكام و سياست داشتند به اينها واقف بودند ولي جوري راه و مسير را براي زاويه گرفتن ايشان از امام هموار كردند كه بعضي بحثها در رسانهها علني شد و بعضي انتقادات ايشان، انتقادات نابجا و اصلا خلاف واقع بود.
- امام نامههاي ايشان را مطالعه ميكردند؛ گزارشات ميآمد و پيامهاي مرحوم حاج احمدآقا به ايشان مستقيم و غيرمستقيم ارسال ميشد. هشدارهايي به ايشان داده ميشد كه به ايشان ميرساند كه اين زاويه در شأن ايشان نيست.
- امام خيلي دلسوزانه و خيرخواهانه نسبت به اطرافيانشان به ايشان تذكر ميدادند و اينكه مواظب باشند. بعضي از حوادثي كه در كشور و در حوزه اتفاق افتاد و درگيريهايي كه در بعضي شهرستانها اتفاق افتاد، ناشي از يكسري القائاتي بود كه بدون ترديد بيت و دفتر آيتالله منتظري در آن سهم داشتند.
- سعي من بر اين بود كه واقعا خيلي وارد اين عرصهها نشوم. ولي با آن سابقهاي كه از زندان و قبل از زندان از قضايا داشتم، اين حس را داشتم كه آيتالله منتظري در معرض يك خطر جدي در اطرافيانشان خواهند بود و بعد هم كه اين مجموعه در كنار ايشان شكل گرفت، خطر جديتر شد.
- به نظر من مرحوم حاج احمدآقا از مظلومان تاريخ انقلاب است. مرحوم حاج احمدآقا در ترويج آيتالله منتظري، در مطرح كردن ايشان و اينكه در جايگاهي قرار گرفتند كه خيلي از مسائل قضايي را امام به ايشان ارجاع دادند، بسيار نقش داشتند. ما شاهد بوديم كسي كه حامي و پيگير بود و كسي كه هميشه در كنار آيتالله منتظري ايستاده بودند و مقاومت ميكرد، يادگار حضرت امام مرحوم حاج احمدآقا بود.
- همواره مرحوم حاج احمدآقا معتقد بودند كه شخصيت آقاي منتظري، شخصيت ممتازي است تا اينكه به اين حد رسيد و فاصلهها زياد شد؛ چون بالاخره اطلاعات داخل بيت آقاي منتظري منتقل ميشد و افرادي بودند كه انتقال ميدادند.
- من هر موقع كه آنجا رفتم و مناسبتي بوده كه كاري داشتم، به نظر ميرسيد افرادي آنجا هستند كه ميخواهند ما را تحريك كنند به اينكه ما بگوييم در نظام اختلاف است. حتي آنجا من يك كلمهاي گفتم و يكي از اطرافيان نزديك حاج آقا گفت چرا اين حرفها را به رسانهها نميكشانيد؟!
- مرحوم حاج احمدآقا ميدانست كه دارد اين اتفاقات ميافتد و جريانات مخالف با جريان انقلاب دارند به ايشان نزديك ميشوند و با ايشان همدردي ميكنند. در خانه ايشان رفت و آمد داشتند و اين طبيعي بود كه موضع حاج احمدآقا و موضع امام نسبت به گذشته تغيير كند.
- نامهنگاريهايي كه اتفاق افتاد، اوج اين حوادث بود. اطرافيان آقاي منتظري فصل بازگو كردن و افشاكردن برخي از قضايايي كه نبايد افشا ميكردند در رسانههاي خارجي و ضدانقلاب باز كردند و به نظر من امام احساس كردند كه اين جايگاهي است كه بايد امام ورود پيدا كنند.
- امام در عين حال ميخواستند ايشان را تكريم كنند و اينكه جايگاه علمي ايشان محفوظ بماند. به نظرم امام به تكليفشان عمل كردند و اين تكليف هم به نظرم يك تكليف سخت تاريخي براي امام بود.
- نامه 6/1 را من به قم بردم. قبل از آن نامه، من يكبار خدمت ايشان رفتم و از طرف امام به ايشان عرض كردم كه امام فرمودند وصيتنامههاي من را بدهيد. دو تا وصيتنامه حضرت امام به ايشان داشتند. يك وصيتنامه عمومي و يك وصيتنامه خاص. من وصيتنامهها را از ايشان گرفتم. ايشان هم خيلي متعجب شدند و گفتند چه شده؟ كه گفتم امام دستور دادند وصيتنامهها را بگيرم.
- ايشان وصيتنامه عمومي را خيلي راحت تحويل داد ولي يك وصيتنامه گاوصندوقي بود كه ايشان اصرار داشتند كه بپرسند آيا بايد اين هم تحويل داده شود كه من به ايشان عرض كردم امام تاييد كردند كه هر دو وصيتنامه را برگردانيد و من هر دو را گرفتم و خدمت امام دادم. مرحله بعدي نامه ۶/۱بود كه هنوز منتشر نشده بود.
- من در آن ايام كه ايام عيد بود و چون امام كارهايشان تعطيل ميشد، ما با خانواده براي تفريح به اطراف تهران ميرفتيم، به تهران آمديم و همين كه وارد جماران شديم، گفتند آقا كجايي؟ امام دنبال شما هستند. من خدمت حاج احمدآقا رسيدم و ايشان گفتند امام اين نامه را نوشتند و شما اين نامه را به شخص آقاي منتظري برسانيد.
- رسيدم خدمت آقاي منتظري و ايشان هم اظهار لطف كردند و با عرض معذرت نامه را خودم به ايشان دادم. حالا اينكه ميگويند نامه را فرد ديگري نوشته و حاج احمدآقا داده است، خير. نامه را خود بنده گرفتم و به ايشان تحويل دادم.
- بعد هم آن قضايايي كه اتفاق افتاد، نامه 8/1 و حوادث ديگر، در اوج اين حوادث من به دانشگاه تهران رفتم و آنجا سخنراني كردم و آنجا ماجراي اين نامه و ساير قضايا را با دانشجويان مطرح كردم كه صحبتهاي من در روزنامهها منتشر شد. يك روز بعد كه من خدمت امام رسيدم، امام از صحبتهاي من تشكر كردند و حاج احمدآقا هم به من گفتند امام تشكر كردند و فرمودند فلاني صحبتهاي خوبي كرده است. صحبتهاي من در روزنامهها هست و عين وقايعي بود كه اتفاق افتاد.
- صحبتهاي حضرت آقا در مراسم امسال و صحبتهاي ايشان در سال گذشته كه فرمودند امام روح جمهوري اسلامي است، صحبتهاي ايشان در طول سي و چند ساله بعد از امام، بيانگر اين واقعيت است كه اصلا هويت و بقاي جمهوري اسلامي و عزت ما در داخل و خارج از كشور و در تاريخ به اين است كه راه امام را خيلي جديتر از گذشته بپيماييم و تعصب داشته باشيم و در مقابل برخي جوسازيها و فضاسازيها صحنه را ترك نكنيم و كوتاه نياييم.