تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۰۷:۰۸
کد مطلب : ۴۶۳۵۴۸
بیبیسی: آمریکا هیچ گزینهای در مقابل ایران ندارد
۰
کبنا ؛شبکه دولتی انگلیس تصریح کرد: هیچ گزینهای روی میز دولت آمریکا برای فشار بر ایران باقی نمانده است.
وبسایت بیبیسی فارسی نوشت: این روزها، یکبار دیگر بازار اخبار و شایعات «مذاکرات» و «توافق» ایران و آمریکا داغ است. بسیاری از رسانهها، بهخصوص رسانههای ایران و اسرائیل هر روز خبر جدیدی از «توافق قریبالوقوع» بین ایران و آمریکا منتشر میکنند. در آمریکا، با نزدیک شدن موسم انتخابات ریاستجمهوری و آرامتر شدن خیابانهای ایران، دولت بایدن که همواره گزینه دیپلماسی را به سایر گزینههای روی میز ترجیح میداده، میخواهد با دستیابی به توافقی موقت، «مشکل ایران» را به بعد از انتخابات موکول کند.
جمهوری اسلامی از زمان ظهورش تا همین امروز، همواره برای رؤسایجمهوری آمریکا یک چالش سیاسی محسوب شده است. از ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران در سالهای نخستین انقلاب، تا امروز که نفوذ بالای لابی اسرائیل در آمریکا و رایدهندگان اوانجلیست آمریکایی در انتخابات به یکی از عوامل موثر در موضعگیریهای واشنگتن در قبال تهران تبدیل شده، همیشه رئیسجمهور آمریکا باید برای ایران، سیاست مشخصی داشته باشد.
در حال حاضر عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای نهتنها اولویت استراتژیک آمریکا، که موضوعی مهم برای بحث در انتخابات آمریکا نیز هست. حال که جمهوری اسلامی، به لطف خروج یکجانبه دونالد ترامپ از برجام، در مسیر رسیدن به مرز بازدارندگی هستهای است، جو بایدن چه راهکارهایی برای مهار این مشکل، آن هم در آستانه انتخابات ریاستجمهوری در اختیار دارد؟ گزینههای روی میز بایدن چیست؟ 1- تحریم اقتصادی؛ به نظر نمیرسد دیگر چیزی از اقتصاد ایران برای تحریم باقیمانده باشد. تمام بخشهای موثر اقتصادی و نظامی ایران تحت تحریمهای چندلایه و برچسبهای چندگانهاند. 2- فشار سیاسی؛ در دوران اوباما، آمریکا توانست اغلب کشورها، از جمله چین و روسیه را در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی بر ایران، با خود همراه کند. این روزها نه آمریکا، نه هیچ کشور دیگری توان ایجاد چنین اجماع جهانی علیه کشور دیگری را ندارد. حتی در جنگ روسیه علیه اوکراین هم، چنین اجماعی در عمل به دست نیامد. فشار سیاسی اروپا و آمریکا هم تاثیر چندانی بر جمهوری اسلامی ندارد، چراکه روابط سیاسی چندانی بینشان نیست و این فشارها عملا به اظهارنظرها و بیانیههای سیاسی محدود باقی مانده است. 3- مشوق اقتصادی در صورت همکاری: مشوق اقتصادی، میتواند آزاد کردن داراییهای مسدودشده ایران، تعلیق یا رفع تحریمها در ازای رفتار مثبت ایران باشد. هرگونه تعلیق تحریمها پای کنگره آمریکا را باز به موضوع ایران باز میکند و با اینکه احتمالا جو بایدن میتواند اعتراض احتمالی کنگره را وتو کند، اما دردسر سیاسی که برایش در فصل انتخابات ایجاد میشود، زیاد خواهد بود. لغو تحریمها هم که کلاً کلاف پرگره دیگری است. بنابراین، کمترین و سادهترین مشوق اقتصادی در ازای نوعی تفاهم یا توافق با ایران، آزاد کردن داراییهای مسدودشده است که نیازی به گزارش به کنگره هم نخواهد داشت. 4- حمله سایبری؛ سالهاست که جنگ سایبری در پس پرده بین ایران و آمریکا در جریان است و هرازگاهی شدت میگیرد و گاهی هم فروکش میکند. اما حمله سایبری نیز به تنهایی کاری از پیش نبرده است. تنها چند ماه پس از استاکسنت، ایران توانست قابلیتهای غنیسازیاش را بازسازی کند. 5- حملات پهپادی؛ تجربه این حملات هم شبیه حملات سایبری بوده است. به عقب راندن چندهفتهای یا چندماهه قابلیتهای هستهای ایران. 6- حمله نظامی؛ آخرین گزینه همیشه روی میز، حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران است. گرچه این گزینه روی میز تمام رؤسایجمهور آمریکا بوده و خواهد بود، اما به نظر میرسد هزینه چنین حملهای، با توجه به اولویتهای استراتژیک ایالات متحده کماکان بیشتر از فوایدش است. در صورت وقوع یک درگیری نظامی حتی محدود، اولویتهای مهمتر آمریکا یعنی حمایت از اوکراین در جنگ با روسیه و همینطور کنترل چین، تحتتاثیر قرار میگیرند. بنابراین، در شرایط فعلی کمهزینهترین راه جو بایدن برای جلوگیری از بالاتر رفتن تنشها و یا بروز درگیری نظامی هرچند ناخواسته در یکی از مهمترین گوشههای استراتژیک جهان، کنترل سطح تنشها با ایران از طریق دیپلماسی است.
برای بسیاری، توافق و دیپلماسی بین ایران و آمریکا تداعی «برجام» است؛ توافقی که قرار بود سبب شود تا در ازای محدود شدن چشمگیر برنامه هستهای ایران، تیغ تیز تحریمها از روی گردن ایران برداشته شده و اگر ایران به تعهداتش وفادار ماند، طی چند سال، این شمشیر معلق به غلافش برگردد و روابط سیاسی و اقتصادی ایران و غرب نرمال شود. اما این روزها ایران و آمریکا و جهان از چنین توافقی فاصله بسیار گرفتهاند. شکست برجام و حامیان آن در ایران و قدرت گرفتن راست افراطی، سبب شدت گرفتن روند تغییر رویکرد استراتژیک جمهوری اسلامی، یعنی گردش به شرق و همگامی و همپیمانی با روسیه و چین شد. به علاوه، درست است که رهبر جمهوری اسلامی توافق را بدون اشکال دانسته، اما شروطش یعنی حفظ زیرساختهای فعلی هستهای کشور و همینطور رعایت مصوبه مجلس یازدهم (طرح اقدام راهبردی برای لغو تحریمها) در تضاد با هر نوع توافق معنادار است.
در چنین فضایی تنها راه کنترل تنشها نوعی توافق محدود است. به این معنا که دو کشور بپذیرند از اقداماتی که خط قرمز طرف مقابل به حساب میآید، برای مدت مشخصی که احتمالا پایان انتخابات آتی ریاستجمهوری آمریکا باشد، اجتناب کنند.
چنین سطحی از توافق احتمالا برای هسته سخت قدرت در ایران هم قابل پذیرش باشد. چراکه هم منابعی هرچند محدود در اختیار دولت ایران قرار میدهد و در عین حال ترمزی هم بر پیشرفتهای هستهای، توان موشکی و قابلیتهای پهپادیاش نمیکشد. بدین ترتیب اهرمهایی که ایران در نظر دارد در مذاکرات جدیتر و احتمالی آینده برای امتیازگیری استفاده کند پابرجا میماند. با توجه به همه اخبار و شواهد، تعلیق تنشهای فعلی و موکول کردن حلوفصلشان به زمانی در آینده- یعنی همان توافق محدود- در پی تبادل زندانیان میان ایران و آمریکا، نزدیک و قابل دسترس به نظر میرسد. اما باید دید که آیا رهبران ایران و آمریکا در نهایت هزینههای سیاسی چنین توافق محدودی را میپذیرند؟
وبسایت بیبیسی فارسی نوشت: این روزها، یکبار دیگر بازار اخبار و شایعات «مذاکرات» و «توافق» ایران و آمریکا داغ است. بسیاری از رسانهها، بهخصوص رسانههای ایران و اسرائیل هر روز خبر جدیدی از «توافق قریبالوقوع» بین ایران و آمریکا منتشر میکنند. در آمریکا، با نزدیک شدن موسم انتخابات ریاستجمهوری و آرامتر شدن خیابانهای ایران، دولت بایدن که همواره گزینه دیپلماسی را به سایر گزینههای روی میز ترجیح میداده، میخواهد با دستیابی به توافقی موقت، «مشکل ایران» را به بعد از انتخابات موکول کند.
جمهوری اسلامی از زمان ظهورش تا همین امروز، همواره برای رؤسایجمهوری آمریکا یک چالش سیاسی محسوب شده است. از ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران در سالهای نخستین انقلاب، تا امروز که نفوذ بالای لابی اسرائیل در آمریکا و رایدهندگان اوانجلیست آمریکایی در انتخابات به یکی از عوامل موثر در موضعگیریهای واشنگتن در قبال تهران تبدیل شده، همیشه رئیسجمهور آمریکا باید برای ایران، سیاست مشخصی داشته باشد.
در حال حاضر عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای نهتنها اولویت استراتژیک آمریکا، که موضوعی مهم برای بحث در انتخابات آمریکا نیز هست. حال که جمهوری اسلامی، به لطف خروج یکجانبه دونالد ترامپ از برجام، در مسیر رسیدن به مرز بازدارندگی هستهای است، جو بایدن چه راهکارهایی برای مهار این مشکل، آن هم در آستانه انتخابات ریاستجمهوری در اختیار دارد؟ گزینههای روی میز بایدن چیست؟ 1- تحریم اقتصادی؛ به نظر نمیرسد دیگر چیزی از اقتصاد ایران برای تحریم باقیمانده باشد. تمام بخشهای موثر اقتصادی و نظامی ایران تحت تحریمهای چندلایه و برچسبهای چندگانهاند. 2- فشار سیاسی؛ در دوران اوباما، آمریکا توانست اغلب کشورها، از جمله چین و روسیه را در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی بر ایران، با خود همراه کند. این روزها نه آمریکا، نه هیچ کشور دیگری توان ایجاد چنین اجماع جهانی علیه کشور دیگری را ندارد. حتی در جنگ روسیه علیه اوکراین هم، چنین اجماعی در عمل به دست نیامد. فشار سیاسی اروپا و آمریکا هم تاثیر چندانی بر جمهوری اسلامی ندارد، چراکه روابط سیاسی چندانی بینشان نیست و این فشارها عملا به اظهارنظرها و بیانیههای سیاسی محدود باقی مانده است. 3- مشوق اقتصادی در صورت همکاری: مشوق اقتصادی، میتواند آزاد کردن داراییهای مسدودشده ایران، تعلیق یا رفع تحریمها در ازای رفتار مثبت ایران باشد. هرگونه تعلیق تحریمها پای کنگره آمریکا را باز به موضوع ایران باز میکند و با اینکه احتمالا جو بایدن میتواند اعتراض احتمالی کنگره را وتو کند، اما دردسر سیاسی که برایش در فصل انتخابات ایجاد میشود، زیاد خواهد بود. لغو تحریمها هم که کلاً کلاف پرگره دیگری است. بنابراین، کمترین و سادهترین مشوق اقتصادی در ازای نوعی تفاهم یا توافق با ایران، آزاد کردن داراییهای مسدودشده است که نیازی به گزارش به کنگره هم نخواهد داشت. 4- حمله سایبری؛ سالهاست که جنگ سایبری در پس پرده بین ایران و آمریکا در جریان است و هرازگاهی شدت میگیرد و گاهی هم فروکش میکند. اما حمله سایبری نیز به تنهایی کاری از پیش نبرده است. تنها چند ماه پس از استاکسنت، ایران توانست قابلیتهای غنیسازیاش را بازسازی کند. 5- حملات پهپادی؛ تجربه این حملات هم شبیه حملات سایبری بوده است. به عقب راندن چندهفتهای یا چندماهه قابلیتهای هستهای ایران. 6- حمله نظامی؛ آخرین گزینه همیشه روی میز، حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران است. گرچه این گزینه روی میز تمام رؤسایجمهور آمریکا بوده و خواهد بود، اما به نظر میرسد هزینه چنین حملهای، با توجه به اولویتهای استراتژیک ایالات متحده کماکان بیشتر از فوایدش است. در صورت وقوع یک درگیری نظامی حتی محدود، اولویتهای مهمتر آمریکا یعنی حمایت از اوکراین در جنگ با روسیه و همینطور کنترل چین، تحتتاثیر قرار میگیرند. بنابراین، در شرایط فعلی کمهزینهترین راه جو بایدن برای جلوگیری از بالاتر رفتن تنشها و یا بروز درگیری نظامی هرچند ناخواسته در یکی از مهمترین گوشههای استراتژیک جهان، کنترل سطح تنشها با ایران از طریق دیپلماسی است.
برای بسیاری، توافق و دیپلماسی بین ایران و آمریکا تداعی «برجام» است؛ توافقی که قرار بود سبب شود تا در ازای محدود شدن چشمگیر برنامه هستهای ایران، تیغ تیز تحریمها از روی گردن ایران برداشته شده و اگر ایران به تعهداتش وفادار ماند، طی چند سال، این شمشیر معلق به غلافش برگردد و روابط سیاسی و اقتصادی ایران و غرب نرمال شود. اما این روزها ایران و آمریکا و جهان از چنین توافقی فاصله بسیار گرفتهاند. شکست برجام و حامیان آن در ایران و قدرت گرفتن راست افراطی، سبب شدت گرفتن روند تغییر رویکرد استراتژیک جمهوری اسلامی، یعنی گردش به شرق و همگامی و همپیمانی با روسیه و چین شد. به علاوه، درست است که رهبر جمهوری اسلامی توافق را بدون اشکال دانسته، اما شروطش یعنی حفظ زیرساختهای فعلی هستهای کشور و همینطور رعایت مصوبه مجلس یازدهم (طرح اقدام راهبردی برای لغو تحریمها) در تضاد با هر نوع توافق معنادار است.
در چنین فضایی تنها راه کنترل تنشها نوعی توافق محدود است. به این معنا که دو کشور بپذیرند از اقداماتی که خط قرمز طرف مقابل به حساب میآید، برای مدت مشخصی که احتمالا پایان انتخابات آتی ریاستجمهوری آمریکا باشد، اجتناب کنند.
چنین سطحی از توافق احتمالا برای هسته سخت قدرت در ایران هم قابل پذیرش باشد. چراکه هم منابعی هرچند محدود در اختیار دولت ایران قرار میدهد و در عین حال ترمزی هم بر پیشرفتهای هستهای، توان موشکی و قابلیتهای پهپادیاش نمیکشد. بدین ترتیب اهرمهایی که ایران در نظر دارد در مذاکرات جدیتر و احتمالی آینده برای امتیازگیری استفاده کند پابرجا میماند. با توجه به همه اخبار و شواهد، تعلیق تنشهای فعلی و موکول کردن حلوفصلشان به زمانی در آینده- یعنی همان توافق محدود- در پی تبادل زندانیان میان ایران و آمریکا، نزدیک و قابل دسترس به نظر میرسد. اما باید دید که آیا رهبران ایران و آمریکا در نهایت هزینههای سیاسی چنین توافق محدودی را میپذیرند؟