تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۰۱:۲۷
کد مطلب : ۴۴۴۲۴۵
یادداشت؛
بازی شعاری با رتبهبندی معلمان
غلامرضا کمالیپناه
۰
کبنا ؛غلامرضا کمالیپناه در سرمقاله روزنامه ابتکار نوشت: چقدر دلم به حال معلمان و خانوادهشان میسوزد. با یک کارگر خدماتی در مجموعه ایرانخودرو سوار تاکسی شدم. بحث به تحصن فرهنگیان کشیده شد. ازش سوال کردم که کجا کار میکند و مدرک تحصیلیاش چیست؟ جواب داد در ایرانخودرو و سیکل دارم. از حقوقش سوال کردم و امتیازاتی که دارند. گفت حدود ۸ میلیون میگیرم و اخیرا هم یک حواله خودرو به ما دادند که میخواهم آن را ۹۰ میلیون بفروشم. دیگر از بنها و... نپرسیدم. یک کارگر ساده خدماتی بدون ثبت نام، حواله خودرو دریافت میکند. دلم به حال خودم و همه معلمان سوخت. با ۳۶ سال سابقه معلمی و مدیریت، بیش از ۲۰ بار برای خودرو ثبت نام کردم و شانس به من روی خوش نشان نداد یا نشانش ندادند. یک کارگرِ خدماتیِ ساده با ثلثِ سابقه یک مدیرِ دارایِ تحصیلاتِ عالیه در آموزش و پرورش تقریبا حقوق همسانی دریافت میکند. از سایر امتیازاتی هم که محروم هستیم بهتر است چیزی نگویم. آقایان، با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود. عاقبتِ داستانِ تلخِ رتبهبندی که تازهترین و دم دستیترین و داغترین مطالبه معلمان است هم که نصبالعین ماست. از اول گفتند ۵۰ هزار میلیارد تومان بودجه برای این موضوع اختصاص دادهاند. دولت قبلی رفت و دولت جدید آمد و گفت ما چنین پولی نداریم. باید آن را کم کنید. خلاصه آن را نصف کردند و گفتند نیمه دوم سال پرداخت میشود. باز معلمان راضی شدند و اگر هم راضی نمیشدند چه میخواستند یا میتوانستند بکنند؟ باز در کش و قوس مجلس و دولت و شورای نگهبان و... قرار گرفت و دستبهدست شد و بهتر بگویم معلمان را دست انداختند و آن نصف را نیز نصف کردند. یعنی از ۵۰ هزار میلیارد به 12.5 هزار میلیارد رساندند.
باز هم دارند در لابهلای این طرح و لایحه که حالا معلوم نیست کدام است، میگردند تا ببینند چگونه میشود آن را کم یا به طور کلی حذف کنند. بیچاره معلمان، که به این وعده و وعیدها دلخوش کردهاند و شکمها را صابون زدهاند که عنقریب مرغ و پلو میخورند. اما ندانسته که سر کارشان گذاشتهاند تا سماق بمکند. واقعا معلمان چون زور ندارند و سلاح آنان فرهنگ و تعلیم و تربیت است باید مورد ستم واقع شوند؟ در حالی که مسئولان باید تدبیر بیشتری کند و بداند سلاح و نفوذ معلمان از سلاح و نفوذ نیروهای نظامی و انتظامی و دادگستری و... بیشتر است. اثراتی که معلمان میتوانند روی اذهان دانش آموزان و اولیای آنان بگذارند بسیار گستردهتر و عمیق تر است.
متاسفانه تبعیض گسترده میان کارکنان و کارمندان دولت در عمل بیداد میکند. شوربختانه در خود دستگاه وزارتخانه هم این تبعیض وجود دارد. طبق کدام قانون و قاعده در هر دستگاهی و سازمانی افرادی که بازنشسته میشوند، باید پاداش خود را بلافاصله دریافت کنند؛ اما در آموزش و پرورش حداقل یک سال طول میکشد تا معلمان و مدارس پاداش خود را دریافت نمایند؟!
معالاسف در خود آموزش و پرورش نیز این تبعیض میان کارکنان ستاد و صف وجود دارد. سختی کار و جنگ با جهل به عهده معلمان و مدارس است که در صف اول ایستاده اند؛ اما امتیازات و بهرههایی در ستاد وجود دارد که معلمان و مدارس از آن بیبهرهاند. به عنوان مثال وقتی فردی در وزارتخانه آموزش و پرورش بازنشسته میشود، حداکثر یک ماه بعد پاداش بازنشستگی به حسابش واریز میشود. در حالی که معلمان و کارکنان مدارس باید حداقل یک سال صبر کنند ببینند دولت لطف میکند و حق و پاداش آنان را هم با هزار التماس و اعتراض و... آن هم ریزه ریزه پرداخت میکند یا نه؟!
عقل سلیم میگوید در کشوری که اینگونه معلمانش خوار و ذلیل میشوند و برای گرفتن ابتداییترین حق وحقوق خود باید مدام معترض باشند، از این آموزش و پرورش نتیجهای بهتر از این وضعیت فاجعه باری که وجود دارد نمیتوان انتظار داشت.
تقریبا وضعیت تعلیم و تربیت فاجعه است. اگر خانوادهها میتوانستند فرزندان خود را مورد تعلیم و پرورش قرار دهند قطعا نتیجه بهتری میگرفتند. هرچند اکثریت خانوادهها هم مستاصل هستند و راه و چارهای ندارند و جایی بهتر از مدرسه برای بچهداری سراغ ندارند. زیرا همگان آنچنان درگیر مشکلات هستیم، هم خانوادهها و هم معلمان، که اصلا این بچهها را نمیفهمیم و نمیدانیم چگونه بزرگ میشوند. هرکسی به فکر قوت لایموتی است که زنده بماند. واقعا درهیچ زمانی شاید به اندازه این سالها بچهها بیپناه نبودهاند. معلمی که فکرش پریشان و روحش نا آرام و جیبش خالی و حقوقش ناچیز و قسط و خرجش بالاست، چگونه میتواند با کرامت و سربلند بایستد و روی تعلیم و تربیت فرزندان جامعه تمرکز کند؟ اگر معلم را تامین میکردند و بچهها درست تربیت میشدند، امروز این همه اختلاسگر نداشتیم. خودروسازان جنایتکار نداشتیم. وضعیت اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و سیاست این همه آشفته نبود. تقصیر معلم نیست. مقصر کسانی هستند که علم و تربیت برایشان اولویت صدم هم نیست. بودجه را هزینه دستگاههای کم خاصیت یا بیخاصیت میکنند. وقتی به معلم میرسند بودجه ندارند. معلم هم خانواده دارد. بیماری دارد. دندان درد دارد. اجاره منزل دارد. هزینه تحصیل فرزند دارد. معلم عروس و داماد دارد. آبرو دارد. دلشان میخواهند سفر بروند. همه مخارجی که دیگران دارند معلم هم دارد. او هم انسان است. خانواده او هم انسان هستند و حق و حقوقی دارند. با این حقوق اندک کدام یک از این هزینه ها را تامین کند.
باز هم دارند در لابهلای این طرح و لایحه که حالا معلوم نیست کدام است، میگردند تا ببینند چگونه میشود آن را کم یا به طور کلی حذف کنند. بیچاره معلمان، که به این وعده و وعیدها دلخوش کردهاند و شکمها را صابون زدهاند که عنقریب مرغ و پلو میخورند. اما ندانسته که سر کارشان گذاشتهاند تا سماق بمکند. واقعا معلمان چون زور ندارند و سلاح آنان فرهنگ و تعلیم و تربیت است باید مورد ستم واقع شوند؟ در حالی که مسئولان باید تدبیر بیشتری کند و بداند سلاح و نفوذ معلمان از سلاح و نفوذ نیروهای نظامی و انتظامی و دادگستری و... بیشتر است. اثراتی که معلمان میتوانند روی اذهان دانش آموزان و اولیای آنان بگذارند بسیار گستردهتر و عمیق تر است.
متاسفانه تبعیض گسترده میان کارکنان و کارمندان دولت در عمل بیداد میکند. شوربختانه در خود دستگاه وزارتخانه هم این تبعیض وجود دارد. طبق کدام قانون و قاعده در هر دستگاهی و سازمانی افرادی که بازنشسته میشوند، باید پاداش خود را بلافاصله دریافت کنند؛ اما در آموزش و پرورش حداقل یک سال طول میکشد تا معلمان و مدارس پاداش خود را دریافت نمایند؟!
معالاسف در خود آموزش و پرورش نیز این تبعیض میان کارکنان ستاد و صف وجود دارد. سختی کار و جنگ با جهل به عهده معلمان و مدارس است که در صف اول ایستاده اند؛ اما امتیازات و بهرههایی در ستاد وجود دارد که معلمان و مدارس از آن بیبهرهاند. به عنوان مثال وقتی فردی در وزارتخانه آموزش و پرورش بازنشسته میشود، حداکثر یک ماه بعد پاداش بازنشستگی به حسابش واریز میشود. در حالی که معلمان و کارکنان مدارس باید حداقل یک سال صبر کنند ببینند دولت لطف میکند و حق و پاداش آنان را هم با هزار التماس و اعتراض و... آن هم ریزه ریزه پرداخت میکند یا نه؟!
عقل سلیم میگوید در کشوری که اینگونه معلمانش خوار و ذلیل میشوند و برای گرفتن ابتداییترین حق وحقوق خود باید مدام معترض باشند، از این آموزش و پرورش نتیجهای بهتر از این وضعیت فاجعه باری که وجود دارد نمیتوان انتظار داشت.
تقریبا وضعیت تعلیم و تربیت فاجعه است. اگر خانوادهها میتوانستند فرزندان خود را مورد تعلیم و پرورش قرار دهند قطعا نتیجه بهتری میگرفتند. هرچند اکثریت خانوادهها هم مستاصل هستند و راه و چارهای ندارند و جایی بهتر از مدرسه برای بچهداری سراغ ندارند. زیرا همگان آنچنان درگیر مشکلات هستیم، هم خانوادهها و هم معلمان، که اصلا این بچهها را نمیفهمیم و نمیدانیم چگونه بزرگ میشوند. هرکسی به فکر قوت لایموتی است که زنده بماند. واقعا درهیچ زمانی شاید به اندازه این سالها بچهها بیپناه نبودهاند. معلمی که فکرش پریشان و روحش نا آرام و جیبش خالی و حقوقش ناچیز و قسط و خرجش بالاست، چگونه میتواند با کرامت و سربلند بایستد و روی تعلیم و تربیت فرزندان جامعه تمرکز کند؟ اگر معلم را تامین میکردند و بچهها درست تربیت میشدند، امروز این همه اختلاسگر نداشتیم. خودروسازان جنایتکار نداشتیم. وضعیت اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و سیاست این همه آشفته نبود. تقصیر معلم نیست. مقصر کسانی هستند که علم و تربیت برایشان اولویت صدم هم نیست. بودجه را هزینه دستگاههای کم خاصیت یا بیخاصیت میکنند. وقتی به معلم میرسند بودجه ندارند. معلم هم خانواده دارد. بیماری دارد. دندان درد دارد. اجاره منزل دارد. هزینه تحصیل فرزند دارد. معلم عروس و داماد دارد. آبرو دارد. دلشان میخواهند سفر بروند. همه مخارجی که دیگران دارند معلم هم دارد. او هم انسان است. خانواده او هم انسان هستند و حق و حقوقی دارند. با این حقوق اندک کدام یک از این هزینه ها را تامین کند.