کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

تأملی بر منظومه «کُه دنا» سروده سید شاهرخ موسویان

4 بهمن 1396 ساعت 23:53


اله‌یار افراخته
در نوبهاری (۱۳۹۲) که تماشای صحرا، دشت و دمن و دامن کوه زیبا جلوه می‌کرد، جمع جمعِ مردانه بود و راهی سفری تفریحی بودیم، ضبط و صوت ماشین داشت به لهجه لری آوازی پخش می‌کرد. با آنکه از بعضی آهنگ‌های لری و ابتدال در کلامشان خاطری آزرده داشتم اما دیدم سوزی در آهنگ و صدا می‌باشد که ناخود آگاه گوش هوش سپردم برناله حزین و سوزناکش از یک طرف هاله‌ای ازغم درونم را فرا گرفت و از طرف دیگر از شعر زیبا و تأثیر گذارش به وجد آمدم و با خود گفتم هستند شاعران، تصنیف سازان و ترانه سراهایی که موسیقی زیبای لری را از ابتذال نجات دهند و این عروس زیبای زبان فارسی را در حجلهٔ با شکوه و آراستهٔ سخن قرار دهند.
از هرکسی سؤال کردم شاعر این اشعار کیه؟ پاسخی نشنیدم. دانستم که حتماً سراینده‌اش می‌بایست از آبشخور عظیم زیبای ادب فارسی نوشیده باشد که کلامش این چنین بردل می‌نشیند. چنان گوش جان به نغمهٔ زیبایش سپرده بودم که به قول سعدی «بوی گل چنان مستم کرد که دامن از دست برفت» مدت‌ها گذشت در جستجوی کتابی در کتاب فروشی شهر کتاب یاسوج ناگاه نگاهم به کتاب بسیار کوچکی افتاد، که روی آن نوشته شده بود «کُه دنا» طرح‌های از گمبول و تصویر زیبایی از کوه دنا و دختری که با تأمل به کوه می‌نگریست. هیجان زده شدم کتاب را از قفسه کتابخانه قاپیدم. دیدم که همانی است که مدت‌ها دنبالش می‌گشتم و به قول شاعر:
یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم
با حرص و ولع تمام دنبال شاعرش می‌گشتم که دیدم روی جلد کتاب نوشته «سید شاهرخ موسویان» البته با اینکه ایشان را تا به حال ندیده‌ام اما کاملاً می‌شناختمش زیرا قبلاً کارهای علمی ارزشمندی از این عزیز را خوانده و مطالعه کرده بودم. آثار ارزشمندی چون: برگردان ساده تاریخ بیهقی، شرح جهان گشای جوینی، شرح نقثه المصدور، شرح خسرو شیرین نظامی و چندین مقاله علمی و ای بسا آثار ارزشمند دیگری نیز داشته باشند و این پیادهٔ درعرصهٔ علم و ادب بی اطلاع. به هر حال باید گفت آفرین براین اندیشه بکر و خیال بی نظیر.
منظومه «که دنا» در قالب مثنوی که بعد از هر چهار مصراع، مصراعِ ترجیع (گَردان) و بسیار زیبای «کُه دنا گوشَم بکن مو درد دارم کُه دنا» بقیهٔ ابیات را به هم پیوند می‌دهد. گویا شاعر بعد از هر دوبیت آنقدر از رسوم و آداب اجتماعی قوم خویش که همه را به «وار» وانهاده‌اند، غمین است و کسی هم که تحمل شنیدنش را داشته باشد پیدا نکرده است پس به ناچار دست به دامن با صلابت و با شکوه کوه دنا زده است. بی اغراق بگویم با خواندن منظومه «که دنا» بارها و بارها گریسته‌ام و شاهد اشک‌هایم ورق‌های خیس کتاب و بارها از ته دل سوخته‌ام و سند سوختنم نوشته‌ام (همین نوشته ناچیز). محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار را به خاطر سرودن منظومه «حیدر بابایه سلام» شاعر «شکوه روستا» نامیده‌اند. اگر لقب «شاعر شکوه ایل» را به سرایندهٔ منظومه «که دنا» بدهیم گزافه نگفته‌ایم. و این نام برازنده نام سید شاهرخ موسویان است.
همان طور که تُرک زبانان اشعار «حیدر بابایه» را زمزمه می‌کنند ما هم باید اشعار «که دنا» را از برداشته باشیم وآنها را برای خود و دیگران زمزمه کنیم. تا هر بیتش تلنگری باشد که ما را از خواب فراموشی آداب و رسوم زیبای ایل اصیلمان بیدار کند. گرچه سایه شوم تجدد گرایی بر آداب و رسوم ایلمان سایه افکنده و حتی بیشتر تحصیل کردگانمان نیز چوب حراج و فراموشی بر سُنن زده‌اند اما هستند تحصیل کردگانی باهوش، نجیب و خوش فکر که دچار بیماری الیناسیون (بی هویتی) نمی‌شوند و همگام با گذر زمان هم رفاه و تجدد را می‌پذیرند و هم حافظ و نگاهبان ارزشها و آداب و رسوم خویش هستند.
آه اگرهم تبارانم مقدمه کوتاه و جان سوز کتاب را با دقت بخوانند می‌دانند که چه آتشی بر خرمن خویش افکنده‌اند. آتشی جان سوز، آتشی که خانه و کاشانه را می‌سوزاند و امثال شاهرخ‌ها به هر طرف می‌چرخند تا شاید لهیب این آتش را خاموش نمایند، اما دریغ که بی یار و یاور و با دستانی تاول زده و دلی شکسته و سوخته بر می‌گردند و به ناچار و به زبان حال، کوه دنا را مخاطب قرار می‌دهند تا شاید پژواک صدایش سربازان فرهنگی و فرزندان غیور ایلش را بیدار کند.
آتشی که به قول سرایندهٔ شعر، «همدرُنگَل» را از هم جدا کرده است. آیا رسانه‌های امروزی از قبیل تلویزیون، ماهواره و فضای مجازی (علی رغم حسن‌ها و فواید بی شمارآنها) نیست؟ که شاعر آرزو می‌کند این «تَش مِنِ حونهٔ غریبی» زبانه بکشد. خانه ناآشنایی خانه‌هایی که دیگر نه تنها همسایه‌ها همدیگر را نمی‌شناسند بلکه افراد یک خانواده هم هر کدام از دیگر اعضا دچار گسستگی روحی و عاطفی شده‌اند.
شاعر خود را مثل «قلُنگ» یا پرنده‌ای تصور می‌کند که از تَوال (دسته یا گله) خود جدا افتاده و گم شده است. و مانند کبک زخمی که در چنگال دال (عقاب) افتاده باشد وی نیز اسیر مدرنیته امروزی شده و کسی او را نمی‌شناسد و از احوال روحی او با خبر نیست، این یعنی گسستگی فرهنگی. به ناچاردست به دامان سازهای محزون و غمیگینی چون کمانچه و سه تار شده است تا این گسست فرهنگی با گذشته خویش را شیون بزند و مرثیه سرایی کند.
بی مو زاری کن کمونچه سی مو شیون کن سه تار
 
شاعر با مرور خاطرات گذشته خود در ایل، ایلی که با مدرنیته و تجدد خواهی دیگر رمقی برایش باقی نمانده و دارد نفسهای آخرش را می‌کشد به شروه خوانی و مرثیه سرایی پرداخته است و چقدر این مرثیه سرایی بجا است و به موقع. چرا که فرزندانمان وقتی از کپَر، پیشه، چِرنگ، مهلو، کُردک، خُلمر و ... صحبت می‌کنیم فکرمی کنند ما داریم به زبان خارجی و بیگانه حرف می‌زنیم. به راستی تا به حال از خودمان سؤال کرده‌ایم که، چه بر سرغُنگ غُنگ کوگ مهس، باکه پازن، نال نال برنو و مشک سر ملار آمده است؟ چرا نسل امروزی نمی‌توانند با دلنواز بودن شبهای مهتابی و بوی باران، جا جخون، شلشلی، کاسه بهره، بهون و جاکلور ارتباط برقرار کنند؟؟
آیا ملاقات‌های به یاد ماندنی و شیرین لب چشمه‌ها با دختران نجیبب و اصیل ایل، شناختن دختر و پسر با اصل و نسب و قرارهای صادقانه و پاک و زلال درکنار چشمه‌های آب ارزشمندتر بود یا وقرارو مدارهای مجازی و دروغین امروزین؟؟ بر کدامشان حسرت بخوریم چرا داریم رسم‌های خوب و انسان دوستانه و دیگر خواهانه های خود را نظیر: کاسه بهره، شونشینی، شیروهره، دس کمکی و ... با رسمهای خود خواهانه معاوضه می‌کنیم.؟؟
هرچند نتوانستم وصفی شایسته از سروده زیبای زیبا سرای ایلمان داشته باشم، چون من هم مانند آن عزیز هنگام نوشتن گلویم را سغده (بغض) گرفته بود و از چشمانم خَرس ایتکس (اشکم جاری می‌شد. برای عزیزانی که زبان مادری خود را از یاد برده‌اند)، شاید نوشته‌ام مرهمی باشد بر زخم‌های فرهنگی خود و ایلمان و اگر به قول شاهرخ عزیز، سیب توصیفم دنگلو (نارس) بود، اغماض شاعر و خوانندگان عزیز و ککایل ایل یاری کنند این توصیف نارس، ایرسه (رسیده خواهد شد).
گندم سُوز دلم بی اَو دو چششمم ایوَسه
دنگلویه سیب شعرم آر بخَی تو ایرسه (از منظومه کُه دنا، سید شاهرخ موسویان)
 
 


کد مطلب: 301879

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/301879/تأملی-منظومه-ک-ه-دنا-سروده-سید-شاهرخ-موسویان

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1