کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

«مجموعه افسانه جمو»؛ سینمای خانگی (قسمت اول)

3 بهمن 1395 ساعت 10:19


salimi
گروه طنز کبنانیوز- محمد سلیمی راد
 گروه طنز کبنانیوز در خصوص مسائل مختلف جامعه و بویژه استان کهگیلویه و بویراحمد مطالبی را به صورت طنز منتشر می‌دهد، این مطالب بدون شک با نقص و ایراد همراه است، مخاطبین گرامی می‌توانند با ارسال مطالب خود نوشتارهای که در پی می‌آید را نقد یا تأیید نمایند.
یه روز مونده به تحویل سال بود همه در حال خونه تکونی و خرید سفره شب عید بودند باران نم نم می بارید مادرم کلی وسیله برای سفره شب عیدمون از شهر آورد وسط اتاق پذیرایی سفره ای به طول ۳ و عرض یک و نیم متر پهن کردیم جهت پربارتر کردن هرچی داشتیم گذاشتیم رو سفره کل حروف الفبا رو به ترتیب چیدیم جمعا ۴ تا سین واقعی روی سفره موجود بود از میوه و شکلات و تخمه و...بگیر تا وسایل گلدوزی و خیاطی. ماهی کوچک سیاهی که «جمو» از رودخونه کنار روستا زنده برام صید کرده بود داخل یه کاسه رومی گوشه سفره گذاشتم. جای سوزن انداختن رو سفره نبود همه محتویات را با نظم خاصی چیده بودیم و آماده برای شب تحویل سال. مامانم به هیچ کس اجازه تردد به اتاق پذیرایی را نمیداد ساعاتی بعد از بلندگوی مسجد خبر دادن که قراره از طرف فرهنگ و ارشاد فیلم پخش کنن همه سفره رو فراموش کردیم و سمت مسجد هجوم بردیم بارش باران هر لحظه شدیدتر میشد جمعیت به حدی ریخته بود تو حیاط که بقیه میرفتن رو پشت بوم ها جای گیری می کردن قیامتی شده بود جمو و بچه های محل رو دیدم که صف جلو نشسته بودند بعدها فهمیدم جمو با لابی گری ساعت ها قبل خبر داشت و از ظهر تو مسجد بود با هر بدبختی خودمو به جمو رسوندم آقای تقوی کارمند وقت ارشاد دستگاه آپارات را روشن کرد که فیلم رو نمایش بده اسم فیلم پلاک بود(جنگی ایران-عراق) چند دقیقه از فیلم گذشت سر و صدای مردم و دعوا سر جا اجازه نمیداد کسی صدای فیلم رو بشنوه شایدم اصلا مهم نبود جمعیت حدود ۵۰۰ نفری میشدند یهو دیدیم همه جا تاریک شد دستگاه آپارات به خاطر فشار جمعیت تسمه اش پاره شد و دیگه هیچوقت روشن نشد آقای تقوی که خوب میدونست اگر این جمعیت امشب فیلم رو نبینن بعید بود سالم به خونه اش برسه بلند فریاد زد: خونه کی تلویزیون رنگی داره؟ پاهام سست شد تو روستا فقط ما یه تلویزیون رنگی ۱۴اینچ داشتیم که اونم تو اتاق پذیراییمون بود بدون اینکه هیچ دیالوگی بین جمعیت رد و بدل بشه همه هجوم بردند سمت خونه ما همش تو فکر سفره شونصد سینمون بودم شک نداشتم مامانم سکته رو میزنه بارش باران شدید تر شد یکی نبود به این جمعیت بگه منظور تقوی این بود که تلویزیون رو بیارین مسجد نه اینکه خودتون برید پیش تلویزیون خلاصه کار از کار گذشته بود منم ناخوادآگاه همراه جمعیت دویدم سمت خونه تا رسیدم دیدم جای سوزن انداختن تو حیاط خونه نبود شدت بارون به حدی بود که همه به سمت در اتاق پذیرایی هجوم می بردند بعضی هم میخواستن به زور از پنجره وارد بشن فشار جمعیت آنقدر زیاد شد که همه شیشه های اتاق پذیرایی را شکستن آقای تقوی به کمک چند نفر از اهالی با دل و جرات روستا جمعیت را به عقب راندند در اتاق را باز کردند منم با خودشون بردند مادرم هنوز وسط جمعیت بود و موفق نشد بیاد تو اتاق من سریع رفتم تو نقطه طلایی اتاق روبروی تلویزیون نشستم اقای تقوی داشت ویدئو رو به تلویزیون نصب می کرد که یهو دیدیم جمعیت در رو شکوندن و وارد اتاق شدند همه با سر و روی گلی و نفس نفس زنان کل فضا را پر کردند کمتر از ۶ ثانیه ظرفیت اتاق تکمیل شد چشمم به سفره هفت سینمون افتاد که روی دست جمعیت می چرخید و یه عده هم تخمه به دست منتظر پخش فیلم بودند تا ماه ها بعد از محتویات سفره هیچ اطلاعاتی پیدا نکردیم کف خونه با گل یکسان شده بود تلفیقی از بوی بد پا و عرق و نفس فضا رو مسموم کرده بود جمو رو بیرون پشت شیشه شکسته پنجره دیدم بهش اشاره کردم که نذاره مادرم این صحنه ها رو ببینه تلویزیون حدودا یک متر از دیوار خونه فاصله داشت حدود ۱۰۰ نفری پشت تلویزیون بودند بخاطر جلوگیری از ایجاد خفگی همه ایستاده بودند منم که قد و قواره کوچکی داشتم یکی از فامیل ها بلندم کرد و روی شونه هاش گذاشت خدا خیرش بده احساس آزادی مطلق داشتم از اون بالا انبوه جمعیت رو به راحتی میشد دید هر چند وقت یه بار موجی ایجاد میشد و باعث میشد همه روی هم بیفتند بالاخره فیلم نمایش داده شد ولی درد و فشار به کسی اجازه نمیداد به تلویزیون توجه کنه همه با هم درگیر بودند چشمم به جمو خورد که اولین نفر کنار تلویزیونه همون لحظه به وجود خداوند پی بردم و رسما ایمان آوردم فیلم در حال نمایش بود ۳۶۰درجه اطراف تلویزیون ادم رو ادم بود افرادی که پشت تلویزیون بودند فقط صدا را می شنیدند اونم صدایی که تو صدای جمعیت گم بود آمار تصویر و صحنه های فیلم را از افراد جلوی تلویزیون می گرفتند بقیه هم به شکل پانتومیم براشون اجرا می کردند خلاصه لحظه درگیری فیلم که رسید عراقی ها تقریبا همه ایرانی ها رو کشتن جمعیت دمپایی و کفش سمت تلویزیون پرت می کردن دادشون بلند شد دوست نداشتن ایرانی ها رو ضعیف ببینن منم اون بالا هیچ کاری از دستم بر نمیومد ناخودآگاه دلم برای مادرم تنگ شده بود اقای تقوی وقتی وضعیت را خطری دید فیلم را استپ کرد رو به جمعیت کرد و براشون توضیح داد که این فقط یک فیلمه
شما فیلم را تا آخر ببینید بالاخره ایرانی ها پیروز میشن چند دمپایی پیاپی به طرفش پرت شد کنار رفت و فیلم خودبخود پخش شد با آخرین موجی که بوجود اومد من با کله خوردم زمین زیرپای جمعیت دست و پا میزدم نفسم بالا نمیومد جمو با فداکاری جونمو نجات داد و مث میش مرده کشیدم بیرون تو حیاط وقتی هجوم جمعیت بیرون رو دیدم دوس داشتم برگردم تو اتاق اونجا احساس امنیت بیشتری می کردم جمعیت بیرون حدود دوبرابر جمعیت داخل بود هنوز موفق نشده بودم اعضای خانوادمو ببینم ماهی سفره مون رو دیدم که گوشه ای آرام مرده بود همونجا خوابم برد صبح بود که بیدار شدم اولین کاری که کردم دویدم تو اتاق ببینم چه بلایی سر تلویزیون و در و دیوار اومده اونجا هیچ چیزی نبود انگار یک سونامی اومد و همه چیزو با خودش برده بود دیدن این صحنه با چاشنی موسیقی فیلم سینما پارادیزو دیدنی تر میشد فرش ها را به حراجی دادیم و تلویزیون تا ماه ها روشن نمیشد اون سال ما بدون سفره هفت سین یک سینمای خانگی را تجربه کردیم.


کد مطلب: 224596

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/224596/مجموعه-افسانه-جمو-سینمای-خانگی-قسمت-اول

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1