کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

داستان بزبز ساده دل، گرگ زیرک و سرنوشت برجام ما

25 آذر 1395 ساعت 9:12


علی خرامین
برجام با همه شهد‌ها و زهر‌هایش یکسالی را طی نمود و حرف و حدیثهای مختلفی را در کشور به دنبال داشت. ادبیات سیاسی خودش را وارد دنیای گفتاری و نوشتاری ما نموده٬ دلواپسان٬ کاسبین تحریم٬نفهم ها٬ کودن‌ها....... با این قسمت از برکات برجام کاری ندارم. آخر پاییز نیامده قبل از اینکه به شمارش جوجه‌های برجام بپردازیم حرف و حدیث داماتو آب پاکی را روی دستمان ریخت. قلب راکتور اراک را شکسته بودیم ٬اورانیوم غنی شده‌مان به خرج از کشور رفته بود وراه بازگشتی نداشت٬تاسیساتمان را کاملا تا سرحد ویرانی برده بودیم به ما دبه کردند. سخت به هم ریختیم ناگهان یاد داستانی افتادم.
در دهه هفتاد که در کشور انگلستان درس می‌خواندم پسرم در دبستان داگلاس پرایمری اسکول (مدرسه ابتدایی داگلاس) درس می‌خواند. یک شب کتابی را با خودش به خانه اورده بود.‌گاه گاهی به کتاب‌هایش سر می‌کشیدم هم بر اساس حس کنجکاوی هم برای اینکه زبانم خوب شود. کتاب آن شب بز ساده دل و گرگ زیرک بود.
داستان از این قرار بود که بزی با فرزندانش در مزرعه‌ای زندگی می‌کردند شاخهای قشنگ ٬محکم وتیزی داشت. گرگی در انجا زندگی می‌کرد و هرروز به آن‌ها حمله می‌نمود اما با شاخهای تیز بز روبر می‌گردید و هربار زخمی بر بدن و خون الود برمی گشت. بلاخره خسته ازاین داستان تکراری و شکم گرسنه به جناب روباه پناه آورد. روباه به مزرعه بز امد و گفت تاکی می‌خواهی اماج حملات گرگ باشی. علت حمله گرگ به تو حساسیت گرگ به شاخهای توست. چشمانش به شاخهای تو حساسیت دارد اگر ان‌ها را از ریشه دربیاوری راحت می‌شوی. بز ساده دل گفت اگر دوباره حمله کرد چی. روباه گفت برای آسودگی خیالت گرگ دندان‌هایش را از ریشه می‌کند. قبول و به آهنگر محل مراجعه نمودند. گرگ به بز گفت توبزرگ‌تر ومحترم تری اول تو. اهنگر شاخهای بز را از ریشه برید. توبت دندانهای جناب گرگ شد. به اولی که دست زد فریاد او بلند شد و معترض شد که یکجا نمی‌توانم می‌میرم. بیا در چند جلسه کار راتمام کن این جلسه دوطرف همه دندان‌هایم را بتراش و سفر بعد بقیه را. بلاخره دندان‌ها راتراشید وتیزوتیز وتیز کرد.
با قرار جلسه بعد برای اتمام ته مانده دندان‌ها ی گرگ به مزرعه برگشتند. در بین راه جناب گرگ به بز ساده دل گفت گرسنه‌ام و بز گفت بگرد این اطراف خوراکی بیاب گرگ گفت خوراکی لذیذ‌تر و راحت‌تر از خودت نمی‌بینم. ما که قرار داشتیم گرگ گفت قرار بر کشیدن دندان داشتیم نه نخوردن تو تا پس فردا که دندان دارم. تازه بز ساده دل یادش امد چه بلابی به سرش امده شاخ‌ها رفته دندانهای گرگ تیز و شکم گرسنه. نهایتا بز ساده دل زیر چنگال گرگ بی‌رحم دست و پازد نه شاخی برای دفاع داشت و نه راه فرار.
به خودم گفتم کری امریکایی برای ادبیات دبستانی‌اش این داستان راخوانده بود چه خوب یادگرفت چه خوب امتحان داد و چه خوب کاربستش را اجرا نمود
دکتر ظریف بیچاره داستان زاغکی٬پنیری وروباهی را خوانده بود که درتمام عمرش نه روباهی پنیری دیده و نه خورده. او داستان چوپان بیچاره‌ای راخوانده بود که به جای کدخدای دروغگو متهمش کرده‌اند و بدنامش کرده بودند. ظریف حق داشت ساده باشد.
داستان بزبز قندی مهربان راخوانده بود به همین خاطر مدام لبخند می‌زد. او فکر می‌کرد هر وقت گرگ بیاید دست‌هایش را نشان می‌دهد. و ما دستانش را می‌شنایبم. فکر نمی‌کرد اینبار گرگ با مکر مذاکره خواهد امد. نمی‌دانست که اگر گرگ سیاه و زشت را کشت چون هنوز شاخ داشت
اما من باز مانده‌ام این تاوان برجامانده و این قلب ملات گرفته غیر قابل بازگشت. نه این داستان‌ها دوایم می‌دهند و نه دکتر ظریف و نه..... فقط می‌دانم احتمالا شهید فهمیده را تشخیص دادند که از کتاب بچه‌ام حذف کنند. شاید با حذف این داستان ما هم زرنگ شویم
ولی وای از مردمی که خود را به خواب بزنند


کد مطلب: 216772

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/216772/داستان-بزبز-ساده-دل-گرگ-زیرک-سرنوشت-برجام

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1