کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یاد کودکی

23 آذر 1394 ساعت 17:03


حامد شرفی
با سلام
نامه‌ام را با آه شروع می‌کنم. آه..... کوچک که بودم فیلم افسانه آه رو که می‌دیدم کلی آه می‌کشیدم که فرشته داستان، آرزویم را برآورده کند کلی میخندیدم کلی بازی بود که باید میکردم تا بخوابم. زمستان سرد دهه شصت بود که به دنیا آمدم، پدرم گهگاهی نبود می‌گفتند جنگ شده. اون روزها جمشید هاشمپور و فرامرز قریبیان الگوی همه ما بود. کلی آرزوی فیلم های بروسلی رو داشتیم. کلی آرزوی داشتیم که با گریه هم نمی‌تونستیم، بهش برسیم. بعضی شب‌ها که برق می‌رفت همه پای صحبت بزرگترا مین‌شستیم از قدیما می‌گفتیم. ازمون که می‌پرسیدند می‌خوایی چیکاره بشی من فوراً می‌گفتم دکتر، اون یکی میگفت فضانورد. مدام بهمون میگفتند شماها آینده سازان ایرانید شماها اینید شماها آنید- گاهی وقتها شاید خودمان هم باورمان میشد. خیابونا بوی نشتی گاز میداد. بارون زیاد بود و هوا خنک تر. توپ فوتبالمون، توپ پلاستیکی بود که بازی کردن توی کوچه های گلی باهاش کلی بعد بارون کیف میداد، طوری که اینقدر میخندیدیم تا جیگرمون حال می اومد. کلا تو خواب شیرین کودکی بودیم، آخه اون وقت ها هم، همه چی پررنگ تر بود و هم قشنگ تر. بوی پیک های نوروزی و کاغذ کاهی دفترهامون ، روزهایی که زود گریه میکردیم زودتر خنده، یادش بخیر. از صبح بخیر ایران بیدار بودیم تا هنر هفتم آخر شب. آینه عبرت و آتقی با تلویزیون سیاه و سفید اون روزا دیدن داشت. شهرمون یک اسباب بازی فروشی بیشتر نداشت که گاهی وقت ها کلی وقتم پشت شیشه اش به اسباب بازیاش نگاه میکردم و مدام زمزمه میکردم ای کاش میشد اون مال من بود ای کاش میشد..... آخر هفته ها رفت و آمد فامیل بود و رفتن به تنها شهر بازی شهر. کلی حرف، که واسه گفتن داشتیم. خستگی حالیمون نبود هرچی بود خوب بود و شیرین. یهویی بیدار شدم،  همه جا تاریک و مه گرفته بود. خودم تو آینه که دیدم کلی پیرتر شده بودم پدرمم کلی از موهاش سفید. حتی درختا هم داشتن گریه میکردن . چشمام بستم کاش خواب باشم کاش خواب... آه... نه ... بیدارم....این من نیستم که تغییر کرده ام، رد پای گذر زمان هست که گرد غم بر چهره ام افشانده. نه من همانی شدم که میخواستم نه دوستانم. همه چیزم را لابه لای هق هق صبحگاه گم شده دیدم. آیا من زمان را گم کرده ام یا زمانه مرا؟ چرا دیگر بارانی نمیبارد؟ به خودم آمدم، خودم را در دهه ۹۰ دیدم سال ۱۳۹۴٫ ای کاش در همان کودکی میماندم و هیچ وقت آرزوی بزرگ شدن را نمیکردم و فرشته آه صدایم را نمیشنید.
کوچه های نزدیک
دوستانی روشن
یاد آن شاهپرک کودکیم
خنده های بی دلیل
حرف های ساده ام
رازهایی که نگفته فاش بود
کوچه باغ های زمان
در گذر عمر برفت
عشق جمعه
بوی پیک های بهار
یادش بخیر
کاش میشد که بشد کودکیم برگردد
کاش میشد که بشد دور زمان برگردد
غم پیری چهره ام را بوسید
جای بوسه رنگ رخسارم برد
همه دنیا به یکباره به ظلمت گروید
شاید این عالم هستی به سیرش برود
ولی من از غزل کودکیم میخوانم
کاش میشد که بشد کودکیم برگردد
کاش میشد که بشد دور زمان برگردد
بوی بارون
بوی خاک نم زده
زانوی زخمی من
پای در گل رفته
یادش بخیر

 
*کارشناسی ارشد زمین شناسی نفت


کد مطلب: 146845

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/146845/یاد-کودکی

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1