کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یک عدد چماق لری گم شده است

4 خرداد 1394 ساعت 11:15


Bozorgvari-Tajgardounسید یوسف مرادی
سوم خرداد نود و چهار، «ساعت زمان»، ما را با خودش بُرد به چهل و چهار سال پیش، به خرداد ماه سال ۱۳۵۱، ما را با خودش بُرد به آن روزی که کت و شلوار پوش های از تهران آمده، در حالی که کراوات های رنگارنگ داشتند، برای اولین بار سازمان برنامه و بودجه را در همین بلوار بویراحمد افتتاح کردند و چه شادمان بودند کهگیلویه و بویراحمدی ها. چه افتخار آفرین بود شرکت در آن جشن.سخنران اصلی برنامه در آن روز، اظهار امیدواری کرد که با تشکیل سازمان برنامه و بودجه، شاهد رشد و شکوفایی و رونق خواهیم شد. آنروزها یک دهه از نبرد گجستان می گذشت و کهگیلویه و بویراحمدی ها، با رایزنی های جعفر ابطحی فهلیانی و با نیم قرن مبارزه مسلحانه، به تعبیر بهمن بیگی « از یک روستا استانی آفریده بودند». سخنران جلسه، در آخر صحبت هایش تشکر ویژه کرد از بزرگانِ کت و شلوار پوشی، که از «باشت» آمده بودند و همه شان «کراوات های» خوش رنگ زده بودند.
«سی و پنج سال» بعد از آن روز، یک روز صبح، در خرداد ماه ۱۳۸۶، «مسعود حسینی» استاندار دوره ی اول احمدی نژاد در استان، نامه مهمی را که روز قبل، از دفتر ریاست جمهوری آمده بود، روی میز کارش جابجا کرد،  گوشی تلفن را برداشت و شماره دادوش هاشمی(آخرین رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی در استان) را گرفت. مکالمه شان خیلی کوتاه بود، حاج مسعود با همان آرامش همیشه اش گفت:« رییس جمهور دستور داده اند تابلوی سازمان مدیریت را بکشید پایین» و بدین صورت، سازمان مدیریت، چشم از جهان فرو بست.
از خرداد ۱۳۵۱ تا خرداد ۱۳۸۶، که حاج مسعود حسینی دستور پایین کشیدن تابلوی سازمان را صادر کرد، درهیچ کدام از بخشنامه های سازمان مدیریت، نامی از دیشموک نبود. زیلایی کلمه ای تعریف ناشدنی بود. لوداب را با «چین» اش می شناختند. همان «باشتی» که از بزرگان کراواتی اش، در افتتاح سازمان مدیریت تجلیل شده بود از رونق و بازار افتاده بود و شده بود یک کوره دهات. جاده بابامیدان همان جاده ای بود که تیپ کازرون ساخته بود تا نفربرهای ارتشی، بتوانند برای سرکوب بویراحمدی ها از کازرون  وارد  بویراحمد شوند. کارخانه قند یاسوج تبدیل شده بود به یک خرابه، پل ورودی شهر یاسوج همان پلی بود که به دستور پهلوی دوم ساخته بودند اش. محله های رادک و لبنان در گچساران شده بودند یک معضل. بی توجهی به روستاها باعث حاشیه نشینی های گسترده در حومه یاسوج شده بود، اوضاع به گونه ای بود که حتی بلوار کناری سازمان مدیریت در مرکز استان، هنوز هم خاکی بود و چشمه بلقیس چرام افسانه ای قدیمی شده بود. گویی سازمان برنامه و بودجه( که بعدها شده بود سازمان مدیریت و برنامه ریزی) تنها کارکردی که داشت این بود که، جلوی ورود بودجه به استان کهگیلویه و بویراحمد را بگیرد، تا اصفهان و تهران و تبریز و .... شکوفاتر شوند. کارهای بزرگی هم( که خصوصا در دهه شصت در مناطق محروم صورت گرفته بود) ، کار نهادهای انقلابی چون جهاد سازندگی بود، که در اوایل دهه هفتاد چون مزاحم دیدندش، با دستور پدر بزرگشان،(بانک جهانی) جوان مرگش کردند.
چند ماه قبل از آنکه حاج مسعود حسینی، دستور پایین کشیدن تابلوی سازمان مدیریت را صادر کند، تعدادی از کارمندان سازمان مدیریت از شرمندگی دادوش هاشمی( آخرین رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی در استان) درآمده بوند، چماق هایی که آن روز بر سر دادوش هاشمی فرود می آمد، در واقع هدف اش دادوش هاشمی نبود، نشان دهنده عمق کینه و نفرتی بود که آنان از سازمان مدیریت و برنامه ریزی داشتند. سازمانی که در طول سی و پنج سال، هر روز و هر روز باعث فقیرتر شدن کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال بختیاری، ایلام ، بوشهر  و هرمزگان می شد و از آن طرف به سرمایه دارتر شدن تهران و اصفهان و ... کمک می کرد.
******
دیروز، در سوم خرداد ۱۳۹۴، تابلوی سازمان «آمریکایی» مدیریت و برنامه ریزی دوباره بالا رفت.دوباره از باشت آمده بودند برای افتتاح، با همان کت و شلوارها ، اما بدون کراوات.( سازمان مدیریت در واقع یک الگوی برنامه ریزی همه جانبه دولت ها بود که آمریکایی ها نخستین بار در ایران،  در سال ۱۳۲۷همزمان با تصویب برنامه هفت ساله عمرانی اول با نام سازمان برنامه پایه گذاری کردند. بعدها شد سازمان برنامه و بودجه و در سال هفتاد و نه تبدیل شد به سازمان مدیریت و برنامه ریزی و در سال ۸۶ با دستور محمود احمدی نژاد تبدیل به معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی گشت و کلیه دفاتر آن در استانها به عنوان یکی از معاونت های استانداردر استانداری ها ادغام شد).
دیروز (سوم خرداد ۹۴) «محمد» و «محمود» و «مسعود» و «عادل» و «بهنام» و «سپهر»، تیتر اصلی رسانه شان را، گذاشتند، افتتاح سازمان مدیریت و برنامه ریزی و عکس صفحه اول شان شد، تصویر جرثقیلی که تابلوی سازمان را بر سردر ساختمانی در محله راهنمایی یاسوج بر می افراشت. همان ساختمانی که در اوایل دهه هشتاد، پاتوق اصلی اعضای «نهضت آزادی» و محل تشکیل جلسات آن ها در یاسوج بود.
نصب تابلوی سازمان مدیریت آنقدر هیجان انگیز بود که همه رسانه های استان از «محمد» تا «مسعود» یادشان رفت، روز سوم خرداد، سالروز نصب تابلوی «به خرمشهر خوش آمدید- جمعیت ۳۶ میلیون نفر» در اول جاده خرمشهر، توسط شهید بهروز مرادی هم بود. در شلوغی نصب تابلوی سازمان ، تابلوی خرمشهر گم شد و حتی یک تیتر هم به خودش اختصاص نداد.
«ساعت زمان» ما را با خودش برده بود. «فریبرز پناهی»، «نادر کریمی»، «حسین رزمنده» و «جواد هرمز پور» را رسانه ها  دیروز ندیدند. همان طور که در آن سی و پنج سال، سازمان مدیریت آنها را نادیده گرفته بود.
دیروز ما به آغوش کدخدا برگشته بودیم. اگر «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، اما، سازمان مدیریت و برنامه ریزی را کدخدا!
دیروز روز کدخدا بود نه خدا!
********************
«گربه را باید دم حجله کشت».یک ماه قبل از سوم خرداد ۹۴، «محمد باقر نوبخت» آمده بود گچساران،  تا خودش و نماینده گچساران عکس یادگاری بیاندازند. تاجگردون آنقدر این روزها عصبی شده است که «خناس» را به جای «س» با «ث» می نویسد و از «بروکسل تا باشت» هرچه فریاد می زند که «کوچه اصلاح طلبی تنگ نیست»  در گوش اصلاح طلبان نمی رود که نمی رود. شاید سفر نوبخت می توانست اندکی از بار فشارها بکاهد.
دیدارهای گچساران که تمام شد، ماشین ها به سمت  بالگرد حرکت کردند تا از آنجا به یاسوج بروند. نماینده کهگیلویه،  دم خروجی شهر گچساران، جلوی ماشین نوبخت را گرفت و گلایه کرد که چرا معاون رییس جمهور حوزه انتخابیه او را از لیست بازدید هایش حذف کرده است. جواب نوبخت اما جالب بود، او به نماینده کهگیلویه گفته بود:« من معاون برنامه‌ریزی کشور هستم نه وزیر اجرائی». منظور نوبخت در واقع همان شتر مرغ معروف بود، که نه بار می بُرد نه پرواز می کرد.تاجگردون وسط این جنگ لفظی، یادداشت کوچکی را داده بود به استاندار تا به بزرگواری برساند. در یادداشت تاجگردون فقط یک جمله نوشته شده بود:« با چماق لری ات بزنش».
بزرگواری برگشت، سوار ماشین اش شد، شاید شوخی تاجگردون او را  به این فکر انداخته بود که ای کاش چماق لری اش را داشت.  اما خودش می دانست که ماههاست چماق لری اش را گم شده است. چند ساعتِ بعد، که بزرگواری همراه با مابقی مهمانان در منطقه حفاظت شده دنا، سر سفره سخاوت مندانه ای (که رسانه ها نوشتند، گوشت شکال هم داشت) نشسته بود، شاید، ته دلش خوشحال بود، چون اگر چماق لری اش را داشت، به جای هوای اردیبهشت دنا، می بایست، در گرمای ۴۰ درجه حوزه انتخابیه اش می سوخت و از گوشت شکال هم محروم می گشت.
محمد باقر نوبخت گربه را، فقط در گچساران نکُشت. سه ساعت بعد، در ابتدای جاده منطقه حفاظت شده دنا، دستور داد تا خبرنگاران را پشت زنجیر نگه دارند. تا او به بررسی منطقه حفاظت شده دنا بپردازد. محمد باقر نوبخت برای کهگیلویه ، چرام ، لنده ، سوق و بهمئی، معاون برنامه ریزی بود و برای دنا معاون اجرایی!
سفر محمد باقر نوبخت به کهگیلویه و بویراحمد و نصب دوباره تابلوی سازمان مدیریت و برنامه ریزی، ترسیم دوره ای جدید در مناطقی چون کهگیلویه و بویراحمد بود. او به همه ما نشان داد که قرار است دوباره برگردیم به اوایل دهه پنجاه. با همان کت و شلوارهایمان، اما اینبار، بدون کراوات!
تکنوکرات‌ها، تا اینجا اثبات کرده اند که از انقلابیون ثابت قدم ترند. انقلابیونی که سالهاست در حسرت سالهای طلایی جهاد سازندگی، فقط روضه می گیرند و اشک حسرت می ریزند.


کد مطلب: 107248

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/107248/یک-عدد-چماق-لری-گم-شده

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1