تاریخ انتشار
دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۲۹
کد مطلب : ۹۱۴۳۱
مرگ عاطفهها (نوشته؛ وحید محمدیتبار)
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛ وحید محمدی تبار*
۳ روز است بغض گلویم را گرفته، جوهر قلمم یخ بسته، نای نوشتن ندارم، حتی باورش برایم سخت است، شنیدنش آزارم می دهد، هر ثانیه ذهنم از تکرارش خراش بر می دارد، ذوقم تلخ شده است، دلم می خواد این جنایت وجود نداشت، کاش یک تصادف بود، کاش سرطان عامل مرگ عاطفه بود، نه آن جنایتی که در طول عمرم در دیار غیرت و جوانمردی کهگیلویه ندیده و نشنیده بودم، عاطفه را نمی شناختم، اما عاطفه را می فهمم دلم می سوزد از باغی که می سوزد، از پر پر شدن عاطفه ها، از فراموش شدن سنت ها و غیرت ها، گاهی دلم هوس تفنگ پدری دارد.... بر جامعه سنتی و عشایری دیارم کهگیلویه و بویراحمد، چه رفته است! ناموس پرستی هایی که خونبهایش تاریخ دیارم را رنگین می کرد، چه شده است؟ یاد سخن مولایم علی (ع) می افتم ، که از ستمی که بر آن زن یهودی رفته بود، مرگ را مستحق می پنداشت، اما عاطفه که یهودی نبود! عاطفه داعش نبود..... عاطفه ایرانی، عاطفه لر و عاطفه کهگیلویه و بویراحمد، عاطفه شیعه و مسلمان، نوجوان معصومی که فاجعه قتلش بغض ها ترکاند و جگرها سوزاند بر جامعه عشایری لر، چه رفته است؟ که عاطفه ای در آن پرپر شود؟ این رسم ها و دردها و داغها در دیارم غریب بود، و غریب است، برای جامعه ام غیره قابل هضم است، تسلیت نمی گویم به مادر عاطفه! تسلیت نمی گویم به خانواده و فامیل عاطفه! تسلیت میگویم به مادران همه عاطفه ها تسلیت می گویم به ما! به همه خانواده بزرگ کهگیلویه و بویراحمد داغ عاطفه، درد همه ماست نه فقط خانواده اش به همت مسئولین جنایتکار پیدا می شود و اینجاست که حکم قصاص ارزشش نمایان میگردد، قصاصی سریع و علنی
مدیرکل نیروی انسانی و تحول اداری استانداری کهگیلویه و بویراحمد
۳ روز است بغض گلویم را گرفته، جوهر قلمم یخ بسته، نای نوشتن ندارم، حتی باورش برایم سخت است، شنیدنش آزارم می دهد، هر ثانیه ذهنم از تکرارش خراش بر می دارد، ذوقم تلخ شده است، دلم می خواد این جنایت وجود نداشت، کاش یک تصادف بود، کاش سرطان عامل مرگ عاطفه بود، نه آن جنایتی که در طول عمرم در دیار غیرت و جوانمردی کهگیلویه ندیده و نشنیده بودم، عاطفه را نمی شناختم، اما عاطفه را می فهمم دلم می سوزد از باغی که می سوزد، از پر پر شدن عاطفه ها، از فراموش شدن سنت ها و غیرت ها، گاهی دلم هوس تفنگ پدری دارد.... بر جامعه سنتی و عشایری دیارم کهگیلویه و بویراحمد، چه رفته است! ناموس پرستی هایی که خونبهایش تاریخ دیارم را رنگین می کرد، چه شده است؟ یاد سخن مولایم علی (ع) می افتم ، که از ستمی که بر آن زن یهودی رفته بود، مرگ را مستحق می پنداشت، اما عاطفه که یهودی نبود! عاطفه داعش نبود..... عاطفه ایرانی، عاطفه لر و عاطفه کهگیلویه و بویراحمد، عاطفه شیعه و مسلمان، نوجوان معصومی که فاجعه قتلش بغض ها ترکاند و جگرها سوزاند بر جامعه عشایری لر، چه رفته است؟ که عاطفه ای در آن پرپر شود؟ این رسم ها و دردها و داغها در دیارم غریب بود، و غریب است، برای جامعه ام غیره قابل هضم است، تسلیت نمی گویم به مادر عاطفه! تسلیت نمی گویم به خانواده و فامیل عاطفه! تسلیت میگویم به مادران همه عاطفه ها تسلیت می گویم به ما! به همه خانواده بزرگ کهگیلویه و بویراحمد داغ عاطفه، درد همه ماست نه فقط خانواده اش به همت مسئولین جنایتکار پیدا می شود و اینجاست که حکم قصاص ارزشش نمایان میگردد، قصاصی سریع و علنی
مدیرکل نیروی انسانی و تحول اداری استانداری کهگیلویه و بویراحمد