مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛سعید کرمی*
پایتخت طبیعت ایران نامی است که اگر چه قامتی به بلندای دنا دارد اما غفلت از آن، حقیقتی چون صفت نامیمون "محرومیتی" دارد که سالهای سال با نام سرزمین چهار فصل کهگیلویه و بویراحمد عجین شده است.
از منابع نفتی و معدنی این کهنهدیار که بگذریم، طبیعت بکر، جنگل سبز بلوط و پوشش گیاهان دارویی و خوراکی کمیاب این مرزوبوم، از مهمترین مولفههای ارزشی و پتانسیل بالقوهای است که نام پایتخت طبیعت ایران را در شناسنامه این استان مثبوت و منقوش نموده است.
طی سالیان اخیر، برخی سخنوران و قلم بدستان و دستاندرکاران اجرایی به انحای گوناگون و انگیزههای "الله یعلم"، طرحی را به ادعای ساماندهی رودخانه بشار استارت زدند و بر جمع آوری سنگ شکن های حاشیه این رودخانه اصرار و فریاد، که "آب را گل نکنیم"، و چندان از حفظ حیات ماهیان زرین کمر این رودخانه گفتند که گمان میرفت اجرای برنامه های مطروحه ایشان، بشار را به قطب شیلات کشور تبدیل خواهد کرد و ساحلاش را بهشت توریستی ایران زمین.!
طرح مذکور اما با کش و قوس های فراوان و استدلالات گوناگون و صغری کبری چیدنهای مربوط و نامربوط، به اجرا درآمد و چرخ نیمه جان کارخانجات حاشیه این رودخانه به خوابی ابدی فرو رفت که البته دودش به چشم مردم و سودش نصیب سوداگران شن و ماسه و مصالح ساختمانی و غرورش نیز چنان بر طراحان سینه چاک این طرح مستولی شد که آن را "طرح انقلابی" نامیدند.
و اما بشار هر روز قد باریک تر از دیروز؛ و اگر چه دیگر چنگال بیل و لودر در سینه بشار فرو نمیرود اما پهلوهایش از فشار زمین خواران به تنگ آمده هر روز نفسش تنگتر می شود و اینبار تخلیه کارخانهها خلوت امنی را فراهم نمود، تا در پناه سکوت مدعیان حفظ محیط زیست و غفلت آنانکه سنگ حریم بشار را به سینه میزدند حواشی این رودخانه به زمینهای شخصی تبدیل شود، و انگار نه انگار کسانی که دیروز برای حفظ بشار اشک تمساح میریختند و نوحه میسرودند امروز هم در قید حیاتاند و نفس میکشند.
و اما سنگ شکنها نیز، بکلوی بشار را رها کردند و جاشیر سپیدار را چسبیدهاند؛ آنها را به جایی بردند که چندان در معرض دید نباشند و احیاناً احساسات مدعیان محیط زیست را جریحه دار نکرده و بر عواطف لطیفشان گرد حسرت نپاشند؛ آنها این بار دل دلیها و سینه دلی بجکها را می خراشند و ریشه گیاهان قیمتی و مغفول مانده را می تراشند و البته مسئولان را چه باک؟، چون چیزی که زیاد است بلوط و بنه و کیکم و کتیرا و اوریشم و برنجاس و کنگر و بیلهر .....!
راستی از بلوط و بنه گفتم و یادم به مسئولان خدوم و برادران زحمتکش منابع طبیعی افتاد اما جز گزارش آتش سوزی و آمار تخریب منابع ملی و قلع و قمع درختان، و احیانا واگذاری یا واضح تر بگویم فروش منابع و مراتع به مردم، فکر محدود مرا به ژرفای خدمات فوق تخصصی ایشان! در راستای صیانت ازمنابعی که قرار است اگر چیزی از آن بماند به نسل بعدی تقدیم بداریم و بدارند، راه نبود و عجالتاً خواهشمند است ارباب قلم و اصحاب سخن، ذهن تاریک حقیر را به بیان خدمات بیدریغ سازمان نامبرده منور نموده و واضح بفرمایند که اصلا کار منابع طبیعی در استان ما چیست و تاکنون چه خدماتی را به جنگل های سبزپوش و منابع گیاهی استان یا به قولی طلای سبز زاگرس ارائه داده و چه تمهیداتی برای بقای حیات رو به زوال آن اندیشیدهاند؟؟؟.
البته چندی پیش که قصد داشتیم در حیاط قدیمی منزلمان آلونکی بسازیم، منباب طی مراحل اداری و عبور از هفتخان رستم به این اداره محترم نیز مراجعاتی مکرر داشتم و این عوامل غیور با بیان اینکه حیاط سیساله خانه ما و همچنین بخش اعظمی از روستای محل سکونت حقیر در محدوده منابع ملی است، در صدد صیانت جدی از منابع عمومی برآمده و ضمن تأکید بر حقوق مسلم خود و نهایت قاطعیت جهت حفظ امانات الهی، پیشنهاد خرید حیاط مذکور را به اینجانب دادند که به علت نارسایی مالی و کمی بهتزدگی توفیق خرید حیاط پدری و میراث خانوادگیمان میسور نگردید!؛ لذا مورد نامبرده نیز یکی از خدمات محسوس این عزیزان است که در خاطر حقیر مثبوت بود و سزاوار ندانستم از قلم بیافتد.
بگذریم و رشته کلام را گم نکنیم، سخن از سنگ شکنهای کوهی بود و غرض کنکاش پیرامون سود و زیان استفاده از این صنعت در طبیعت خاص و کم نظیر شهرستان بویراحمد است و حتیالامکان، تشخیص مستدلِ اَهم و مهم فیمابین صیانت از بکلوی بشار یا بقاء جاشیر سپیدار؟؟؟.
اگر از نظریات شخصی و سلایق سطحی پیرامون جمع آوری کارخانجات حاشیه بشار که شرح و بسطشان در این مکتوب نمی گنجد بگذریم و از جنبه زیست محیطی و منابع طبیعی بر غائله مطروحه متمرکز و میزان تبعات مخرب هرکدام از صنایع رودخانه ای و کوهی را با هم قیاس کنیم، تغییر خوراک این کارخانجات از رودخانهای به کوهی با توجه شرایط طبیعی و منحصر به فرد منطقه، نه تنها راه نجاتی برای محیط زیست محسوب نمیشود بلکه حجم بالایی از تخریب و انقراض را به پوشش گیاهی و منابع طبیعی تحمیل میکند که جبران آن به هیچوجه امکانپذیر نخواهد بود.
شکی نبوده و ما هم نافی آن نیستیم که در استانهای همجوار ما و شاید اکثر نقاط کشور، از مصالح کوهی برای تولید شن وماسه استفاده می شود، اما نکته اینجاست که شرایط آن مناطق به گونه ای است که شاید یک درخت و حتی گیاه مفید و قابل ذکری در برابر مناطق مورد استفاده ما تا شعاع چندین کیلومتری این صنایع وجود ندارد که این طبیعت بی حاصل و محیط لاینفع، استفاده اینچنین را توجیه میکند.
اما در استان ما که میتواند قطب گیاه شناسی ایران باشد و خصوصاً شهرستانهای بویراحمد و دنا که پوشیده از درخت و درختچه و گیاهان دارویی و خوراکی کمنظیر و بینظیر و کلکسیون متراکم گونههای ذیقیمت است، برداشت مصالح کوهی و تخریب پوشش غنی گیاهان به بهانه حمایت از بشار، هیچ توجیه منطقی و عقلانی نداشته و ندارد، و بی شک استفاده صحیح از بشار و نجات آن با روشهای علمی روز و مهندسی نوین معادن قابل دستیابی بوده و هرگونه تبعات ناشی از واحدهای رودخانه ای به صورت صددرصد قابل دفع و رفع خواهد بود.
من نگویم که بشارم به گل آلوده کنید
لیک گویم به صدای بن و جاشیر، کمی گوش کنید
من نگفتم که قزل به سینه رود بد است
لیک گفتم بنیو را به فدای بکلویی نکنید
بر تن ناز برنجاس و کلوس و بیلهر
تیغ بیل و چکش و پوزه لودر نکنید
*مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنا نیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
پایتخت طبیعت ایران نامی است که اگر چه قامتی به بلندای دنا دارد اما غفلت از آن، حقیقتی چون صفت نامیمون "محرومیتی" دارد که سالهای سال با نام سرزمین چهار فصل کهگیلویه و بویراحمد عجین شده است.
از منابع نفتی و معدنی این کهنهدیار که بگذریم، طبیعت بکر، جنگل سبز بلوط و پوشش گیاهان دارویی و خوراکی کمیاب این مرزوبوم، از مهمترین مولفههای ارزشی و پتانسیل بالقوهای است که نام پایتخت طبیعت ایران را در شناسنامه این استان مثبوت و منقوش نموده است.
طی سالیان اخیر، برخی سخنوران و قلم بدستان و دستاندرکاران اجرایی به انحای گوناگون و انگیزههای "الله یعلم"، طرحی را به ادعای ساماندهی رودخانه بشار استارت زدند و بر جمع آوری سنگ شکن های حاشیه این رودخانه اصرار و فریاد، که "آب را گل نکنیم"، و چندان از حفظ حیات ماهیان زرین کمر این رودخانه گفتند که گمان میرفت اجرای برنامه های مطروحه ایشان، بشار را به قطب شیلات کشور تبدیل خواهد کرد و ساحلاش را بهشت توریستی ایران زمین.!
طرح مذکور اما با کش و قوس های فراوان و استدلالات گوناگون و صغری کبری چیدنهای مربوط و نامربوط، به اجرا درآمد و چرخ نیمه جان کارخانجات حاشیه این رودخانه به خوابی ابدی فرو رفت که البته دودش به چشم مردم و سودش نصیب سوداگران شن و ماسه و مصالح ساختمانی و غرورش نیز چنان بر طراحان سینه چاک این طرح مستولی شد که آن را "طرح انقلابی" نامیدند.
و اما بشار هر روز قد باریک تر از دیروز؛ و اگر چه دیگر چنگال بیل و لودر در سینه بشار فرو نمیرود اما پهلوهایش از فشار زمین خواران به تنگ آمده هر روز نفسش تنگتر می شود و اینبار تخلیه کارخانهها خلوت امنی را فراهم نمود، تا در پناه سکوت مدعیان حفظ محیط زیست و غفلت آنانکه سنگ حریم بشار را به سینه میزدند حواشی این رودخانه به زمینهای شخصی تبدیل شود، و انگار نه انگار کسانی که دیروز برای حفظ بشار اشک تمساح میریختند و نوحه میسرودند امروز هم در قید حیاتاند و نفس میکشند.
و اما سنگ شکنها نیز، بکلوی بشار را رها کردند و جاشیر سپیدار را چسبیدهاند؛ آنها را به جایی بردند که چندان در معرض دید نباشند و احیاناً احساسات مدعیان محیط زیست را جریحه دار نکرده و بر عواطف لطیفشان گرد حسرت نپاشند؛ آنها این بار دل دلیها و سینه دلی بجکها را می خراشند و ریشه گیاهان قیمتی و مغفول مانده را می تراشند و البته مسئولان را چه باک؟، چون چیزی که زیاد است بلوط و بنه و کیکم و کتیرا و اوریشم و برنجاس و کنگر و بیلهر .....!
راستی از بلوط و بنه گفتم و یادم به مسئولان خدوم و برادران زحمتکش منابع طبیعی افتاد اما جز گزارش آتش سوزی و آمار تخریب منابع ملی و قلع و قمع درختان، و احیانا واگذاری یا واضح تر بگویم فروش منابع و مراتع به مردم، فکر محدود مرا به ژرفای خدمات فوق تخصصی ایشان! در راستای صیانت ازمنابعی که قرار است اگر چیزی از آن بماند به نسل بعدی تقدیم بداریم و بدارند، راه نبود و عجالتاً خواهشمند است ارباب قلم و اصحاب سخن، ذهن تاریک حقیر را به بیان خدمات بیدریغ سازمان نامبرده منور نموده و واضح بفرمایند که اصلا کار منابع طبیعی در استان ما چیست و تاکنون چه خدماتی را به جنگل های سبزپوش و منابع گیاهی استان یا به قولی طلای سبز زاگرس ارائه داده و چه تمهیداتی برای بقای حیات رو به زوال آن اندیشیدهاند؟؟؟.
البته چندی پیش که قصد داشتیم در حیاط قدیمی منزلمان آلونکی بسازیم، منباب طی مراحل اداری و عبور از هفتخان رستم به این اداره محترم نیز مراجعاتی مکرر داشتم و این عوامل غیور با بیان اینکه حیاط سیساله خانه ما و همچنین بخش اعظمی از روستای محل سکونت حقیر در محدوده منابع ملی است، در صدد صیانت جدی از منابع عمومی برآمده و ضمن تأکید بر حقوق مسلم خود و نهایت قاطعیت جهت حفظ امانات الهی، پیشنهاد خرید حیاط مذکور را به اینجانب دادند که به علت نارسایی مالی و کمی بهتزدگی توفیق خرید حیاط پدری و میراث خانوادگیمان میسور نگردید!؛ لذا مورد نامبرده نیز یکی از خدمات محسوس این عزیزان است که در خاطر حقیر مثبوت بود و سزاوار ندانستم از قلم بیافتد.
بگذریم و رشته کلام را گم نکنیم، سخن از سنگ شکنهای کوهی بود و غرض کنکاش پیرامون سود و زیان استفاده از این صنعت در طبیعت خاص و کم نظیر شهرستان بویراحمد است و حتیالامکان، تشخیص مستدلِ اَهم و مهم فیمابین صیانت از بکلوی بشار یا بقاء جاشیر سپیدار؟؟؟.
اگر از نظریات شخصی و سلایق سطحی پیرامون جمع آوری کارخانجات حاشیه بشار که شرح و بسطشان در این مکتوب نمی گنجد بگذریم و از جنبه زیست محیطی و منابع طبیعی بر غائله مطروحه متمرکز و میزان تبعات مخرب هرکدام از صنایع رودخانه ای و کوهی را با هم قیاس کنیم، تغییر خوراک این کارخانجات از رودخانهای به کوهی با توجه شرایط طبیعی و منحصر به فرد منطقه، نه تنها راه نجاتی برای محیط زیست محسوب نمیشود بلکه حجم بالایی از تخریب و انقراض را به پوشش گیاهی و منابع طبیعی تحمیل میکند که جبران آن به هیچوجه امکانپذیر نخواهد بود.
شکی نبوده و ما هم نافی آن نیستیم که در استانهای همجوار ما و شاید اکثر نقاط کشور، از مصالح کوهی برای تولید شن وماسه استفاده می شود، اما نکته اینجاست که شرایط آن مناطق به گونه ای است که شاید یک درخت و حتی گیاه مفید و قابل ذکری در برابر مناطق مورد استفاده ما تا شعاع چندین کیلومتری این صنایع وجود ندارد که این طبیعت بی حاصل و محیط لاینفع، استفاده اینچنین را توجیه میکند.
اما در استان ما که میتواند قطب گیاه شناسی ایران باشد و خصوصاً شهرستانهای بویراحمد و دنا که پوشیده از درخت و درختچه و گیاهان دارویی و خوراکی کمنظیر و بینظیر و کلکسیون متراکم گونههای ذیقیمت است، برداشت مصالح کوهی و تخریب پوشش غنی گیاهان به بهانه حمایت از بشار، هیچ توجیه منطقی و عقلانی نداشته و ندارد، و بی شک استفاده صحیح از بشار و نجات آن با روشهای علمی روز و مهندسی نوین معادن قابل دستیابی بوده و هرگونه تبعات ناشی از واحدهای رودخانه ای به صورت صددرصد قابل دفع و رفع خواهد بود.
من نگویم که بشارم به گل آلوده کنید
لیک گویم به صدای بن و جاشیر، کمی گوش کنید
من نگفتم که قزل به سینه رود بد است
لیک گفتم بنیو را به فدای بکلویی نکنید
بر تن ناز برنجاس و کلوس و بیلهر
تیغ بیل و چکش و پوزه لودر نکنید
*مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنا نیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
سخن بسیاراست ولی چیزی که نایاب است دریست بنام گوش شنوا وکلام آخر یادمان باشد مسئولان زود رنج شده اند آزرده خاطرشان نکنیم .