تاریخ انتشار
يکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۹:۱۲
کد مطلب : ۶۵۵۵۲

صدایت می کنم، صدایم را می‌شنوی؟

۰
کبنا ؛ 
اینجا که آرامگاه توست ، تکه ای از سرزمین مادری پرستوهای پدخندق است .من اینک از پس سالهای جنگ ، دست بر مزار تو می کشم وبه گلابی با اصرار حرفهای مادر ، گمنامی کلماتی که از جاودانگی ات می گویند ، عطرآگین می کنم .نمی دانم چندمین سال جوانی ات را هدیه ی خاک کردی ، همینقدر که ۱۸سالگی ام را با تو برای دردهای امروز قسمت می کنم کافی ست.آن روز را یادم هست که غریبانه عزیز دلهای ما شدی ولالایی مادری با عطر کفن بهشتی ات اجین بود که شاید ، در گوشه ای از سرزمین مادری امان ، مادر تو برای فرزندش اینچنین با سوز شروه خوانی می کند.
صدایت می کنم صدایم را می شنوی؟DSC02482
دلم آنقدر مالامال دردی جانکاه است که نمی دانم باتواز چه سخن بگویم ؟ برایم از فتح المبین بگو،از دستان کوچک ومردانگی «بهنام محمدی» که ۱۳سالگی اش را نثار نخلهای بی سر خرمشهر کرد.برایم از جوانهایی بگو که مظلومانه کبوتران لشکر خوبان شدند ، غواصانی که مادرانشان برای بوی پیراهنهایشان مثل زنان دیار من ، اوخشاماهای پر درد می سرایند .بامن از بوی باروت وصدای فشنگ وغریو الله اکبر بگو آنجا که فرزندان دیارم مردانه پد خندق را به تکه ای از بهشت بدل کردند.
من اینجا شرمسارم .من اینک در سکوتی که شبهای بیقراری ام را باتو دراین تکه از بهشت قسمت می کنم شرمسارم.از اینکه در پاسخ به تو از کدام درد بگویم از غربزده گیهایی که تقدس جنگ را در غبار رسانه ای ،آنچنان کم رنگ می کنند که تنها یاد یاران وغیرت آنان که مانده اند دست رد بر تفکر شومشان می زند.از قصاوت دلهایی بگویم که خون شیعیان دیار سالار شهیدان را بیرحمانه می ریزند و ادعای حکومت اسلامی برزبان دارند .
برایم از شبهای بی مهتاب اروند بگو، آنجا که طغیان رود وطغیان دل دریایی تو یکی شد و خون تو ویارانت پیک شادی وپیروزی عملیات های اینچنین بود.بامن از آن روزها بگو، که بی هیچ دغدغه ای مادر وخواهرانت را به غیرت همشهریانت می سپردی .بامن از صدای گامهای شهیدآوینی بگو آنجا که لبخندهایت را ،گریه های شبانه ات را سکوت شبهای بی قراری ات را با نگاه شیشه ای دوربینش به یادگار ثبت کرد.
صدایت می کنم ، صدایم را می شنوی ؟
کلمات ، بعد ازتو لشکری پرازحرف شدند ودر قطار جملاتشان ، صفحه صفحه کتاب، تابه تصویری ازتو ، از نگاه آسمانی ات واز نیزارهای مجنون وارتفاعات برفی ماووت بگویندومن غریبانه تورا واحساست وحضور نورانی خدایت را احساس کنم.ورق می زنم ومی خوانم،ورق می زنم ومی خندم وگریه می کنم و گاه حسرت می خورم که چه مردانه سینه سپر کردی و نامردمی ها را بر نتافتی.
تو را هر شب و هر روز در کنار همه ی جوانان هم سالت می بینم.تو را زمانی که هنوز بوی باروت و گلوله وگوشتهای سوخته را در مشام داری تصور می کنم وباتو قدم می گذارم به وادی خوبان ، آنجا که هیچ تفنگی تعصب وغیرت را در خانه اش نشانه نمی رود وخبر قتل ها و نامردمیهایش تیتر روزنامه ها نمی شود .باتو به وادی قدم می گذارم که انتقام را از دشمنی می گیری که چشم دل برمردانگی بسته وچشم برناموس دیارم دارد وتو مردانه تیر خشمت را به رویش نشانه می روی ، نه دیاری که تقدس تفنگ را در نشانه رفتن برسینه ی دوست وبرادر گم کرده اند.
صدایت می کنم ، صدایم را می شنوی؟
با من از پایی بگو که جاماند اما خاطرات صاحبش هنوز هم در دلهایمان جای دارد .در کدام عملیات بودی؟
تو شاهد شکست حصرآبادانی؟ همان یادگار ثامن الائمه ؟تو سرباز بستانی؟آنجا که غریو لشکر طریق القدس لرزه برجان دشمن انداخت؟ شاید از گیلان غربی؟ونشانی از ضربت ذوالفقار در نگاهت ثبت کردی؟از چزابه می آیی؟از ریجاب؟مریوان یا پاوه؟از کدام عملیات سخن داری؟از محمدرسول الله یا امیرالمومنین؟شاید یادگار فتح المبینی؟همان که پیر سالارمان آن را فتح الفتوح خواند؟
می دانم حرفها داری؟از وقتی که خونت به جوش آمدتا به تنبیه لشکر فسق وجور با عملیات رمضان پای در خاکش گذاری وغرورش را آنقدر جریحه دار کنی که بصره خواب شیرین پیروزی را به کابوس شکست از اسلام بدل کند .نمی دانم از کدام افتخارت بپرسم ؟صدایم را می شنوی؟
با من از عملیاتهایی بگو که رد پایت انجا بردل خاک ایران زمین تاریخ سرخی را به ثبت رساند.از قصر شیرین بگو وعملیات ثارالله -از میمک بگو با عملیات حسین ابن علی (ع) واز نقاط حمرین وعملیات محرم این سکوت صلواتی ات را بشکن واز شکستن مرز فاو سخن بگو ، آنجا که لشکر خیبر وبدر حماسه آفرید ومظلومانه شب های تیر وترکش را با نام والفجر مزین کردند.
فکه-حاج عمران-مهران-بانه-مریوان-چنگوله-چیلات-این دیار رد پایت را از اولین والفجر تا والفجر ۶ را به یادگار داردو آنجا که خیبریان فاتح جزایر مجنون شدند لشکر بدر فاتحانه هورالهویزه را به عطر نفس هایت مزین کرد.کربلای چهار نامش بر تن پاره ی شلمچه حک شد وجزیره ی مینو مزین به نام عملیات ظفر شد.از فاو بگو -کارخانه ی نمک-از والفجر هشت و اروند وجنایتهای شیمیایی عراق
صدایت می کنم ، صدایم را می شنوی؟
من در این سکوت غریو فریاد الله اکبر لشکر عاشورا را در عملیاتهای پیاپی می شنوم و شرمسارم  که هجده سالگی ام خلاصه می شود در همه ی آنچه تکنولوژی برتر است و آرزوهای بربادرفته می دانم و تو هجده سالگی ات را صرف دفاع از سرزمینم کردی آنجا که نخواستی ذره ای از خاک سرزمینم بر باد برود.
دهوک-سلیمانیه-کرکوک-دوکان-دربندیخان-ماووت-کوشک-طلاییه-وجفیر همه وهمه تو را صدا می زنند ویکصدا مردانگی تو را می خوانند
صدایت می کنم ،صدایم را می شنوی؟
یقین دارم که می شنوی زیرا همیشه می شنوم که می گویند :
: «شهیدان زنده اند»
وچه زیبا رهبر فرزانه امان فرمودند:
:شهیدان  مثل آیه های قرآن مقدس اند.
روزبه پوراحمد
نام شما

آدرس ايميل شما

مصایب اعتمادزدایی میان دولت و مردم ( به قلم؛ محسن خرامین )

مصایب اعتمادزدایی میان دولت و مردم ( به قلم؛ محسن خرامین )

«اعتماد» از عناصر لازم‌ و ابتدایی حکومت‌داری است که حکومت‌ها باید در خلق و حفظ آن گام ...
اگر بایدن پیروز شود...

اگر بایدن پیروز شود...

بايدن با مطرح کردن بحث موشک‌ها، قصد توافق دارد و قطعا ايران هم خطوط قرمزي براي مذاکره ...
اصلاح‌طلبان در سه راهی انتخاب

اصلاح‌طلبان در سه راهی انتخاب

حزب ندای ایرانیان هم یک طیف نواصلاح‌طلب محسوب می‌شود خواهان حضور در رقابت‌های انتخاباتی ...
1