تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۵۰
کد مطلب : ۳۲۱۷۲۷
درد دلی با «دنا»
۰
کبنا ؛امیریان
سلام بر دنای سرافراز و سربلند، سلام بر دنای مغرور و متکبر. سلام بر دنای خشمگین وغضبناک. سلام بر دنای که با در آغوش کشیدن ۶۶ گل پرپر شده نام خود را در چهار گوشه جهان جاودانه ساخت. سلامم را میشنوی؟ ای زیبای نامهربان. من از دیار دامنههای زیبایت با تو سخن می گویم. هر روز تو را می بینم واز مهربانیهایت از بخششهایت از سخاوتمندیهایت داستان ها شنیدهام و همیشه هم برخود بالیدهام که فرزندی از کوه دنایم. اما ای دنای عزیز نمیدانم یکمرتبه توراچه شدکه با گریاندن هزاران چشم وشکستن هزاران دل اینچنین خود را به همه دنیا نشان دادی؟ توبزرگ وباعظمت بودهای، توبه قامت تاریخ استوار بوده ای وهمه نیزاین راباور داشته ودارند، پس چگونه این همه افتخاروغرور را این چنین با خشم وغضب به دنیا نشان دادی؟ شاید نامهربانی های روزگارتو را نامهربان ساخته و یا شاید سرسختی های زمانه تو را نا شاد کرده! هرچه باشد باورم نمی شود که دنای همیشه سرافراز من با فرزندانش چنین کند، جمعی را پرپرکند وجماعتی را محزون و سرگردان نماید. باور کن همگان، چه ما که در دامان تو بزرگ شدهایم و چه آنها که در دورترین نقطه این جهان فقط نام تورا شاید شنیده باشند، باور کردند که تو چقدر میتوانی بی رحم وسنگدل باشی. نمیدانم جنس دل تواز چیست؟ از جنس سنگ است یا از جنس مرغزارها ولاله های واژگون دامنههایت؟ اماهرچه هست تو را قسمت میدهم که بیش از این چشمهای گریان و قلب های داغدیدمان را مگریان و مرنجان. توچه میدانی انتظارچیست؟ تو چه میدانی انتظار طفلی که چشم به راه پدر است چیست؟ توچه میدانی انتظار پدری که انتظار دیدن دختر ونوهایش را دارد، چییست؟ تو چه میدانی ضجههای دلخراش پدر ومادر وهمسرانی را که باور ندارند، دنای بزرگ این چنین عذابشان داده چیست؟ دیگر بس است، تو را به زیبای هایت قسمت میدهم دیگر نامهربانی مکن، عزیزانمان را در پی گل های پرپرشدمان فرستادهایم، نکند باز نا مهربانی کنی؟ نکند همچون کودکان لجوج و گستاخ که همه چیز را برای خودشان می خواهند، این لجاجت را ادامه دهی؟ امانه، باور دارم که تو نیز امروز از کرده خو پشیمانی وهمراه باهمه ماخون گریه میکنی، چراکه باران و برف و بورانهای پی در پیات نشان از این غم واندوه تو دارد. حال ما تو را بخشیدیم، تونیز مهربانی کن وبا ماهمراه باش وعزیزانمان را هرچه زودتر به ما برگردان.
سلام بر دنای سرافراز و سربلند، سلام بر دنای مغرور و متکبر. سلام بر دنای خشمگین وغضبناک. سلام بر دنای که با در آغوش کشیدن ۶۶ گل پرپر شده نام خود را در چهار گوشه جهان جاودانه ساخت. سلامم را میشنوی؟ ای زیبای نامهربان. من از دیار دامنههای زیبایت با تو سخن می گویم. هر روز تو را می بینم واز مهربانیهایت از بخششهایت از سخاوتمندیهایت داستان ها شنیدهام و همیشه هم برخود بالیدهام که فرزندی از کوه دنایم. اما ای دنای عزیز نمیدانم یکمرتبه توراچه شدکه با گریاندن هزاران چشم وشکستن هزاران دل اینچنین خود را به همه دنیا نشان دادی؟ توبزرگ وباعظمت بودهای، توبه قامت تاریخ استوار بوده ای وهمه نیزاین راباور داشته ودارند، پس چگونه این همه افتخاروغرور را این چنین با خشم وغضب به دنیا نشان دادی؟ شاید نامهربانی های روزگارتو را نامهربان ساخته و یا شاید سرسختی های زمانه تو را نا شاد کرده! هرچه باشد باورم نمی شود که دنای همیشه سرافراز من با فرزندانش چنین کند، جمعی را پرپرکند وجماعتی را محزون و سرگردان نماید. باور کن همگان، چه ما که در دامان تو بزرگ شدهایم و چه آنها که در دورترین نقطه این جهان فقط نام تورا شاید شنیده باشند، باور کردند که تو چقدر میتوانی بی رحم وسنگدل باشی. نمیدانم جنس دل تواز چیست؟ از جنس سنگ است یا از جنس مرغزارها ولاله های واژگون دامنههایت؟ اماهرچه هست تو را قسمت میدهم که بیش از این چشمهای گریان و قلب های داغدیدمان را مگریان و مرنجان. توچه میدانی انتظارچیست؟ تو چه میدانی انتظار طفلی که چشم به راه پدر است چیست؟ توچه میدانی انتظار پدری که انتظار دیدن دختر ونوهایش را دارد، چییست؟ تو چه میدانی ضجههای دلخراش پدر ومادر وهمسرانی را که باور ندارند، دنای بزرگ این چنین عذابشان داده چیست؟ دیگر بس است، تو را به زیبای هایت قسمت میدهم دیگر نامهربانی مکن، عزیزانمان را در پی گل های پرپرشدمان فرستادهایم، نکند باز نا مهربانی کنی؟ نکند همچون کودکان لجوج و گستاخ که همه چیز را برای خودشان می خواهند، این لجاجت را ادامه دهی؟ امانه، باور دارم که تو نیز امروز از کرده خو پشیمانی وهمراه باهمه ماخون گریه میکنی، چراکه باران و برف و بورانهای پی در پیات نشان از این غم واندوه تو دارد. حال ما تو را بخشیدیم، تونیز مهربانی کن وبا ماهمراه باش وعزیزانمان را هرچه زودتر به ما برگردان.