تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۱۹
کد مطلب : ۳۱۲۱۷۸
به چند کارگر «زن» نیازمندیم - یک آگهی و هزاران شرمندگی / مسوولان بیتوجهی نکنند
۰
کبنا ؛
متن ارسالی
چه داستان غم انگیزی است...
حکایت آگهیهای آبرومندانه اشتغال به کار بانوان کارگر بی بضاعت این دیار هر روز که پا به خیابانهای شهرمان میگذارم بغض سنگینی گلویم را میفشارد، چونانکه که اگر جلویش نایستم و بی مدارا رهایش کنم تمام حقیقت مرا به کام ناامیدی خود میبرد، برای درک شدت این تراژدی، لازم نیست زیاد دانا باشی، تنها با نگاهی به کوچه و بازار میتوانی تلخی رنج زنان زحمتکش این ولایت راببینی و بچشی.
گفتم ولایت، اما بسیار دوست داشتم از واژه آبادی استفاده کنم...
افسوس...
آخرچگونه آبادی خطابش کنم وقتی که آمار نزاعهای دسته جمعیاش هر روزه رو به بیداد است و خودکشیهای جوانان زیر ۲۵ سالش رتبه ۳ کشوری را برایمان رقم زده وآمارطلاقش، بی رویه روبه صعود است و همسرآزاری به نقاط اوج خود رسیده است و...
انگار نه انگار که این ولایت صاحب دارد و توسط مدعیان مدیریتیاش اداره میشود.
براساس کدام نشانه بپذیرم نماینده دولت درشهرم حضور دارد تا چشم بینای کم و کاستهای موجود در زندگی مردم و ساکنان حوزه مربوطه باشد و مشکلات و معظلات جامعه را با آسیب شناسی و مطالعه دقیق و ارائه راه حلهای علمی و آکادمی مدیریت نموده و در صورت لزوم به مکاتبه و مطالبه اعتبارات لازم جهت بسترسازی این مهم بپردازد.
نمایندهای که در جایگاه فرماندار یک شهرستان حتی نمیداند ۲۵ نوامبر چه روزی است تایک یادداشت مختصر مناسبتی را در حمایت از بانوان مظلوم و محجور دیارش ارائه دهد تاحس دلگرمی و همدردی و امید را در وجود نازک و رنج کشیده بانوانش روشن بدارد.
که اگر میدانست و دریغ کرد تنها تفسیری که دارد این است که این قبیل موضوعات اساسآ برای ایشان از اهمیت لازم برخوردار نبوده و اهمیت نداشتن، یعنی عدم شناخت نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی حوزه مدیریتی، یعنی بی خبری از عمق و شدت فاجعهای که در آمارها پنهان شده است، یعنی مشاهده سطحی آمارهایی که فقط روی کاغذ ارزش تماشا داشته است و بیشتر از آن زحمتی برای درک کردن و فهمیدن این بخش از رنجهای مستتر جامعه نکشیده است.
لکن چنین نمایندههایی اگر به چشم مردم به منزله مشتی که نشانه خروار است دیده شوند میتواند روشنترین توجیه برای شکست دولت خدمتگذار باشند و اما شایستگی نماینده منتخب مردمی خانه ملت را چگونه پذیرا باشیم؟
نمایندهای که فراموش کرده و نام زنان و دختران دیارش را فقط در نطق انتخاباتی که از قبل برایش مینویسند روخوانی میکند، این وسط سکوت شوراهای شهر هم بسیار شنیدنی است
راستی شهردار اصلاح طلبان کهگیلویه کجاست؟
انگار نه انگار که اولین مطالبه ما پارک بانوان بوده و حداقل انتظارمان این بود که عملآ جایگاه بانوان شهر را محترم داشته و این خواسته همه جا اجابت شده را برای این شهر رنج کشیده خارج از لیست هم لحاظ کرده وبعنوان یک اولویت در گوش نماینده ومسئولان نامسئولش فریاد کند؟
تراژدی یعنی اینکه هیچ جای درخوری، نامی از مادران زحمتکش و خواهران محروم از... و دختران قربانی تبعیض سرزمینت نباشد اما وقتی نیم دور در خیابانهای شهرت میزنی، در و دیوارش پر باشد از آگهیهای نیازمندی کارگر لازم، آگهیهایی که با تأکید بر جنسیت زن، بدون بیمه و باحداقل دستمزد، بانوان محروم این دیار را به عملگی و کار ارزان و تحمل مشقت فرامی خواند.
جایگاهی که تنها چون بر بلندای دیوارها نصب شده است مجلسی به نظر میآید.
و تنها دلخوشی اش آنجاست که دریافتیم حداقل روی دیوارهای پربازدید شهر که برای کارگری و عملگی صدایمان میکنند فراموش نشدهایم و جایمان را آنطور پر کردهاند که گویی لیاقتهایمان را با خط کش و گونیا و پرگار چنان محاسبه کردهاند که تخصص و تحصیلات و تواناییهایمان فقط و فقط در فروشندگی و ساندویچی و کالاپزشکی و شیرینی پزی بدرد این جامعه و دولت میخورد، تا اینگونه شعار کار و شکوفایی تحقق یافته باشد.
آری تا به یاد میآورم ما هر بار در انتخاباتهایمان اینگونه به خانه ملت نماینده فرستادیم تا هر جای شهر که خواستیم چشم بچرخانیم درشت و گیرا برایمان بنویسند؛
"" به چند کارگر و فروشنده زن نیازمندیم""
کارگرانی که همه لیسانسههای دانشگاههای ما هستند.
لیسانسههایی که از بیکاری به بینوایی رسیدهاند و همه از درک تحصیل بی حاصل پشیمانند، اینجاست که مرغابیها با افتخار از مقابل دیدگانمان رژه کنان به دو نیم دسته تقسیم میشوند، یکدسته به سمت فرمانداری و دسته دیگر به درب همیشه بسته دفتر نمایندهها تا به ادای سپاس و قدردانی بپردازنداما وقتی حتی بدین منظور هم دربهای بسته باز نمیشود همگی نومیدانه به سوی شهرداریها سرازیر میشوند و انتظاراتی را که نمایندههایمان باید اجابت کنند اشتباهآ از شهرداریها و شوراها مطالبه میکنند و علت اینکه توقعات مردم از شوراها و شهرداریها بیشتراز نمایندهها است نشآت گرفته از بی توجهی این دسته از آقایان است.
آقای استاندار من شما را در این فقره کمتر مخاطب قرار دادم با این استدلال که تازه به کرسی نشستهاید و شدت این رنجها را به درستی دریافت ننمودهاید،
اما اگر بی خبر نمانده باشید و بی اثر عبور کرده باشید باید بدانید به هر نفسی که تاکنون در محوطه استانداری کشیدهاید خائن اید. آیا تابحال دقت کردهاید دراینطور آگهیها، حقوق دریافتی ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزارتومانی بانوان کارگر را چه درشت و با افتخار مینویسند و هیچکس هم عارش نمیشود؟
حاشا به غیرتتان مردان سیاست مدار کهگیلویه و بویراحمد،زنده باد را اینجا باید نثار نام و نشان کسی کرد که اول بار گفت: جای مردان سیاست بنشانید درخت، که هوا تازه شود..
اما چرا بزرگ مینویسند ۱۵۰ هزارتومان؟
تا زن یا دختر کارگر از ابتدا همه چیز دستش بیاید.
تا بداند اگر با این حقوق میتواند عملگی کند شماره تماس را یاداشت کند و اگر نمیتواند خط را اشغال نکند زیرا بیچارهتر و نیازمند تراز او هم روی نوبت ایستاده است
تنهاحسنی که دارد این است که وقتی اینجا از احوال هم باخبر میشوند و میفهمند نیازمندتر از خودشان هم وجود دارد کمتر از بینوایی خود و بی رحمی روزگارشان گله میکنند. همان بانوان شریفی که چون خواستند استقلال پیدا کنند، تا آسیبهای اجتماعی دیگری را تجربه نکنند. تا به سیاستمداران مدعی درس شرف و آزادگی دهند،
تا بگویند پاکدامنی به هر قیمتی تا بگویند یک زن در همسایگی شما برای سربلند ماندن باید چه بهای گزافی بپردازد، بی آنکه حتی سختیهایش دیده شود، تنها به جرم اینکه برخی مسوولان ناتوان، مسئول مسائلی شدند که نسبت به آنها هیچ شناخت درستی ندارید، تا بگویند با همه این سردیها و سختیها و نابرابریها و نامهربانیها باز هم اینجای دنیا ایستادهایم.
تا همه چیز دستتان بیاید و ماهم بیشتر بدانیم که زیر چتر حمایت کدام قانون و کدام دولت و کدام حکومت هنوز اقرار میکنیم که زن ماندهایم...
زنی که باید عاشقانه ها و زنانگیها و مادرانههایش را زمین بگذارد و مقابل آیینه نشستن و شانه کشیدن به موهایش را از چرخه زندگیاش خارج کند تا صبح زود که از خواب بیدار میشود، فراموش نکند که قرار است کس دیگری باشد و باید از سحرگاه تا شام شب فقط یک عمله باقی بماند تا مبادا نیازهای زندگی، مجبورش کند دستش را مقابل برخی افراد نااهل و ناجوانمرد، دراز کند، تا مبادا از سرما و گرسنگی بمیرد، تا بداند که باید سنگهایش را از همین ابتدا با خودش وابکند و همان انتخاب معروف ""بد و بدتر "" را که سالها به آن محکوم مانده است، انجام دهد.
یا بپذیرد که در بهترین سمت کارگری که فروشندگی است جنس بفروشد، یا هم باید گرفتار آسیبهای اجتماعی ناخواسته شود.
آری آقای نماینده این ساز خیلی وقت است که شکسته است آن صدایی که تاکنون به گوشتان شاد مینواخت صدای قارقار کلاغهایی است که برای سیر کردن حرص و طمع خود همواره وانمود کردهاند خانم همسایه به موقع به خانه رسیده است تا شما از حقیقت ماجرا بازبمانید.
تا لازم نبینید پنجره را باز کنید و نارضایتی بعضی از بانوان محجور و مظلوم حوزه انتخابیهات را که با شوق و امید نامت را با سرانگشت خود مهر کردند و اکنون صدایشان به جایی نمیرسد را ببینید، اگر نه خودتان هم بهتر میدانید ۱۵۰ هزارتومان حقوق یک ماه بیکاری و رنج بی حساب زن کارگر کهگیلویه، قیمت یک قالپاق ماشین دختر بعضی مسوولان هم نیست.
مشتاقم بدانم درخصوص مسائل زنان چرا راکد و بی اثر ماندهاید؟
اگر اینگونه نیست پاسخگو بوده وبدانید، حداقل کاری که میتوانید در این راستا انجام دهید، جدی کردن الزام سرپرستان و کارفرمایان برای پرداخت حق بیمه این قشر محجور ومظلوم است...
حقوقهای ۱۵۰ و ۲۰۰ و ۲۵۰ هزارتومان رابازهم میتوانند تحمل کنند، اینبار من ضمانت میکنم، فقط خواهشمند است همت گمارده و باهماهنگ کردن سایر نمایندههای استان و حمایت شخص استاندار و دستگاههای زیربط و نظارت جدی، صدور و پرداخت بیمه را برای کارگران زن این دیار، لازم الاجرا و موکدآ با نظارت واقعی در اجرا اجباری کنید،
زیرا بعضی قوانین نگاشته شدهای که اجرا نمیشود یا به راحتی دور زده میشوند انگار از ابتدا هم نوشته نشده و مانند آب در هاونگ کوبیدن بیهوده و بی نتیجه است.
زینب زارع
دوازدهم بهمن ماه ۱۳۹۶
۱۳۹۶
متن ارسالی
چه داستان غم انگیزی است...
حکایت آگهیهای آبرومندانه اشتغال به کار بانوان کارگر بی بضاعت این دیار هر روز که پا به خیابانهای شهرمان میگذارم بغض سنگینی گلویم را میفشارد، چونانکه که اگر جلویش نایستم و بی مدارا رهایش کنم تمام حقیقت مرا به کام ناامیدی خود میبرد، برای درک شدت این تراژدی، لازم نیست زیاد دانا باشی، تنها با نگاهی به کوچه و بازار میتوانی تلخی رنج زنان زحمتکش این ولایت راببینی و بچشی.
گفتم ولایت، اما بسیار دوست داشتم از واژه آبادی استفاده کنم...
افسوس...
آخرچگونه آبادی خطابش کنم وقتی که آمار نزاعهای دسته جمعیاش هر روزه رو به بیداد است و خودکشیهای جوانان زیر ۲۵ سالش رتبه ۳ کشوری را برایمان رقم زده وآمارطلاقش، بی رویه روبه صعود است و همسرآزاری به نقاط اوج خود رسیده است و...
انگار نه انگار که این ولایت صاحب دارد و توسط مدعیان مدیریتیاش اداره میشود.
براساس کدام نشانه بپذیرم نماینده دولت درشهرم حضور دارد تا چشم بینای کم و کاستهای موجود در زندگی مردم و ساکنان حوزه مربوطه باشد و مشکلات و معظلات جامعه را با آسیب شناسی و مطالعه دقیق و ارائه راه حلهای علمی و آکادمی مدیریت نموده و در صورت لزوم به مکاتبه و مطالبه اعتبارات لازم جهت بسترسازی این مهم بپردازد.
نمایندهای که در جایگاه فرماندار یک شهرستان حتی نمیداند ۲۵ نوامبر چه روزی است تایک یادداشت مختصر مناسبتی را در حمایت از بانوان مظلوم و محجور دیارش ارائه دهد تاحس دلگرمی و همدردی و امید را در وجود نازک و رنج کشیده بانوانش روشن بدارد.
که اگر میدانست و دریغ کرد تنها تفسیری که دارد این است که این قبیل موضوعات اساسآ برای ایشان از اهمیت لازم برخوردار نبوده و اهمیت نداشتن، یعنی عدم شناخت نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی حوزه مدیریتی، یعنی بی خبری از عمق و شدت فاجعهای که در آمارها پنهان شده است، یعنی مشاهده سطحی آمارهایی که فقط روی کاغذ ارزش تماشا داشته است و بیشتر از آن زحمتی برای درک کردن و فهمیدن این بخش از رنجهای مستتر جامعه نکشیده است.
لکن چنین نمایندههایی اگر به چشم مردم به منزله مشتی که نشانه خروار است دیده شوند میتواند روشنترین توجیه برای شکست دولت خدمتگذار باشند و اما شایستگی نماینده منتخب مردمی خانه ملت را چگونه پذیرا باشیم؟
نمایندهای که فراموش کرده و نام زنان و دختران دیارش را فقط در نطق انتخاباتی که از قبل برایش مینویسند روخوانی میکند، این وسط سکوت شوراهای شهر هم بسیار شنیدنی است
راستی شهردار اصلاح طلبان کهگیلویه کجاست؟
انگار نه انگار که اولین مطالبه ما پارک بانوان بوده و حداقل انتظارمان این بود که عملآ جایگاه بانوان شهر را محترم داشته و این خواسته همه جا اجابت شده را برای این شهر رنج کشیده خارج از لیست هم لحاظ کرده وبعنوان یک اولویت در گوش نماینده ومسئولان نامسئولش فریاد کند؟
تراژدی یعنی اینکه هیچ جای درخوری، نامی از مادران زحمتکش و خواهران محروم از... و دختران قربانی تبعیض سرزمینت نباشد اما وقتی نیم دور در خیابانهای شهرت میزنی، در و دیوارش پر باشد از آگهیهای نیازمندی کارگر لازم، آگهیهایی که با تأکید بر جنسیت زن، بدون بیمه و باحداقل دستمزد، بانوان محروم این دیار را به عملگی و کار ارزان و تحمل مشقت فرامی خواند.
جایگاهی که تنها چون بر بلندای دیوارها نصب شده است مجلسی به نظر میآید.
و تنها دلخوشی اش آنجاست که دریافتیم حداقل روی دیوارهای پربازدید شهر که برای کارگری و عملگی صدایمان میکنند فراموش نشدهایم و جایمان را آنطور پر کردهاند که گویی لیاقتهایمان را با خط کش و گونیا و پرگار چنان محاسبه کردهاند که تخصص و تحصیلات و تواناییهایمان فقط و فقط در فروشندگی و ساندویچی و کالاپزشکی و شیرینی پزی بدرد این جامعه و دولت میخورد، تا اینگونه شعار کار و شکوفایی تحقق یافته باشد.
آری تا به یاد میآورم ما هر بار در انتخاباتهایمان اینگونه به خانه ملت نماینده فرستادیم تا هر جای شهر که خواستیم چشم بچرخانیم درشت و گیرا برایمان بنویسند؛
"" به چند کارگر و فروشنده زن نیازمندیم""
کارگرانی که همه لیسانسههای دانشگاههای ما هستند.
لیسانسههایی که از بیکاری به بینوایی رسیدهاند و همه از درک تحصیل بی حاصل پشیمانند، اینجاست که مرغابیها با افتخار از مقابل دیدگانمان رژه کنان به دو نیم دسته تقسیم میشوند، یکدسته به سمت فرمانداری و دسته دیگر به درب همیشه بسته دفتر نمایندهها تا به ادای سپاس و قدردانی بپردازنداما وقتی حتی بدین منظور هم دربهای بسته باز نمیشود همگی نومیدانه به سوی شهرداریها سرازیر میشوند و انتظاراتی را که نمایندههایمان باید اجابت کنند اشتباهآ از شهرداریها و شوراها مطالبه میکنند و علت اینکه توقعات مردم از شوراها و شهرداریها بیشتراز نمایندهها است نشآت گرفته از بی توجهی این دسته از آقایان است.
آقای استاندار من شما را در این فقره کمتر مخاطب قرار دادم با این استدلال که تازه به کرسی نشستهاید و شدت این رنجها را به درستی دریافت ننمودهاید،
اما اگر بی خبر نمانده باشید و بی اثر عبور کرده باشید باید بدانید به هر نفسی که تاکنون در محوطه استانداری کشیدهاید خائن اید. آیا تابحال دقت کردهاید دراینطور آگهیها، حقوق دریافتی ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزارتومانی بانوان کارگر را چه درشت و با افتخار مینویسند و هیچکس هم عارش نمیشود؟
حاشا به غیرتتان مردان سیاست مدار کهگیلویه و بویراحمد،زنده باد را اینجا باید نثار نام و نشان کسی کرد که اول بار گفت: جای مردان سیاست بنشانید درخت، که هوا تازه شود..
اما چرا بزرگ مینویسند ۱۵۰ هزارتومان؟
تا زن یا دختر کارگر از ابتدا همه چیز دستش بیاید.
تا بداند اگر با این حقوق میتواند عملگی کند شماره تماس را یاداشت کند و اگر نمیتواند خط را اشغال نکند زیرا بیچارهتر و نیازمند تراز او هم روی نوبت ایستاده است
تنهاحسنی که دارد این است که وقتی اینجا از احوال هم باخبر میشوند و میفهمند نیازمندتر از خودشان هم وجود دارد کمتر از بینوایی خود و بی رحمی روزگارشان گله میکنند. همان بانوان شریفی که چون خواستند استقلال پیدا کنند، تا آسیبهای اجتماعی دیگری را تجربه نکنند. تا به سیاستمداران مدعی درس شرف و آزادگی دهند،
تا بگویند پاکدامنی به هر قیمتی تا بگویند یک زن در همسایگی شما برای سربلند ماندن باید چه بهای گزافی بپردازد، بی آنکه حتی سختیهایش دیده شود، تنها به جرم اینکه برخی مسوولان ناتوان، مسئول مسائلی شدند که نسبت به آنها هیچ شناخت درستی ندارید، تا بگویند با همه این سردیها و سختیها و نابرابریها و نامهربانیها باز هم اینجای دنیا ایستادهایم.
تا همه چیز دستتان بیاید و ماهم بیشتر بدانیم که زیر چتر حمایت کدام قانون و کدام دولت و کدام حکومت هنوز اقرار میکنیم که زن ماندهایم...
زنی که باید عاشقانه ها و زنانگیها و مادرانههایش را زمین بگذارد و مقابل آیینه نشستن و شانه کشیدن به موهایش را از چرخه زندگیاش خارج کند تا صبح زود که از خواب بیدار میشود، فراموش نکند که قرار است کس دیگری باشد و باید از سحرگاه تا شام شب فقط یک عمله باقی بماند تا مبادا نیازهای زندگی، مجبورش کند دستش را مقابل برخی افراد نااهل و ناجوانمرد، دراز کند، تا مبادا از سرما و گرسنگی بمیرد، تا بداند که باید سنگهایش را از همین ابتدا با خودش وابکند و همان انتخاب معروف ""بد و بدتر "" را که سالها به آن محکوم مانده است، انجام دهد.
یا بپذیرد که در بهترین سمت کارگری که فروشندگی است جنس بفروشد، یا هم باید گرفتار آسیبهای اجتماعی ناخواسته شود.
آری آقای نماینده این ساز خیلی وقت است که شکسته است آن صدایی که تاکنون به گوشتان شاد مینواخت صدای قارقار کلاغهایی است که برای سیر کردن حرص و طمع خود همواره وانمود کردهاند خانم همسایه به موقع به خانه رسیده است تا شما از حقیقت ماجرا بازبمانید.
تا لازم نبینید پنجره را باز کنید و نارضایتی بعضی از بانوان محجور و مظلوم حوزه انتخابیهات را که با شوق و امید نامت را با سرانگشت خود مهر کردند و اکنون صدایشان به جایی نمیرسد را ببینید، اگر نه خودتان هم بهتر میدانید ۱۵۰ هزارتومان حقوق یک ماه بیکاری و رنج بی حساب زن کارگر کهگیلویه، قیمت یک قالپاق ماشین دختر بعضی مسوولان هم نیست.
مشتاقم بدانم درخصوص مسائل زنان چرا راکد و بی اثر ماندهاید؟
اگر اینگونه نیست پاسخگو بوده وبدانید، حداقل کاری که میتوانید در این راستا انجام دهید، جدی کردن الزام سرپرستان و کارفرمایان برای پرداخت حق بیمه این قشر محجور ومظلوم است...
حقوقهای ۱۵۰ و ۲۰۰ و ۲۵۰ هزارتومان رابازهم میتوانند تحمل کنند، اینبار من ضمانت میکنم، فقط خواهشمند است همت گمارده و باهماهنگ کردن سایر نمایندههای استان و حمایت شخص استاندار و دستگاههای زیربط و نظارت جدی، صدور و پرداخت بیمه را برای کارگران زن این دیار، لازم الاجرا و موکدآ با نظارت واقعی در اجرا اجباری کنید،
زیرا بعضی قوانین نگاشته شدهای که اجرا نمیشود یا به راحتی دور زده میشوند انگار از ابتدا هم نوشته نشده و مانند آب در هاونگ کوبیدن بیهوده و بی نتیجه است.
زینب زارع
دوازدهم بهمن ماه ۱۳۹۶
۱۳۹۶