تاریخ انتشار
يکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۴۸
کد مطلب : ۳۱۱۱۰۰
در نکوداشت «حاج مظفر کشوری» و نقش او در تاسیس دهدشت جدید
۱
کبنا ؛متن ارسالی
توقع از بعضی شهروندان دهدشت در داشتن اطلاعات کافی از نام داران تاریخ شهر و دیارشان، به همان اندازه نابجاست که از برخی مردم کشور توقع داشته باشیم مشاهیر کشور خود را بهخوبی بشناسند. چرا که نه تنها کاری برای شناخت کافی از پیشینیان صورت نمیگیرد، بلکه به نظر میرسد ارادهای وجود دارد تا شهروندان هر چه بیشتر با گذشته خود بیگانه شوند.
پس طبیعی است که خبر درگذشت «مظفر کشوری» بهعنوان نخستین سرمایه گذار دهدشت جدید، که جد و جهد او برای رونق شهری که چند دهه فترت را پشت سر نهاده، چندان سر و صدایی نکند.
در باب گذشته درخشان «دهدشت» تا عهد قاجار و پهلوی اول، پیشتر چند سطری نگاشتهام. و مجال آن نیست.
اما برای ورود به بحث اصلی، ناچاریم فضای سالهای دهه سی و چهل شمسی را نظری بیافکنیم.
پس از سقوط دهدشت قدیم، تجار و کسبه و شهرنشینان، شهر آباد را رها کرده به نقاط مختلف کشور حتی آسیا سفر میکنند. در حوزه عشایری هم پس از سقوط ایل نویی (بهعنوان قدرت متمرکز) خلا قدرت در کهگیلویه پدید میآید و طوایفی از بویراحمد در دشت دهدشت سکنی میگزینند.
این خلا قدرت با وقوع نزاعهای عشایری دهه سی و چهل شمسی (مشخصاً سال ۳۲ تا چهل و دو) و سرکوب مکرر غایلههای عشایری، پس از ترور عبدالله ضرغام پور بهعنوان مقتدرترین خان در بویراحمد و کهگیلویه، تا حد زیادی به نظام خانی در کهگیلویه پایان میبخشد. همزمان در کشور انقلاب سفید (که بر حسب اتفاق تاریخ آن با نگارش این یادداشت یکی است) و بعد اصلاحات ارضی، سبب میشود که دولت وقت، سعی در تاسیس دو شهرستان کند تا بلکه با یکجا نشین کردن عشایر، به نوعی فضا را آرام کند.
لذا، بویراحمد را که با مداخله ارتش آرام شده بود، با کهگیلویه و گچساران بهعنوان استانی جدید اعلام مینماید.
تا این تاریخ، فرمانداری کل در حوزه کهگیلویه، در محدوده چرام قرار داشت. و پاسگاه «تمبی» بهعنوان اصلیترین مقر نظامی محسوب میشد.
«سناتور موسوی» که در آن زمان نماینده مجلس شورای ملی و در دهه پنجاه از سوی دربار سناتور بهبهان و کهگیلویه بود، علاوه بر نفوذ سیاسی بسیار بالا در تهران و خوزستان، در اکثر مناطق فعلی کهگیلویه-مانند چرام- و بهبهان دارای اراضی مرغوب و آبی بود، که البته اراضی بعضاً متعلق به وی و خانواده او بود. از جمله این اراضی زمینهای دشت چرام بوده که در آن زمان تنها اراضی ثبت شده در کل منطقه محسوب میشد.
جالب است بدانیم همین مساله، سرنوشت چرام را بهعنوان اولین فرمانداری کهگیلویه به گونه دیگر رقم زد.
به این شرح که؛ در سال ۱۳۴۲ فردی نظامی و مقتدر، به نام سرهنگ علیزاده (بعدها تیمسار) چون در سرکوب غایله عشایر خوش درخشیده بود، از سوی دولت وقت ابلاغ فرمانداری دریافت میدارد.
در اولین اقدام پس از دریافت مبلغ یکصد هزار تومان وجه، ماموریت مییابد تا ادارات دولتی را در چرام بنیان گذاری کند. پس از مراجعه و مذاکره با خوانین آن دیار، در مییابد که اراضی چرام مالک رسمی و ثبتی دارد و چارهای جز پرداخت وجه به مالک وجود ندارد. و اگر اعتبار را جهت خرید زمین صرف کند، برای ساخت و ساز چیزی باقی نمیماند. لذا با سران طوایف دهدشت به گفتگو مینشیند و پس از استقبال آنان از موضوع انتقال مرکزیت از چرام به دهدشت، راهی تهران میشود. او که در دربار آن زمان، فردی شناخته شده بود، پس از ملاقات با وزیر کشور و اطلاع از دشوار بودن تغییر مرکزیت، پس از ملاقات نخست وزیر و حتی شخص شاه، با دست پر بر میگردد و اختیارات کامل جهت تغییر مرکزیت شهرستان از چرام به «هر نقطه از کهگیلویه» را دریافت میکند.
با مراجعه به کهگیلویه، با زمین داران دهدشت به تفاهمی دست مییابد به این مفهوم که «برای تاسیس دهدشت، هر دارنده نسق زراعی، سهمی از نسق را به دولت واگذار کند، در مقابل همان میزان از نسق آنان کسر نگردد) لذا از سوی زمین داران همه طوایف کهگیلویه-منهای چرام- و معتمدین، مورد حمایت کامل قرار میگیرد، استقبالی که در چرام با آن مواجه نشد. (گفتنی است در این زمان بیشتر جمعیت ساکن در دهدشت از طایفه طاس احمدی و بعد خواجه تشکیل میشد، بیشترین نسق زراعی هم متعلق به همین گروه بود، بالتبع اکثریت هیات معتمدین از طایفه طاس احمدی تشکیل میشد).
این نکته صرفاً جهت آگاهی ذکر شده است)
پس ازین تفاهم بود که مهندس «آیتی» مسول اصلاحات ارضی کهگیلویه، پیشنهاد فنی کار را به این شرح داد که «از مرکز شهر، به شعاع یک کیلومتر، هر نقطهای که دولت تشخیص دهد، اراضی را به رایگان و به ارضایت مالک، جهت تاسیس ادارات دولتی تملک نماید.»
اینگونه بود که بارقه امید پس از چند دهه که از جوانمرگی دهدشت کهن میگذشت، بار دگر بر تارک دهدشت پیدا شد.
شهری جدید در حال شکل گیری بود. و علیزاده اراده عجیبی بر تسریع این امر داشت. گاهی عشایر را مجبور به سکونت در شهر میکرد و گاهی به تشویق آنها میپرداخت.
در این میان بود که بعد از نام علیزاده یک نام دیگر بر زبانها افتاد. «مظفر یا ظفر کشوری»
مرحوم کشوری-که به هر دو نام شناخته می شد-تاجر زادهای بود که در سال ۱۳۰۱ در محله «گودچهک» بهبهان زاده شد.
از ابتدای تاسیس دهدشت، در مرکز شهر قلعه و باغی بنا نمود. ارتباط بالای میان او و حاکم نظامی کهگیلویه سبب شد که حتی اقامت گاه علیزاده هم تا مدتها در همین قلعه باشد.
حتی جلسات متعدد با سران و بحث و گفتگو و نشستهای متعدد در باب مسایل مهم شهر همه در همین مکان برگزار میشده (جا دارد اداره میراث فرهنگی رسیدگی و حفظ این محل را در دستور کار قرار دهد)
از جمله تجارتهای مرحوم کشوری، تامین اقلام مورد نیاز ارتش و نظامیان آن زمان در دهدشت و بهبهان بود.
همین ارتباط به رونق تجارت و در نتیجه سکونت در دهدشت کمک فراوان کرد. به این شرح که تا پیش از آن، عشایر باید سختی راه و خطرات سفر تا بهبهان را به جان میخریدند، تا خود را به بازار بهبهان برسانند.
متاسفانه روایتهایی که از این گونه معاملات شنیده میشود، عدم رعایت انصاف با اهالی کهگیلویه را میرساند.
برای مثال زحمت چند ماهه دامدار کهگیلویه اگر چند کیلو روغن و پشم بود، در قبال مقدار کمی مایحتاج مانند قند و چای و پارچه و لباس دریافت میشد.
اقدام کشوری به راه اندازی چند باب مغازه و تامین مایحتاج، کم کم این نامعادله را به نفع اهالی دهدشت به هم زد. گاه حتی اقلام را بار خودروهای نظامی که جهت ماموریت میآمدند در دهدشت تخلیه مینمود. از جمله این اقلام «نفت» بود که تا پیش از این، کمتر در منطقه به مصرف اهالی میرسید.
اما شاید مهمترین اقدام کشوری در توسعه منطقه، راه اندازی آسیاب آرد در مرکز شهر بود.
این اقدام تبعا با مخالفت متنفذین چرام همراه بود چرا که تا آن زمان، برای آرد کردن گندم، مردم دهدشت و اطراف، باید راهی طولانی را تا آسیابهای چرام و اطراف (که علی القاعده باید همگی آبی بوده باشند) می پیموندند.
اما ورود اولین آسیاب دیزلی-و بعدها برقی-ساخت شرکت black stone انگلستان، و نصب آن در دهدشت، شاید آن قدر خوشحال کننده بود که امروز خبر فرودگاه در یک شهر!
تاسیس «مکینه کشوری» و در کنارش مغازه بزرگ و برای آن زمان مدرن (در محل فعلی بانک مسکن دهدشت) علاوه بر خدمات و تامین کالا، چندین نفر اشتغال هم ایجاد کرد.
در وصف انصاف و مردم داری کشوری زیاد شنیدهام.
نسیه دادن به مردم بی بضاعت، خرید دام و واگذاری به افراد برای نگهداری بهصورت شراکتی، کمک به افراد جهت تاسیس مغازه در مناطق شهری و روستایی، تامین وسیله نقلیه برای نقل و انتقال افراد و کالا به بهبهان و…..
شخصاً از استاد منعقد، که در زمان تاسیس قلعه بهعنوان بنا با کشوری همکاری میکرد خاطرات جالبی شنیدم.
باری! دهدشت قدیم رونقی آنچنان داشت که نظر مورخین و مستشرقین را به خود جلب نمود.
دهدشت جدید در دهه سی و چهل هم در آغاز کار، میزبان بهبهانیهای تجارت پیشه بود که کار هر کدام مصداق سرمایه گذاری بود. حلقه گمشده امروز دهدشت.
از جمله بهبهانیهای دیگر که علاوه بر ارایه کالا و خدمات، در شکل گیری فرهنگ هم نقش داشتند میتوان یاد کرد از آقایان(مرحوم قنبر رنگی ۰ مرحوم خاکسار. مرحوم علیزادگان.
و…….).
خداوند همه خادمان در گذشته مردم را رحمت کند.
پی نوشت:
سپاسگزارم از آقای سیروس بهره مند. که اطلاعات خوبی در این زمینه در اختیار بنده قرار دادند.
محمد زرین
ششم بهمن
توقع از بعضی شهروندان دهدشت در داشتن اطلاعات کافی از نام داران تاریخ شهر و دیارشان، به همان اندازه نابجاست که از برخی مردم کشور توقع داشته باشیم مشاهیر کشور خود را بهخوبی بشناسند. چرا که نه تنها کاری برای شناخت کافی از پیشینیان صورت نمیگیرد، بلکه به نظر میرسد ارادهای وجود دارد تا شهروندان هر چه بیشتر با گذشته خود بیگانه شوند.
پس طبیعی است که خبر درگذشت «مظفر کشوری» بهعنوان نخستین سرمایه گذار دهدشت جدید، که جد و جهد او برای رونق شهری که چند دهه فترت را پشت سر نهاده، چندان سر و صدایی نکند.
در باب گذشته درخشان «دهدشت» تا عهد قاجار و پهلوی اول، پیشتر چند سطری نگاشتهام. و مجال آن نیست.
اما برای ورود به بحث اصلی، ناچاریم فضای سالهای دهه سی و چهل شمسی را نظری بیافکنیم.
پس از سقوط دهدشت قدیم، تجار و کسبه و شهرنشینان، شهر آباد را رها کرده به نقاط مختلف کشور حتی آسیا سفر میکنند. در حوزه عشایری هم پس از سقوط ایل نویی (بهعنوان قدرت متمرکز) خلا قدرت در کهگیلویه پدید میآید و طوایفی از بویراحمد در دشت دهدشت سکنی میگزینند.
این خلا قدرت با وقوع نزاعهای عشایری دهه سی و چهل شمسی (مشخصاً سال ۳۲ تا چهل و دو) و سرکوب مکرر غایلههای عشایری، پس از ترور عبدالله ضرغام پور بهعنوان مقتدرترین خان در بویراحمد و کهگیلویه، تا حد زیادی به نظام خانی در کهگیلویه پایان میبخشد. همزمان در کشور انقلاب سفید (که بر حسب اتفاق تاریخ آن با نگارش این یادداشت یکی است) و بعد اصلاحات ارضی، سبب میشود که دولت وقت، سعی در تاسیس دو شهرستان کند تا بلکه با یکجا نشین کردن عشایر، به نوعی فضا را آرام کند.
لذا، بویراحمد را که با مداخله ارتش آرام شده بود، با کهگیلویه و گچساران بهعنوان استانی جدید اعلام مینماید.
تا این تاریخ، فرمانداری کل در حوزه کهگیلویه، در محدوده چرام قرار داشت. و پاسگاه «تمبی» بهعنوان اصلیترین مقر نظامی محسوب میشد.
«سناتور موسوی» که در آن زمان نماینده مجلس شورای ملی و در دهه پنجاه از سوی دربار سناتور بهبهان و کهگیلویه بود، علاوه بر نفوذ سیاسی بسیار بالا در تهران و خوزستان، در اکثر مناطق فعلی کهگیلویه-مانند چرام- و بهبهان دارای اراضی مرغوب و آبی بود، که البته اراضی بعضاً متعلق به وی و خانواده او بود. از جمله این اراضی زمینهای دشت چرام بوده که در آن زمان تنها اراضی ثبت شده در کل منطقه محسوب میشد.
جالب است بدانیم همین مساله، سرنوشت چرام را بهعنوان اولین فرمانداری کهگیلویه به گونه دیگر رقم زد.
به این شرح که؛ در سال ۱۳۴۲ فردی نظامی و مقتدر، به نام سرهنگ علیزاده (بعدها تیمسار) چون در سرکوب غایله عشایر خوش درخشیده بود، از سوی دولت وقت ابلاغ فرمانداری دریافت میدارد.
در اولین اقدام پس از دریافت مبلغ یکصد هزار تومان وجه، ماموریت مییابد تا ادارات دولتی را در چرام بنیان گذاری کند. پس از مراجعه و مذاکره با خوانین آن دیار، در مییابد که اراضی چرام مالک رسمی و ثبتی دارد و چارهای جز پرداخت وجه به مالک وجود ندارد. و اگر اعتبار را جهت خرید زمین صرف کند، برای ساخت و ساز چیزی باقی نمیماند. لذا با سران طوایف دهدشت به گفتگو مینشیند و پس از استقبال آنان از موضوع انتقال مرکزیت از چرام به دهدشت، راهی تهران میشود. او که در دربار آن زمان، فردی شناخته شده بود، پس از ملاقات با وزیر کشور و اطلاع از دشوار بودن تغییر مرکزیت، پس از ملاقات نخست وزیر و حتی شخص شاه، با دست پر بر میگردد و اختیارات کامل جهت تغییر مرکزیت شهرستان از چرام به «هر نقطه از کهگیلویه» را دریافت میکند.
با مراجعه به کهگیلویه، با زمین داران دهدشت به تفاهمی دست مییابد به این مفهوم که «برای تاسیس دهدشت، هر دارنده نسق زراعی، سهمی از نسق را به دولت واگذار کند، در مقابل همان میزان از نسق آنان کسر نگردد) لذا از سوی زمین داران همه طوایف کهگیلویه-منهای چرام- و معتمدین، مورد حمایت کامل قرار میگیرد، استقبالی که در چرام با آن مواجه نشد. (گفتنی است در این زمان بیشتر جمعیت ساکن در دهدشت از طایفه طاس احمدی و بعد خواجه تشکیل میشد، بیشترین نسق زراعی هم متعلق به همین گروه بود، بالتبع اکثریت هیات معتمدین از طایفه طاس احمدی تشکیل میشد).
این نکته صرفاً جهت آگاهی ذکر شده است)
پس ازین تفاهم بود که مهندس «آیتی» مسول اصلاحات ارضی کهگیلویه، پیشنهاد فنی کار را به این شرح داد که «از مرکز شهر، به شعاع یک کیلومتر، هر نقطهای که دولت تشخیص دهد، اراضی را به رایگان و به ارضایت مالک، جهت تاسیس ادارات دولتی تملک نماید.»
اینگونه بود که بارقه امید پس از چند دهه که از جوانمرگی دهدشت کهن میگذشت، بار دگر بر تارک دهدشت پیدا شد.
شهری جدید در حال شکل گیری بود. و علیزاده اراده عجیبی بر تسریع این امر داشت. گاهی عشایر را مجبور به سکونت در شهر میکرد و گاهی به تشویق آنها میپرداخت.
در این میان بود که بعد از نام علیزاده یک نام دیگر بر زبانها افتاد. «مظفر یا ظفر کشوری»
مرحوم کشوری-که به هر دو نام شناخته می شد-تاجر زادهای بود که در سال ۱۳۰۱ در محله «گودچهک» بهبهان زاده شد.
از ابتدای تاسیس دهدشت، در مرکز شهر قلعه و باغی بنا نمود. ارتباط بالای میان او و حاکم نظامی کهگیلویه سبب شد که حتی اقامت گاه علیزاده هم تا مدتها در همین قلعه باشد.
حتی جلسات متعدد با سران و بحث و گفتگو و نشستهای متعدد در باب مسایل مهم شهر همه در همین مکان برگزار میشده (جا دارد اداره میراث فرهنگی رسیدگی و حفظ این محل را در دستور کار قرار دهد)
از جمله تجارتهای مرحوم کشوری، تامین اقلام مورد نیاز ارتش و نظامیان آن زمان در دهدشت و بهبهان بود.
همین ارتباط به رونق تجارت و در نتیجه سکونت در دهدشت کمک فراوان کرد. به این شرح که تا پیش از آن، عشایر باید سختی راه و خطرات سفر تا بهبهان را به جان میخریدند، تا خود را به بازار بهبهان برسانند.
متاسفانه روایتهایی که از این گونه معاملات شنیده میشود، عدم رعایت انصاف با اهالی کهگیلویه را میرساند.
برای مثال زحمت چند ماهه دامدار کهگیلویه اگر چند کیلو روغن و پشم بود، در قبال مقدار کمی مایحتاج مانند قند و چای و پارچه و لباس دریافت میشد.
اقدام کشوری به راه اندازی چند باب مغازه و تامین مایحتاج، کم کم این نامعادله را به نفع اهالی دهدشت به هم زد. گاه حتی اقلام را بار خودروهای نظامی که جهت ماموریت میآمدند در دهدشت تخلیه مینمود. از جمله این اقلام «نفت» بود که تا پیش از این، کمتر در منطقه به مصرف اهالی میرسید.
اما شاید مهمترین اقدام کشوری در توسعه منطقه، راه اندازی آسیاب آرد در مرکز شهر بود.
این اقدام تبعا با مخالفت متنفذین چرام همراه بود چرا که تا آن زمان، برای آرد کردن گندم، مردم دهدشت و اطراف، باید راهی طولانی را تا آسیابهای چرام و اطراف (که علی القاعده باید همگی آبی بوده باشند) می پیموندند.
اما ورود اولین آسیاب دیزلی-و بعدها برقی-ساخت شرکت black stone انگلستان، و نصب آن در دهدشت، شاید آن قدر خوشحال کننده بود که امروز خبر فرودگاه در یک شهر!
تاسیس «مکینه کشوری» و در کنارش مغازه بزرگ و برای آن زمان مدرن (در محل فعلی بانک مسکن دهدشت) علاوه بر خدمات و تامین کالا، چندین نفر اشتغال هم ایجاد کرد.
در وصف انصاف و مردم داری کشوری زیاد شنیدهام.
نسیه دادن به مردم بی بضاعت، خرید دام و واگذاری به افراد برای نگهداری بهصورت شراکتی، کمک به افراد جهت تاسیس مغازه در مناطق شهری و روستایی، تامین وسیله نقلیه برای نقل و انتقال افراد و کالا به بهبهان و…..
شخصاً از استاد منعقد، که در زمان تاسیس قلعه بهعنوان بنا با کشوری همکاری میکرد خاطرات جالبی شنیدم.
باری! دهدشت قدیم رونقی آنچنان داشت که نظر مورخین و مستشرقین را به خود جلب نمود.
دهدشت جدید در دهه سی و چهل هم در آغاز کار، میزبان بهبهانیهای تجارت پیشه بود که کار هر کدام مصداق سرمایه گذاری بود. حلقه گمشده امروز دهدشت.
از جمله بهبهانیهای دیگر که علاوه بر ارایه کالا و خدمات، در شکل گیری فرهنگ هم نقش داشتند میتوان یاد کرد از آقایان(مرحوم قنبر رنگی ۰ مرحوم خاکسار. مرحوم علیزادگان.
و…….).
خداوند همه خادمان در گذشته مردم را رحمت کند.
پی نوشت:
سپاسگزارم از آقای سیروس بهره مند. که اطلاعات خوبی در این زمینه در اختیار بنده قرار دادند.
محمد زرین
ششم بهمن