تاریخ انتشار
شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۴۱
کد مطلب : ۳۱۰۱۵۵
همه مردود شدند / مقصرین استعفا دهند / روایت تلخ جوان ۲۵ ساله کرمانشاهی زیر آوار ساختمان یاسوج
۰
کبنا ؛
خبر ریزش ساختمانی در یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد واکنشهای زیادی به دنبال داشت.
به گزارش کبنا، خبر سخت و ناگوار بود. ساختمان در حال ساخت در یاسوج فرو ریخت. یک کارگر جان خود را از دست داد. کارگر دیگر در زیر آوار گیر افتاده است.
روز پنج شنبه بود که خبر فرو ریختن ساختمان چند طبقه در حال ساخت در یاسوج به سرعت در رسانهها منتشر گردید. کارگران در حال بتون ریزی سقف طبقه چهارم بودند یک مرتبه سقف شروع به ریزش نمود همه چیز در چند دقیقه اتفاق افتاد. کارگران مشغول به کار برای جلوگیری از خسارات بیشتر به زیر سقف رفتند تا شاید بتوانند از خسارات بیشتر جلوگیری نمایند. اما ضعف در سازه و عدم رعایت موارد ایمنی در کار به حدی بود که امان هیچ کاری را به کارگران نداد و دو نفر از کارگران در زیر بتون ها، تیرچهها و آهنهای بی رحم گیر افتادند.
نمایش حضور
مسوولان و متولیان یکی پس از دیگری با کت و شلوارهای اتوکشیده سر رسیدند تا مسوولیت پذیری و آمادگی خود در زمان بروز بحران و امداد رسانی را به نمایش بگذارند. بعد از مانورهای نمایشی که برگزار کرده بودند حال در یک امتحان عملی قرار گرفته بودند تا تواناییها و مدیریتهای بحران خویش را به صورت اقعی نشان دهند. هر کسی حرفی میزد و با توجه به نگاه و باور خودش نسخه ای میپیچید.
آتش نشانها با آموزشهایی که دیده بودند دست به کار شدند تا با کمک دیگر کارگران به جستجوی مفقودین بپردازند.
دیگر دیر شده بود
شهردار، مدیر بحران، مدیر هلال احمر، پلیس، خبرنگاران و… همه آمده بودند تا هر کدام به نوبه خود کاری کنند. اما دیگر دیر شده بود. ناتوانی در مدیریت بحران و دستپاچگی مدیران در کنار کمبود امکانات و عدم تجربه کافی ماموران امداد رسانی بیش از همه چیزچشمگیر بود. شاید هم حق داشتند. آتش نشانان بیش از دیگران تلاش میکردند تا شاید بتوانند کاری کنند اما نبود
امکانات و تجهیزات کافی و لازم دستشان را بسته بود و آنان را مجبور کرده بود تا به همان شیوههای سنتی دست به کار شوند.
ضعف مدیریت بحران حدیث مفصلی دارد
ضعف مدیریت، ضعف امکانات و تجهیزات، عدم تجربه کافی و آموزشهای لازم خود را نشان داده بود. عدم هماهنگی و دستپاچگی ایجاد شده در کنار کمبود امکانات و تجهیزات بیش از پیش اشکار بود. ناتوانی و ضعفی که سالها بر مدیریت بحران
این استان چنگ انداخته است که خود دیگر حدیث مفصلی دارد.
حال دیگر کار از کار گذشته بود. جسد کارگر بیچاره ای که به امید رزق و روزی حلال در میان آواری از بتون و آهن مدفون شده بود پیدا شد. کارگر دیگری نیز زنده از زیر آوار بیرون آورده و به مراکز درمانی منتقل میشود. حال هر کسی نسخه ای میپیچید. همه مقصر بودند اما هیچ کس گناهی را به گردن نمیگرفت و حتی با بروز این فاجعه که جان یک انسان را گرفته بود گفتار درمانی تنها کاری بود که مسوولان و متولیان امر به همان شیوه گذشته در پیش گرفته بودندو قصد تبرئه خویش را داشتند.
شهرداری و تذکر
اما هیچ کس نمیگفت که مسوول نظارت بر ساخت و سازها، شهرداری است. هیچ کس نمیگفت که چرا شهرداری در برابر تخلفات صورت گرفته به قول خودشان تذکر دادند و فقط به همین تذکر بسنده کردهاند. شهردار میگفت که از مالک تعهد
گرفتهایم و کلیه مسئولیتها متوجه اوست. اما نگفت که چرا در برابر تخلفاتی که در این ساختمان و دهها مورد دیگر در شهر صورت میگیرد سکوت کردند و چرا از ابزارهای قانونی برای جلوگیری از بروز این تخلفات اقدام نکردهاند. شهردار یاسوج نگفت که وظیفه پلیس ساختمان چیست و چرا از کنار تخلفات به سادگی گذشتند و به تذکر بسنده کردهاند.
ناظر و وظایف نظام مهندسی
ناظر ساختمان که به گفته کارگرهای ساختمانی در زمان بتون ریزی حضور نداشت. معلوم نیست که قبل از بتون ریزی نیز آمده باشد و نظارت کرده باشد یا نه. عدم آگاهی مردم از وظایف ناظر باعث شده است تا نتوانند ا زناظر خود مطالبه گری کنند. فقط مردم همین را خوب میدانند که باید به نظام مهندسی مراجعه کنند و بابت مهر یک ناظر و تایید نظام مهندسی پولی را به حساب ناظر و نظام مهندسی واریز نمایند. نظام مهندسی استان در جهت افزایش آگاهیهای مردم از وظایف ناظرهای خود چه اقداماتی انجام داده است. هر چند که شهردار یاسوج می گفت که ناظر این ساختمان تذکرات لازم را داده بود و بتون ریزی بدون اطلاع
او صورت گرفته بود اما آیا فقط بیان این مساله دیگر مشکل را حل کرده است.
به راستی وظیفه ناظر ساختمان که از سوی نظام مهندسی معرفی میشود چیست. نظام مهندسی در برابر اینگونه حوادث چه مسوولیتی دارد. چه کسی باید پاسخگوی خسارات مادی و معنوی ایجاد شده در این حادثه باشد.
آتش نشانی سالهاست که دستهایش را بالا برده است
آتش نشانی یاسوج که سالهاست دستهایش را بالا برده است و تسلیم شده است. سالهاست که فریادهای سازمان آتش نشانی یاسوج از نبود امکانات و ضعف در امداد رسانی به گوش همه رسیده است. خودشان می گویند که اگر اتفاقی در ساختمانهای چهار یا پنج طبقه بیفتد کاری از دستشان بر نمیآید. هر چند که آتش نشانان از جانشان میگذرند اما کمبود امکانات دیگر قابل اغماض و چشم پوشی نیست.
قصه غم انگیز شورای شهر
اما قصه شورای شهر غم انگیزتر است، شورایی که خودش را دربرابر استخدام در بهزیستی یا فلان بند قبض آب مسئول میداند، چه قدر در مقابل این حادثه مسئول است مگر نه اینکه شورا مسئول نظارت بر شهرداری و امور شهری است، پس
کجا هستند کسانی که میخواستند در شهر انقلاب کنند، چشمهایشان چرا درمقابل دهها و بلکه صدها تخلف ساختمانی آشکار در شهر بستهاند. شورایی که میخواهند از باب قولی که برای راه اندازی تیم فوتبال به خاطر کسب رای داده اند، بازهم بحث قدیمی تاسیس تیم فوتبال را پیش بکشند تا بهواسطه آن بازهم میلیاردها تومان هزینه بر گرده شهرداری تحمیل کنند، چرا برای تجهیز آتش نشانی مرکز استان کاری نکرده و نمیکنند.
رسانهها و فراموشی رسالتها
و اما رسانهها، رکن چهارم دموکراسی و نماینده افکار عمومی به کدامین سو رفتهاند که کارشان شده است فیلم گرفتن از حوادث تلخ و گزارش تصویری از صحنههای غم انگیز منتشر کردن، کجا بودند و کجا هستند و چرا دردها و غده های سرطانی این استان را نمیبینند؟ چرا رسالتشان را فراموش کردهاند و باید حتماً جلسه ای باشد تا مدیران تیتر شوند و یا بعد از حوادث تلخ محفل ژست گرفتن مدیرانی میشوند که میتوانستند از این حوادث پیشگیری کنند و نکردند و بعد از هر حادثه هم خبر بیرون کشیدن جسد از زیر آوار میشود، بزرگترین افتخارشان.
بهراستی رسانههای استان در کدام شبه سیاسی کاریها سرشان گرم است که تخلف های آشکار و نبود نظارتها را فریاد نمیزنند. هرچند می دانیم که پاسخ نقدهای سازنده رسانهها سنگ است اما این نافی مسئولیت رسانهها نیست، کسانی که مدیریت رسانههای استان را بر عهده دارند یا خبرنگارانی که به خاطر حمایت چشم بسته از مدیران بر خود میبالند یا قلمها را زمین بگذارند و یا برای وجدان، اخلاق و مردم قلم بزنند.
همه مردود شدند
آری همه در این آزمون مردود شدند، در این حادثه همه مقصر بودند و هر کس تقصیری در مرگ آن کارگر بی گناه داشت. این حادثه علاوه بر اینکه آزمونی بزرگ برای همه مسئولان بود، کلاس درسی هم بود که حوادثی از این دست هرچند قابل پیشگیری هستند اما اتفاق می افتند و باید برای رویارویی با حوادث مترقبه و غیرمترقبه در شهرها آماده باشیم. وقت آن رسیده است که اولویت شوراها و شهرداران شهر و سازههایش بشود، اولویت نظام مهندسی نظارت، اولویت ستاد بحران تجهیز امدادگران و اولویت رسانهها پرداختن به کاستیها شود.
مقصرین استعفا دهند
روزنامه امید مردم مینویسد؛ حادثه ساختمانی در خیابان سروش یاسوج و کشته و مصدوم شدن دو نفر کارگر، زنگ خطری است که سالها در این استان به صدا در آمده است اما کسی خود را مقصر نمیداند.
قطعاً اگر نگوییم همه تقصیرات حادثه ساختمان سروش یاسوج که بخش عظیمی از آنها به عهده افرادی است که در این زمینه مسوولیت داشتهاند. از شهرداری و شورای شهر گرفته تا نظام مهندسی و سازمانهای نظارتی متولی در بروز این حادثه مسوول بودهاند و قطعاً این حادثه نتیجه کم کاری و ضعف نظارتهایی است که به هر دلیل در این استان صورت میگیرد. از ضعف نظارت بر ساخت و سازها گرفته تا ضعف در نظارت بر سازهها و مقاوم سازی آنها همه دست به دست هم دادهاند تا حادثه ای اتفاق بیفتد و جان یک انسان بی گناه قربانی ضعف عملکرد مدیرانی شود که از مدیریت فقط پشت میز نشستن و مصاحبه دادن را یاد گرفتهاند.
ارزش جان یک انسان حداقل در روی کاغذ بسیار بالاتر از مسایل سیاسی و بازی های قدرت است. هستند مسئولانی که به خاطر حفظ جان یک نفر حاضر به چشم پوشی از فرصتهای فراوان برای ارتقا در نردبان قدرت سیاسی و اقتصادی و مدیریتی
شدند و این فرهنگ صحیحی است که در این استان نهادینه نشده است. هر چند که این مهم در بسیاری موارد در کشور نیز نادیده گرفته میشود و حتی به اتفاقاتی که در این زمینه در دنیا نیز روی میدهد بی توجهی مینمایند و حداقل اخبار این گونه رفتارها را نیز رصد نمیکنند یا اینکه خود را به ندانستن میزنند. استعفای فرد مسوول در بروز یک حادثه نشان دهنده وجود فرهنگ مسئولیت پذیری در یک نهاد و یا یک فرد است. استعفای نخست وزیر کره جنوبی در پی حادثه غرق شدن کشتی، استعفای نیکسون بعد از رسوایی واترگیت، استعفای پادشاه اسپانیا بعد از رسوایی مالی دختر ودامادش، استعفای نخست وزیر ژاپن در حادثه حادثه ۱۱ مارس فوکوشیما، استعفای احمد جوهر یحیی رئیس شرکت هواپیمایی مالزی در حادثه هواپیمای بوئینگ ۷۷۷، استعفای رئیس پلیس نیواورلئان در پی طوفان کاترینا، استعفای رئیس پلیس فلوریدا در پی کشته شدن جوان سیاه پوست، استعفای نخست وزیر لتونی در حادثه فرور ریختن سقف یک فروشگاه مواد غذایی، استعفای وزیر دفاع در پی انفجار در قبرس و استعفای مدیر کل راه آهن شاهرود در حادثه قطار تهران – مشهد در سالهای گذشته از جمله استعفاهایی است که به علت سهل انگاری در انجام مسوولیت صورت گرفته است.
حال که حادثه ساختمان خیابان سروش در یاسوج منجر به کشته و زخمی شدن دو نفر گردید و از سوی دیگر باعث خدشه دار شدن امنیت روانی و عاطفی برخی از شهروندان گردیده است به نظر میرسد استعفا و کناره گیری از مسوولیت تنها کاری است که از دست متولیان و مسوولان در این حادثه بر می اید لذا پیشنهاد میگردد شهردار، شورای شهر، نظام مهندسی، مدیریت بحران استان، مدیر کل راه و شهرسازی و کسانی که در این حادثه مقصر بودهاند به احترام افکار عمومی و مردم از سمتهای خود استعفا دهند و مسئولیتهای خود را به دیگران که شایسته تر و با تجربه تر هستند واگذار نمایند. باشد که فرهنگ مسئولیت پذیری در این استان نهادینه شود.
داغ کرمانشاه تازه شد
روزنامه ابتکار جنوب نیز اینگونه نوشت؛ زلزله که به ریشتر و آوار زلزله نمیشود گاهی لرزش یک قلب زلزله است. مثل همان زلزله ای که ۲۱ آبان ماه در کرمانشاه آنقدر بزرگ بود که قلب حسن را در یاسوج لرزاند. حسن نگران اهل خانه؛ خانوادهاش آسوده خاطر از سلامت حسن. اینگونه شد که او از فاجعه زلزله جان سالم به در برد. جوان بود و تن سالم داشت و میتوانست کار کند. به همراه دوستانش دوباره راهی یاسوج شد و از سرخوش شانسی، در ساختمان پنج طبقه پشت دادگستری شهر یاسوج به کار گرفته شد. دلش قرص بود که پنج طبقه شوخی نیست؛ بافت فرسوده و ساختمان قدیمی هم نیست که به این راحتیها فرو بریزد. فکر می کردزلزله کرمانشاه همه را هوشیار کرده است. اما ساعت ۱۳ روز پنج شنبه ساختمان پنج طبقه فرو ریخت. خبرهمه جا پیچید. دستگاههای امداد و نجات با همه امکاناتشان در صحنه حادثه حاضر شدند. بوی ملاط و سیمان و آجر میآمد. میل گردهای در هم تنیده دهن کجی میکرد. همه چیز به هم ریخته بود. رفیق ۳۰ سالهاش حسین را به طرز معجزه آسایی بیرون آوردند. اما خبری از حسن نبود که نبود. بالاخره آوار برداری تمام شد. و جسدش را بعد از ۵ ساعت از زیر آوار بیرون آوردند میل گرد فرقش را شکافته بود و دیگر کاری از دست کسی ساخته نبود.
وقتی ساختمان فرو ریخت حسن رضایی فقط ۲۵ سال داشت و امروز و فردا راهی دیار کرمانشاه میشود؛ در تابوت.
و حالا دوباره قلب کرمانشاه برای فرزندان زیر آوار ماندهاش میلرزد.
خیلیها روی حضور به موقع دستگاههای امداد و خدمت رسان در محل حادثه تاکید میکنند. هیچ کس هم منکرش نمیشود اما مگر میتوان با دست خالی به جنگ آهن رفت. فرمانداران، استاندارها و خود آتش نشانی هم بارها این موضوع را گوشزد کردهاند. بارها مدیرعامل آتش نشانی گفته اگر در طبقه چهارم ساختمانی اتفاقی رخ دهد حتی بالابر نداریم.
اما یاسوج و به طور کلی استان کهگیلویه وبویراحمد غیر از نیروی دلسوز هیچ ندارد. و با دلسوزی که نمیتوان به جنگ آتش و آهن رفت. اینگونه میشود که خود مامور آتش نشانی هم آسیب میبیند آن هم شدید.
آتش نشانی که احساس امنیت میدهد، حتی از حداقل امنیت شغلی برخوردار نیست. حادثه ریزش ساختمان خیابان سروش اگر چه در شرایط عادی رخ داد اما ساعتهای زیادی منابع و امکانات شهر یاسوج را بسیج کردند تا خسارات و تلفات آن کمتر شود با این حال یک کشته و چهار مجروح داشت. و این بدان معناست که همه داشتههای امدادی شهرستان برای یک رویداد ناچیز است و لازم است از امروز خود را برای حوادثی که خبر نمیکنند آماده کنیم. نباید ساختمان در حالی ساخت فرو بریزد. نباید فروریختن یک ساختمان نوساز اینچنین داغدارمان کند. نباید ۲۵ سالههایمان اینچنین مظلومه زیر آهن و بتون جان دهند.
نظام مهندسی میگوید ساختمانها بی کیفیتاند. شهرداری هم میگوید بی کیفیتاند. استانداری و راه و شهرسازی هم میگویند، ساختمانها به لحاظ فنی ایراد دارند. پس مجوزها از کجا میآیند. وقتی همه از یک موضوع مینالند یعنی یک جای کار میلنگد. شهروندان که قوانین را وضع نمیکنند آیا غیر از این است که مدیران مدیر میشود تا هم واسطه مردم، دولت و قانونگذاران باشند و هم نقاط درد جامعه را شناسایی کنند. این همه سازمان عریض و طویل ساختهایم که به اینجا نرسیم. که هر حادثه کوچکی این همه داغ روی دلمان نگذارد پس چرا هر روز داغمان تازه میشود. آیا خوب روی اجرای پروژهها نظارت نمیشود؟ آیا لازم است کسی روی ناظران دوباره نظارت کند اصلاً معیار انتخاب ناظران چیست. این ساختمان در حین ساخت فرو ریخت اگر زلزله آمد باید چه کنیم؟ اصلاً این ساختمانها را برای چند سال ساختهایم. ریزیش این ساختمان ما را با دنیایی از سوال روبرو میکند. آیا میتوان به سادگی از جان انسانها گذشت. نباید فراموش کنیم حسن رضایی وقتی زیر آوار جان داد فقط ۲۵ سال داشت. او از کرمانشاه با هزار و یک امید به یاسوج آمده بود.
خبر ریزش ساختمانی در یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد واکنشهای زیادی به دنبال داشت.
به گزارش کبنا، خبر سخت و ناگوار بود. ساختمان در حال ساخت در یاسوج فرو ریخت. یک کارگر جان خود را از دست داد. کارگر دیگر در زیر آوار گیر افتاده است.
روز پنج شنبه بود که خبر فرو ریختن ساختمان چند طبقه در حال ساخت در یاسوج به سرعت در رسانهها منتشر گردید. کارگران در حال بتون ریزی سقف طبقه چهارم بودند یک مرتبه سقف شروع به ریزش نمود همه چیز در چند دقیقه اتفاق افتاد. کارگران مشغول به کار برای جلوگیری از خسارات بیشتر به زیر سقف رفتند تا شاید بتوانند از خسارات بیشتر جلوگیری نمایند. اما ضعف در سازه و عدم رعایت موارد ایمنی در کار به حدی بود که امان هیچ کاری را به کارگران نداد و دو نفر از کارگران در زیر بتون ها، تیرچهها و آهنهای بی رحم گیر افتادند.
نمایش حضور
مسوولان و متولیان یکی پس از دیگری با کت و شلوارهای اتوکشیده سر رسیدند تا مسوولیت پذیری و آمادگی خود در زمان بروز بحران و امداد رسانی را به نمایش بگذارند. بعد از مانورهای نمایشی که برگزار کرده بودند حال در یک امتحان عملی قرار گرفته بودند تا تواناییها و مدیریتهای بحران خویش را به صورت اقعی نشان دهند. هر کسی حرفی میزد و با توجه به نگاه و باور خودش نسخه ای میپیچید.
آتش نشانها با آموزشهایی که دیده بودند دست به کار شدند تا با کمک دیگر کارگران به جستجوی مفقودین بپردازند.
دیگر دیر شده بود
شهردار، مدیر بحران، مدیر هلال احمر، پلیس، خبرنگاران و… همه آمده بودند تا هر کدام به نوبه خود کاری کنند. اما دیگر دیر شده بود. ناتوانی در مدیریت بحران و دستپاچگی مدیران در کنار کمبود امکانات و عدم تجربه کافی ماموران امداد رسانی بیش از همه چیزچشمگیر بود. شاید هم حق داشتند. آتش نشانان بیش از دیگران تلاش میکردند تا شاید بتوانند کاری کنند اما نبود
امکانات و تجهیزات کافی و لازم دستشان را بسته بود و آنان را مجبور کرده بود تا به همان شیوههای سنتی دست به کار شوند.
ضعف مدیریت بحران حدیث مفصلی دارد
ضعف مدیریت، ضعف امکانات و تجهیزات، عدم تجربه کافی و آموزشهای لازم خود را نشان داده بود. عدم هماهنگی و دستپاچگی ایجاد شده در کنار کمبود امکانات و تجهیزات بیش از پیش اشکار بود. ناتوانی و ضعفی که سالها بر مدیریت بحران
این استان چنگ انداخته است که خود دیگر حدیث مفصلی دارد.
حال دیگر کار از کار گذشته بود. جسد کارگر بیچاره ای که به امید رزق و روزی حلال در میان آواری از بتون و آهن مدفون شده بود پیدا شد. کارگر دیگری نیز زنده از زیر آوار بیرون آورده و به مراکز درمانی منتقل میشود. حال هر کسی نسخه ای میپیچید. همه مقصر بودند اما هیچ کس گناهی را به گردن نمیگرفت و حتی با بروز این فاجعه که جان یک انسان را گرفته بود گفتار درمانی تنها کاری بود که مسوولان و متولیان امر به همان شیوه گذشته در پیش گرفته بودندو قصد تبرئه خویش را داشتند.
شهرداری و تذکر
اما هیچ کس نمیگفت که مسوول نظارت بر ساخت و سازها، شهرداری است. هیچ کس نمیگفت که چرا شهرداری در برابر تخلفات صورت گرفته به قول خودشان تذکر دادند و فقط به همین تذکر بسنده کردهاند. شهردار میگفت که از مالک تعهد
گرفتهایم و کلیه مسئولیتها متوجه اوست. اما نگفت که چرا در برابر تخلفاتی که در این ساختمان و دهها مورد دیگر در شهر صورت میگیرد سکوت کردند و چرا از ابزارهای قانونی برای جلوگیری از بروز این تخلفات اقدام نکردهاند. شهردار یاسوج نگفت که وظیفه پلیس ساختمان چیست و چرا از کنار تخلفات به سادگی گذشتند و به تذکر بسنده کردهاند.
ناظر و وظایف نظام مهندسی
ناظر ساختمان که به گفته کارگرهای ساختمانی در زمان بتون ریزی حضور نداشت. معلوم نیست که قبل از بتون ریزی نیز آمده باشد و نظارت کرده باشد یا نه. عدم آگاهی مردم از وظایف ناظر باعث شده است تا نتوانند ا زناظر خود مطالبه گری کنند. فقط مردم همین را خوب میدانند که باید به نظام مهندسی مراجعه کنند و بابت مهر یک ناظر و تایید نظام مهندسی پولی را به حساب ناظر و نظام مهندسی واریز نمایند. نظام مهندسی استان در جهت افزایش آگاهیهای مردم از وظایف ناظرهای خود چه اقداماتی انجام داده است. هر چند که شهردار یاسوج می گفت که ناظر این ساختمان تذکرات لازم را داده بود و بتون ریزی بدون اطلاع
او صورت گرفته بود اما آیا فقط بیان این مساله دیگر مشکل را حل کرده است.
به راستی وظیفه ناظر ساختمان که از سوی نظام مهندسی معرفی میشود چیست. نظام مهندسی در برابر اینگونه حوادث چه مسوولیتی دارد. چه کسی باید پاسخگوی خسارات مادی و معنوی ایجاد شده در این حادثه باشد.
آتش نشانی سالهاست که دستهایش را بالا برده است
آتش نشانی یاسوج که سالهاست دستهایش را بالا برده است و تسلیم شده است. سالهاست که فریادهای سازمان آتش نشانی یاسوج از نبود امکانات و ضعف در امداد رسانی به گوش همه رسیده است. خودشان می گویند که اگر اتفاقی در ساختمانهای چهار یا پنج طبقه بیفتد کاری از دستشان بر نمیآید. هر چند که آتش نشانان از جانشان میگذرند اما کمبود امکانات دیگر قابل اغماض و چشم پوشی نیست.
قصه غم انگیز شورای شهر
اما قصه شورای شهر غم انگیزتر است، شورایی که خودش را دربرابر استخدام در بهزیستی یا فلان بند قبض آب مسئول میداند، چه قدر در مقابل این حادثه مسئول است مگر نه اینکه شورا مسئول نظارت بر شهرداری و امور شهری است، پس
کجا هستند کسانی که میخواستند در شهر انقلاب کنند، چشمهایشان چرا درمقابل دهها و بلکه صدها تخلف ساختمانی آشکار در شهر بستهاند. شورایی که میخواهند از باب قولی که برای راه اندازی تیم فوتبال به خاطر کسب رای داده اند، بازهم بحث قدیمی تاسیس تیم فوتبال را پیش بکشند تا بهواسطه آن بازهم میلیاردها تومان هزینه بر گرده شهرداری تحمیل کنند، چرا برای تجهیز آتش نشانی مرکز استان کاری نکرده و نمیکنند.
رسانهها و فراموشی رسالتها
و اما رسانهها، رکن چهارم دموکراسی و نماینده افکار عمومی به کدامین سو رفتهاند که کارشان شده است فیلم گرفتن از حوادث تلخ و گزارش تصویری از صحنههای غم انگیز منتشر کردن، کجا بودند و کجا هستند و چرا دردها و غده های سرطانی این استان را نمیبینند؟ چرا رسالتشان را فراموش کردهاند و باید حتماً جلسه ای باشد تا مدیران تیتر شوند و یا بعد از حوادث تلخ محفل ژست گرفتن مدیرانی میشوند که میتوانستند از این حوادث پیشگیری کنند و نکردند و بعد از هر حادثه هم خبر بیرون کشیدن جسد از زیر آوار میشود، بزرگترین افتخارشان.
بهراستی رسانههای استان در کدام شبه سیاسی کاریها سرشان گرم است که تخلف های آشکار و نبود نظارتها را فریاد نمیزنند. هرچند می دانیم که پاسخ نقدهای سازنده رسانهها سنگ است اما این نافی مسئولیت رسانهها نیست، کسانی که مدیریت رسانههای استان را بر عهده دارند یا خبرنگارانی که به خاطر حمایت چشم بسته از مدیران بر خود میبالند یا قلمها را زمین بگذارند و یا برای وجدان، اخلاق و مردم قلم بزنند.
همه مردود شدند
آری همه در این آزمون مردود شدند، در این حادثه همه مقصر بودند و هر کس تقصیری در مرگ آن کارگر بی گناه داشت. این حادثه علاوه بر اینکه آزمونی بزرگ برای همه مسئولان بود، کلاس درسی هم بود که حوادثی از این دست هرچند قابل پیشگیری هستند اما اتفاق می افتند و باید برای رویارویی با حوادث مترقبه و غیرمترقبه در شهرها آماده باشیم. وقت آن رسیده است که اولویت شوراها و شهرداران شهر و سازههایش بشود، اولویت نظام مهندسی نظارت، اولویت ستاد بحران تجهیز امدادگران و اولویت رسانهها پرداختن به کاستیها شود.
مقصرین استعفا دهند
روزنامه امید مردم مینویسد؛ حادثه ساختمانی در خیابان سروش یاسوج و کشته و مصدوم شدن دو نفر کارگر، زنگ خطری است که سالها در این استان به صدا در آمده است اما کسی خود را مقصر نمیداند.
قطعاً اگر نگوییم همه تقصیرات حادثه ساختمان سروش یاسوج که بخش عظیمی از آنها به عهده افرادی است که در این زمینه مسوولیت داشتهاند. از شهرداری و شورای شهر گرفته تا نظام مهندسی و سازمانهای نظارتی متولی در بروز این حادثه مسوول بودهاند و قطعاً این حادثه نتیجه کم کاری و ضعف نظارتهایی است که به هر دلیل در این استان صورت میگیرد. از ضعف نظارت بر ساخت و سازها گرفته تا ضعف در نظارت بر سازهها و مقاوم سازی آنها همه دست به دست هم دادهاند تا حادثه ای اتفاق بیفتد و جان یک انسان بی گناه قربانی ضعف عملکرد مدیرانی شود که از مدیریت فقط پشت میز نشستن و مصاحبه دادن را یاد گرفتهاند.
ارزش جان یک انسان حداقل در روی کاغذ بسیار بالاتر از مسایل سیاسی و بازی های قدرت است. هستند مسئولانی که به خاطر حفظ جان یک نفر حاضر به چشم پوشی از فرصتهای فراوان برای ارتقا در نردبان قدرت سیاسی و اقتصادی و مدیریتی
شدند و این فرهنگ صحیحی است که در این استان نهادینه نشده است. هر چند که این مهم در بسیاری موارد در کشور نیز نادیده گرفته میشود و حتی به اتفاقاتی که در این زمینه در دنیا نیز روی میدهد بی توجهی مینمایند و حداقل اخبار این گونه رفتارها را نیز رصد نمیکنند یا اینکه خود را به ندانستن میزنند. استعفای فرد مسوول در بروز یک حادثه نشان دهنده وجود فرهنگ مسئولیت پذیری در یک نهاد و یا یک فرد است. استعفای نخست وزیر کره جنوبی در پی حادثه غرق شدن کشتی، استعفای نیکسون بعد از رسوایی واترگیت، استعفای پادشاه اسپانیا بعد از رسوایی مالی دختر ودامادش، استعفای نخست وزیر ژاپن در حادثه حادثه ۱۱ مارس فوکوشیما، استعفای احمد جوهر یحیی رئیس شرکت هواپیمایی مالزی در حادثه هواپیمای بوئینگ ۷۷۷، استعفای رئیس پلیس نیواورلئان در پی طوفان کاترینا، استعفای رئیس پلیس فلوریدا در پی کشته شدن جوان سیاه پوست، استعفای نخست وزیر لتونی در حادثه فرور ریختن سقف یک فروشگاه مواد غذایی، استعفای وزیر دفاع در پی انفجار در قبرس و استعفای مدیر کل راه آهن شاهرود در حادثه قطار تهران – مشهد در سالهای گذشته از جمله استعفاهایی است که به علت سهل انگاری در انجام مسوولیت صورت گرفته است.
حال که حادثه ساختمان خیابان سروش در یاسوج منجر به کشته و زخمی شدن دو نفر گردید و از سوی دیگر باعث خدشه دار شدن امنیت روانی و عاطفی برخی از شهروندان گردیده است به نظر میرسد استعفا و کناره گیری از مسوولیت تنها کاری است که از دست متولیان و مسوولان در این حادثه بر می اید لذا پیشنهاد میگردد شهردار، شورای شهر، نظام مهندسی، مدیریت بحران استان، مدیر کل راه و شهرسازی و کسانی که در این حادثه مقصر بودهاند به احترام افکار عمومی و مردم از سمتهای خود استعفا دهند و مسئولیتهای خود را به دیگران که شایسته تر و با تجربه تر هستند واگذار نمایند. باشد که فرهنگ مسئولیت پذیری در این استان نهادینه شود.
داغ کرمانشاه تازه شد
روزنامه ابتکار جنوب نیز اینگونه نوشت؛ زلزله که به ریشتر و آوار زلزله نمیشود گاهی لرزش یک قلب زلزله است. مثل همان زلزله ای که ۲۱ آبان ماه در کرمانشاه آنقدر بزرگ بود که قلب حسن را در یاسوج لرزاند. حسن نگران اهل خانه؛ خانوادهاش آسوده خاطر از سلامت حسن. اینگونه شد که او از فاجعه زلزله جان سالم به در برد. جوان بود و تن سالم داشت و میتوانست کار کند. به همراه دوستانش دوباره راهی یاسوج شد و از سرخوش شانسی، در ساختمان پنج طبقه پشت دادگستری شهر یاسوج به کار گرفته شد. دلش قرص بود که پنج طبقه شوخی نیست؛ بافت فرسوده و ساختمان قدیمی هم نیست که به این راحتیها فرو بریزد. فکر می کردزلزله کرمانشاه همه را هوشیار کرده است. اما ساعت ۱۳ روز پنج شنبه ساختمان پنج طبقه فرو ریخت. خبرهمه جا پیچید. دستگاههای امداد و نجات با همه امکاناتشان در صحنه حادثه حاضر شدند. بوی ملاط و سیمان و آجر میآمد. میل گردهای در هم تنیده دهن کجی میکرد. همه چیز به هم ریخته بود. رفیق ۳۰ سالهاش حسین را به طرز معجزه آسایی بیرون آوردند. اما خبری از حسن نبود که نبود. بالاخره آوار برداری تمام شد. و جسدش را بعد از ۵ ساعت از زیر آوار بیرون آوردند میل گرد فرقش را شکافته بود و دیگر کاری از دست کسی ساخته نبود.
وقتی ساختمان فرو ریخت حسن رضایی فقط ۲۵ سال داشت و امروز و فردا راهی دیار کرمانشاه میشود؛ در تابوت.
و حالا دوباره قلب کرمانشاه برای فرزندان زیر آوار ماندهاش میلرزد.
خیلیها روی حضور به موقع دستگاههای امداد و خدمت رسان در محل حادثه تاکید میکنند. هیچ کس هم منکرش نمیشود اما مگر میتوان با دست خالی به جنگ آهن رفت. فرمانداران، استاندارها و خود آتش نشانی هم بارها این موضوع را گوشزد کردهاند. بارها مدیرعامل آتش نشانی گفته اگر در طبقه چهارم ساختمانی اتفاقی رخ دهد حتی بالابر نداریم.
اما یاسوج و به طور کلی استان کهگیلویه وبویراحمد غیر از نیروی دلسوز هیچ ندارد. و با دلسوزی که نمیتوان به جنگ آتش و آهن رفت. اینگونه میشود که خود مامور آتش نشانی هم آسیب میبیند آن هم شدید.
آتش نشانی که احساس امنیت میدهد، حتی از حداقل امنیت شغلی برخوردار نیست. حادثه ریزش ساختمان خیابان سروش اگر چه در شرایط عادی رخ داد اما ساعتهای زیادی منابع و امکانات شهر یاسوج را بسیج کردند تا خسارات و تلفات آن کمتر شود با این حال یک کشته و چهار مجروح داشت. و این بدان معناست که همه داشتههای امدادی شهرستان برای یک رویداد ناچیز است و لازم است از امروز خود را برای حوادثی که خبر نمیکنند آماده کنیم. نباید ساختمان در حالی ساخت فرو بریزد. نباید فروریختن یک ساختمان نوساز اینچنین داغدارمان کند. نباید ۲۵ سالههایمان اینچنین مظلومه زیر آهن و بتون جان دهند.
نظام مهندسی میگوید ساختمانها بی کیفیتاند. شهرداری هم میگوید بی کیفیتاند. استانداری و راه و شهرسازی هم میگویند، ساختمانها به لحاظ فنی ایراد دارند. پس مجوزها از کجا میآیند. وقتی همه از یک موضوع مینالند یعنی یک جای کار میلنگد. شهروندان که قوانین را وضع نمیکنند آیا غیر از این است که مدیران مدیر میشود تا هم واسطه مردم، دولت و قانونگذاران باشند و هم نقاط درد جامعه را شناسایی کنند. این همه سازمان عریض و طویل ساختهایم که به اینجا نرسیم. که هر حادثه کوچکی این همه داغ روی دلمان نگذارد پس چرا هر روز داغمان تازه میشود. آیا خوب روی اجرای پروژهها نظارت نمیشود؟ آیا لازم است کسی روی ناظران دوباره نظارت کند اصلاً معیار انتخاب ناظران چیست. این ساختمان در حین ساخت فرو ریخت اگر زلزله آمد باید چه کنیم؟ اصلاً این ساختمانها را برای چند سال ساختهایم. ریزیش این ساختمان ما را با دنیایی از سوال روبرو میکند. آیا میتوان به سادگی از جان انسانها گذشت. نباید فراموش کنیم حسن رضایی وقتی زیر آوار جان داد فقط ۲۵ سال داشت. او از کرمانشاه با هزار و یک امید به یاسوج آمده بود.