تاریخ انتشار
جمعه ۸ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۳۵
کد مطلب : ۳۰۳۵۳۱

وطنیات (به قلم؛ حمید تقوی بهبهانی)

۶
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛حمید تقوی بهبهانی
در دوران دانشجویی و جوانی چنان که افتد و دانی، وقتی که از درگیری فکری و ذهنی فراوان با معادلات برنولی و شرودینگر و ماکسول و تبدیلات لورنتس و لاپلاس و ... خسته و بی رمق می شدیم پناه به دنیای شعر و ادب و هنر می بردیم و از گنجینه غنی و بی نظیر ادبیات فارسی بهره ها می گرفتیم. هنوز طبعی بود و ذوقی و امیدی موهوم به آینده ای که اینک گذشته شده و به تاریخ پیوسته است. این پرت و پلاها یادگار چنان دورانی است. که اگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک بگذارند ؛ و آنها را مصادیق اشاعه اباطیل نشمارند در آینده نزدیک انتشار خواهند یافت. گر نشد عذر ما بپذیر / ای بسا آرزو که خاک شده است. که البته بقول ایرج : یاد ایام جوانی جگرم خون می­کرد -  خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد. برای نسل سوخته و برباد رفته و از یاد رفته ما ، فراموشی و نسیان هم نعمتی بزرگ و گنجی بادآورده است. که زندگی آدمی دو نیمه است نیمه اول به امید نیمه دوم و نیمه دوم در حسرت نیمه اول می گذرد.  در آن موقع استادان این اندازه سخاوتمند نبودند که نمره ببخشند. نمره گرفتنی بود نه دادنی و بخشیدنی و حتی فروختنی. مثلا فقط برای یک واحد مکانیک سیالات باید گزارش و نتایج ۱۲ آزمایش مختلف را لااقل در ششصد صفحه A4  می نوشتی و تحویل دکتر علی اکبر صالحی استاد درس مربوطه می دادی. شاید لطف کند و نمره ای ناپلئونی برای قبولی بدهد. یا برای درسی چون ریاضیات مهندسی باید چندین کتاب قطور را به زبان اصلی می خواندی تا شاید دکتر محمدعلی نجفی صلاحیت شما را برای قبولی تائید می کرد و ....
خوشبختانه آن تلاش های بیهوده اکنون جایش را به جزوه های قلیل الحجم و البته کثیرالمعنی اساتید معظم داده است پیشرفت و ترقی معجزه آسا یعنی این. که بقول حافظ : دولت آن است که بی خون دل آید به کنار – ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست. بگذریم که جهان جای گذشت است و...  در شعر دیگر گقته ام: آنچه لر گوید بود از داغ ناپیدای دل – یا فقط از سرگذشت تلخ و بد پایان او.  و ...
 
 
 
وطنیات

ای وطن عشـق تـو را هم جـاودانـی کـرده ام
جـاودان بـر صـفحـه دنیـای فـانـی کرده ام

عـقـل را از مسـندش مـعـزول گـردانـیـده ام
عـشـق را در مـعبد دل مـیهمـانی کـرده ام

تا مـگـر یـک شـعله از عـشقم به دامانت رسد
واژه هـا  را کوره­ی آتـشـفشـانـی کــرده ام

با دلـی شـوریـده و پـرسـوز هـمچون شهریار
در گـلـستان جـوانی نـغمه خـوانی کـرده­ام

چون امیری جـابـجـا اوراق هـستـی شـد مرا
در جـوانـی پـیر و در پـیری جـوانی کرده ام

سـالـها مانند عـشـقی از سـر سـوز و گـداز
بـر زوال مـلک دارا  نـوحـه خـوانی کرده ام

چون رهی بر جانم آتش لب  ولی خاموش بود
عشق را با اشـک حـسرت ترجماتی کرده ام

مثــل فـرخ یـزدی آن اســطـوره آزادگــی
مـرگ تـدریـجـی به نام زنـدگانـی کـرده­ام

یـا چو عارف شـاعر مـلی و میـهن دوست نیز
لـعـن­هـا از مـوضـع بـی آشـیانـی کــرده­ام

چون کلیم  و  صائب تبریزی و عرفی کنون
پیـروی از شـیوه بـابـا فـغـانـی کـرده­ام

درد تـنـویـر عـقـول و سـوز تـطـهـیر نـفوس
در ضـمیر خـویـشتن از نـوجـوانـی کـرده­ام

بــیــگـمـان تـاوان آن را داده ام بـاقی عـمـر
روزگـاری گـر بـه ایـنان سـرگـرانی  کرده­ام

خـاطـراتـی مـرده و مـجـروح را جـان داده ام
سیـرهـا در وادی  مـلک مـعانــی کــرده­ام

درد دل را بـا زبـان بــی زبـانـی گــفـتــه ام
خشم خود را همچو تیری در کمانی کرده ام

در خـیال کـس نیـامـد کانچنان گـردد چنین
این چـنین را از بـرایت آنـچـنـانـی کـرده­ام

نـسـل ما را در جـوانـی بی مـحابا سـوخـتـند
بـا دریـغا گـویـی­ام یـاد از جـوانـی کـرده­ام

گـرچـه دادم در مـدیـحـش داد معنی باز هم
در  بـیان عـشـق مـیهن نـاتـوانـی کــرده­ام

عـقـل و عشق اینک به جان همدگر افتاده اند
بـیـن ایـنان بـارهـا پـادرمـیـانـی کــرده­ام

جـهـل و بی انصافی و خودکامـگی را از قـدیم
هـر سـه را در یـک مثـلت بـایـگانی کرده­ام

تا که سیر از جان خود گشتیم و بیزار از حیات
نیـمه تـقـلیـدی ز رند سیـرجـانـی کـرده­ام



چـو پیـمان گـسستی،  نـمی بـخـشـمت
دلـم را شـکستی،  نـمی بـخشمت

نـــه در هـــوشـیـاری و حــالـات غـــم
کـه در اوج مـستی،  نمی بخشمت

ز انـسانـیـت ســخـت بـــی بـــهـره ای
بـدین مایه پستـی،  نمـی بخشمت

چو خود خواه و خود رای و خودبین شدی
بـدین خـودپـرستی، نمی بخشمت

مــگــر  بـازسـازی  کـنـی  خــویـش را
بدینسان که هستی،  نمی بخشمت

ز اقــلـیـم مـعـنـی کـه مـلـک من است
همانا، بــدستی، نمـی بـخـشـمت

نــه تـنـها مــرا زانـکـه از بــی غــمــی
چـه دلها که خستی، نمی بخشمت

ببـخـشایـمـت گـــر بـه پـا خــاسـتــی
اگـر هم نـشسـتی،  نمـی بخشمت

 
 
بیاد مهدی بازرگان استاد ترمودینامیک

دیدی ای دل کان چریک پیر رفت
دشمن زور و زر و تزویر رفت

تا نداری اِرجعیش آمد به گوش
با ضمیری شاد بی تاخیر رفت

تنگ آمد جامه هستی بر او
خاک را آزاده مردی زیر رفت

آنکه در دوران استبداد جست.
مهتری را در دهان شیر رفت

آنکه بر نسل جوان بسیار داشت
پرتو اندیشه اش تاثیر رفت

اهل تدبیر و درایت بود و حیف
کز میان آن پیر با تدبیر رفت

سرفراز و ساده و آزاد زیست
گرچه از دور زمان دلگیر رفت

آنکه در وصفی چنان آشفته داشت
موضعی ثابت و بی تغییر رفت

اهل این و است به جز این نیست را
آنکه بنموی خطا تحریر رفت.

آنکه از سوی جناح جهل و شرک
بارها گشتی چنان تکفیر رفت

او که با خودکامگی درگیر بود
وقت مردن همچنان درگیر رفت

دیگران با دیده حرص و ولع
لیکن او با دیدگانی سیر رفت

اولین تفسیر علمی را نوشت
صاحب آن بهترین تفسیر رفت

در عزایش ملتی نالید و گفت
کای دریغ آن دردمند  پیر رفت

 
دیوان شمس ، یا دیوان کبیر از دیوانه ی کبیر

دل ببرد از من اگر دیوان شمس
داده ام جانی دگر دیوان شمس

دفتر عشق است و سوداهای دل
سطح بحر احمر دیوان شمس

عشق را داده است شرحی بس شگفت
با بیانی مختصر دیوان شمس

علم عشق از مولوی آموختیم
آن هم از اشعار در دیوان شمس

زانکه از طغیان عشق آمد پدید
سطر سطر دفتر دیوان شمس

آه از این جوش و خروش بی امان
کاید از سرتاسر دیوان شمس

بر وجودم پرتوی می افکند
از سر شب تا سحر دیوان شمس

در کنار مثنوی معنوی
می درخشد چون قمر دیوان شمس

سعدی و حافظ به جای خود ولی
هست دیوانی دگر دیوان شمس

من در این اندیشه ام کایا بود
زاده طبع بشر دیوان شمس

بیش از این دیگر نمی گویم که هست
شاهکاری در هنر دیوان شمس



 
نام شما

آدرس ايميل شما

جاوید
Iran, Islamic Republic of
انصافا اگه شما فهمید ایشون چه گفته، و خطابش کی بود، و چه چیزی رو عنوان کرد منو در جریان بگذارید، هیئت تحریریه کبنا باید هواسش به درج همه مطالب باشه.تشکر
امید
Iran, Islamic Republic of
جناب جاوید درک این مطالب ژرف نگری عمیق می خواد نه سواد کوچه بازاری
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
شاعر باید برای اشارات تاریخی اش توضیحاتی میداد.که نداده است.
محسن خرامین
Iran, Islamic Republic of
این دری وری ها چیه نوشتی اخ دو تا شعر یا قواعد و صاول شعر بخون بعد بیا اینجا شعر بده . کمایی تو چرا هر چیزی را درج میکنی
دکترای ادبیات
Iran, Islamic Republic of
باید تاریخ ادبیات را خوب بلد باشی تا این مطالب را بتوانی بفهمی
آشنا
Iran, Islamic Republic of
جناب خرامین. سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست. سراینده این اشعار حداقل شصت هزار بیت شعر فارسی و عربی در حافظه دارد.بر همه قوانین و فنون شعر هم مسلط است.این اشعار کوچکترین نقص یا ایراد فنی ندارند. اول شعر را بشناس بعد نظر بده.
تخریب یا نقد مجلس یازدهم؟!

تخریب یا نقد مجلس یازدهم؟!

هر چه مجلس کوتاه بیایید، دیگران او را به گوشه رینگ برده و مورد ضرباتی قرار می‌دهند. تخریب‌گران ...
اختلال عاطفی فصلی؛ از علائم تا درمان

اختلال عاطفی فصلی؛ از علائم تا درمان

باور بر این است که اختلال عاطفی فصلی به دلیل اختلال در ریتم شبانه روزی بدن رخ می دهد....
سبقت «واکسن آنفولانزا» از «دنا پلاس»

سبقت «واکسن آنفولانزا» از «دنا پلاس»

رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در مصاحبه‌اش اشاره کرد که از 16 میلیون واکسن آنفولانزای ...
1