تاریخ انتشار
جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۵۶
کد مطلب : ۲۹۱۳۸۸
غزلی برای کرمانشاه
۰
کبنا ؛
محمد سعید میرزایی
بر تن پنجره آوار فرو می ریزد
ناگهان سایه ی دلدار فرو می ریزد
می پرد پلک شب و شهر بهم ریخته است
کمر کوه به یکبار فرو می ریزد
خانه یک مرتبه از هم که فروپا می پاشد
ناله ها از در و دیوار فرو می ریزد
شکل سنگینی اندوه جهانت یکجا
بر سرم اینهمه اخبار فرو می ریزد
نفس خاطره در آتش غم می سوزد
بغض خاکستر سیگار فرو می ریزد
دخترم! خواب تو را مثل عروسکهایت
مرگ در لحظه ی دیدار فرو می ریزد
محمد سعید میرزایی
بر تن پنجره آوار فرو می ریزد
ناگهان سایه ی دلدار فرو می ریزد
می پرد پلک شب و شهر بهم ریخته است
کمر کوه به یکبار فرو می ریزد
خانه یک مرتبه از هم که فروپا می پاشد
ناله ها از در و دیوار فرو می ریزد
شکل سنگینی اندوه جهانت یکجا
بر سرم اینهمه اخبار فرو می ریزد
نفس خاطره در آتش غم می سوزد
بغض خاکستر سیگار فرو می ریزد
دخترم! خواب تو را مثل عروسکهایت
مرگ در لحظه ی دیدار فرو می ریزد