کبنا ؛قادر محمدی
یک اشاره از موحد کافی بود که شور و شوق در میان توده مردم بخاطر حضور مجدد موحد و دمیدن روح امید در آنان ایجاد شود و البته نگرانی مخالفین و تازه به دوران رسیدهها که از هول حلیم در دیگ افتادند باعث روشن شدن آتش توپخانهٔ آنان شد. مصاحبهٔ موحد در رابطه با حضور یا عدم حضور در انتخابات آتی موجی از واکنشها را برانگیخت. واکنشهایی که از طرف مخالفان حضور موحد بیشتر رنگ تخریب و تهمت و توهین بخود گرفته است. اگرچه رفتار طفلان سیاسی قابل پیش بینی بوده و خیلی نیاز به کنکاش و واکاوی ندارد اما آنچه که نگران کننده است معدود جوانان تحصیلکرده ای است که آلت دست دیگران قرار گرفتهاند و چنان بر موج ساختهٔ دیگران قرار گرفتهاند که چیزی نمانده است در دریای سیاست غرق شوند و تاب تلاطمهای سیاسی را نداشته باشند. مهندس بازرگان در کتاب «بازی جوانان با سیاست» دربارهٔ سیاست زذگی جوانان و معرفت زدایی از علم و فن و مهارت اجتماعی هشدار داده و این هشدار در زمانهٔ ما و در میان معدودی از تحصیلگردگان کهگیلویه ای بیشتر نمایان میشود. کسانی که با خواندن چند کتاب و شناخت چند ایسم خود را علامه دهر دانسته و به تئوری سازی و نظریه پرداری مشغول شدهاند غافل از اینکه این کار سیاست زدگی است نه سیاست ورزی و قصه وقتی پرغصه میشود که در شبه تحلیلهای آبکیشان که بیشتر به اعلامیه تغییر ایدئولوژی شبیه است را با توهین و تهمت آغاز میکنند. کسانی که در انتخاب قبلی مجلس اتاق فکر کاندیدای جریان اصولگرا بودند و رسم الخط و مشقشان پیروزی اصولگرایی بود و آن کاندیدا را جاده صاف کن توسعه مینامیدند حالا در چرخشی ۱۸۰ درجه ای سنگ اصلاح طلبی به سینه میزنند و در جمع چند نفره شان چنان قلم فرسایی میکنند که چیزی تا پرت شدن از آن ور بوم ندارند. کسانی که از فرط خودشیفتگی چیزی نمانده که ریشههای کوپنیسم را به کمونیسم گره بزنند و در عالم سیاست زدگیشان نظریه جدیدی مطرح کنند. اگر چه روانشناسی واکاوی شخصیتی این دوستان رفتارهایشان را ناشی از تضاد شخصیتی میداند که بیش از آنکه دغدغه توسعه داشته باشند دغدغه دیده شدن دارند که این هم ناشی از طرد شدنشان توسط جامعه است. این گونه اقدامات حرکتی افراطی و رادیکال خارج از ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی است که ولادیمیر لنین آن را بیماری کودکی چپها نامیده و تردیدی نیست که این بیماری جوانی همهٔ شبه چپهاست. کسانی که دچار اصلاح طلبی تخیلی و رادیکالیسم انتزاعی شدند و چنان در این تخیل معیوب خود گرفتار شدند که دچار باتلاق فکری شدند و پوستهٔ ضخیمی از جمود و واپس زدگی بر آنان مستولی شده است. افرادی که اکنون با آمیزه ای از تخیلات سیاسی و توهمات فکری خود بر موج بحران سازی و بحران آفرینی اجتماعی سوارند. اینان در عمل البته هیزم کش آن گروه از سیاسیون داخلی هستند که تنها به سبب ترس از دست دادن کرسیهای قدرت به واسطه حضوز موحد انتقاد میکنند و جوانان خام را در خط مقدم سیاست زدگی قرار دادهاند تا از آنان استفادهٔ ابزاری کنند. مهدی بازرگان وقتی که گردش به چپ جوانان را میدید با سخنرانیهایی مانند «آفات توحید» به نقد ایشان پرداخت و اگر چه این جوانان چپ امروز با آن جوانان چپ دیروز فرسنگ ها هم در تئوری و هم در عمل و هم در افکار و عقاید فاصله دارند اما لاقل به یک ناصح بشدت نیازمند از جنس مهدی بازرگان. این روزها کسانی که به عقده گشایی به موحد مشغولاند بیش از آنکه قصدشان نقد باشد قصدشان تخریب است زیرا که موج سرخوردگی اجتماعی ناشی از سیاسیون فعلی و گرایش به موحد را مشاهده میکنند بنابراین دچار آشفتگی عملی و نظری شدند و با آلت دست قرار دادن چند جوان خام درصدد استفادهٔ ابزاری از آنان هستند. خدمات موحد به کهگیلویه به طول تاریخ بعد انقلاب این دیار است. موحد شهرستانی را تحویل گرفت که فقط از لحاظ سیاسی شهرستان بود. فاقد هر گونه امکاناتی بود. هیچ گونه زیرساختی نداشت. جاده، آب، برق، گاز و بیمارستان و مدرسه مطالبهٔ اصلی مردم بود. اما موحد به این هم اکتفا نکرد و از سیمان و پتروشیمی تا گاز و ... در این شهرستان بنا نهاد؛ همان مدرسه و برقی که وقتی مجال نقد موحد است میشود خدمات ابتدایی اما ۳۰ سال بعد از موحد وقتی امسال به توگبری چرام برق و مدرسه دیشموک کانکس اهدا شد لشکریان به افتتاحش آمدند و در بوق کرنا کردندو مثل گوشت قربانی هرکس درصدد مصادرهٔ این خدمت عظیم و ابر پروؤه ها به اسم خودشان شدند. دانشگاهی با همت موحد در کهگیلویه افتتاح شد همان دانشگاهی که بعضیها امسال علی رغم سیاست کلان دانشگاه در خصوص جذب در مقطع تحصبلات تکمیلی آن را به نام خود مصادره کردند گرچه بعدها دم خروس بیرون زد که موافقت موقت دوساله رشتهها بود. موحدی که در زمانهٔ رقابت شدید بین استانی برای جذب اعتبارات با ترزیق نیرو در ردههای بالای مدیریتی کلان کشوری و استانی به جذب بودجه میپرداخت نه اینکه جلسات تخصیص اعتبار را به حالت قهر ترک کند یا هم ملتمسانه بخواهد که چند نیرو در بدنه سارمان برنامه و بودجهٔ استانی داشته باشد. موحد شهرستانی را تحویل گرفت که جغرافیای صعب العبورش بیش و پیش از همه مانع توسعه بود. او یک تنه جنگید تا طلسم شکنی کند و از آجم تا طسوج؛ از ممبی تا موگرمون تا سرفاریاب جاده ساخته شد. برق رفت. تلفن آمد؛ گاز روشن شد اما در این بین در اواسط دههٔ ۹۰ کسانی در زیر همان برق و در همان جاده و در کنار همان گاز به نقد دههٔ ۶۰ میپردازند بدون آنکه حکایت تلخ کهگیلویه آن زمان را ببیند. اما سخن گفتن خدمات موحد به این چند کلمه محدود نمیشود. حکایت عجیب ماجرا این است که چرا در ۱۲ سال اخیر که موحد در کهگیلویه سمت اجرایی و اداری نداشت هیچ تغییر محسوسی در این دیار ایجاد نشد؟ چرا بعد از ۱۲ سال دوری از کهگیلویه همچنان نام موحد لرزه بر اندامها میاندازد و انگشت شماری از جوانان که وارد بازی بعضی نوسیاسیون میشوند و به جای مشق توسعه مشق تخریب موحد سرخط میگیرند. آیا جز این است که در وادی عمل وا دادند و در یک بازی نادرست دست به دامان چند جوان خام شدند و آنان را ابزار امیال خود کردند. اگر چه همین آشفتگیشان مهر تاییدی است بر ضعف عملکردیشان که دو سال مانده به انتخابات این چنین هراس آمدن سناتور را دارند. سناتوری که بعد از ۱۲ سال دوری از کهگیلویه در طول ۵ روز بعد از سنگ اندازی زمین و زمان و دست زدن رقیبان به هر ترفندی برای تخریبش توانست اعتماد ۵۰ هزار نفر را جلب کند. اما ای امامزاده میرسالار تو شاهد باش که سناتور بیش و پیش از همه دغدهٔ کهگیلویه را در هر منصب و مقامی داشت و دارد و ان شالله خواهد داشت. اندکی صبر...سحر نزدیک است...
یک اشاره از موحد کافی بود که شور و شوق در میان توده مردم بخاطر حضور مجدد موحد و دمیدن روح امید در آنان ایجاد شود و البته نگرانی مخالفین و تازه به دوران رسیدهها که از هول حلیم در دیگ افتادند باعث روشن شدن آتش توپخانهٔ آنان شد. مصاحبهٔ موحد در رابطه با حضور یا عدم حضور در انتخابات آتی موجی از واکنشها را برانگیخت. واکنشهایی که از طرف مخالفان حضور موحد بیشتر رنگ تخریب و تهمت و توهین بخود گرفته است. اگرچه رفتار طفلان سیاسی قابل پیش بینی بوده و خیلی نیاز به کنکاش و واکاوی ندارد اما آنچه که نگران کننده است معدود جوانان تحصیلکرده ای است که آلت دست دیگران قرار گرفتهاند و چنان بر موج ساختهٔ دیگران قرار گرفتهاند که چیزی نمانده است در دریای سیاست غرق شوند و تاب تلاطمهای سیاسی را نداشته باشند. مهندس بازرگان در کتاب «بازی جوانان با سیاست» دربارهٔ سیاست زذگی جوانان و معرفت زدایی از علم و فن و مهارت اجتماعی هشدار داده و این هشدار در زمانهٔ ما و در میان معدودی از تحصیلگردگان کهگیلویه ای بیشتر نمایان میشود. کسانی که با خواندن چند کتاب و شناخت چند ایسم خود را علامه دهر دانسته و به تئوری سازی و نظریه پرداری مشغول شدهاند غافل از اینکه این کار سیاست زدگی است نه سیاست ورزی و قصه وقتی پرغصه میشود که در شبه تحلیلهای آبکیشان که بیشتر به اعلامیه تغییر ایدئولوژی شبیه است را با توهین و تهمت آغاز میکنند. کسانی که در انتخاب قبلی مجلس اتاق فکر کاندیدای جریان اصولگرا بودند و رسم الخط و مشقشان پیروزی اصولگرایی بود و آن کاندیدا را جاده صاف کن توسعه مینامیدند حالا در چرخشی ۱۸۰ درجه ای سنگ اصلاح طلبی به سینه میزنند و در جمع چند نفره شان چنان قلم فرسایی میکنند که چیزی تا پرت شدن از آن ور بوم ندارند. کسانی که از فرط خودشیفتگی چیزی نمانده که ریشههای کوپنیسم را به کمونیسم گره بزنند و در عالم سیاست زدگیشان نظریه جدیدی مطرح کنند. اگر چه روانشناسی واکاوی شخصیتی این دوستان رفتارهایشان را ناشی از تضاد شخصیتی میداند که بیش از آنکه دغدغه توسعه داشته باشند دغدغه دیده شدن دارند که این هم ناشی از طرد شدنشان توسط جامعه است. این گونه اقدامات حرکتی افراطی و رادیکال خارج از ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی است که ولادیمیر لنین آن را بیماری کودکی چپها نامیده و تردیدی نیست که این بیماری جوانی همهٔ شبه چپهاست. کسانی که دچار اصلاح طلبی تخیلی و رادیکالیسم انتزاعی شدند و چنان در این تخیل معیوب خود گرفتار شدند که دچار باتلاق فکری شدند و پوستهٔ ضخیمی از جمود و واپس زدگی بر آنان مستولی شده است. افرادی که اکنون با آمیزه ای از تخیلات سیاسی و توهمات فکری خود بر موج بحران سازی و بحران آفرینی اجتماعی سوارند. اینان در عمل البته هیزم کش آن گروه از سیاسیون داخلی هستند که تنها به سبب ترس از دست دادن کرسیهای قدرت به واسطه حضوز موحد انتقاد میکنند و جوانان خام را در خط مقدم سیاست زدگی قرار دادهاند تا از آنان استفادهٔ ابزاری کنند. مهدی بازرگان وقتی که گردش به چپ جوانان را میدید با سخنرانیهایی مانند «آفات توحید» به نقد ایشان پرداخت و اگر چه این جوانان چپ امروز با آن جوانان چپ دیروز فرسنگ ها هم در تئوری و هم در عمل و هم در افکار و عقاید فاصله دارند اما لاقل به یک ناصح بشدت نیازمند از جنس مهدی بازرگان. این روزها کسانی که به عقده گشایی به موحد مشغولاند بیش از آنکه قصدشان نقد باشد قصدشان تخریب است زیرا که موج سرخوردگی اجتماعی ناشی از سیاسیون فعلی و گرایش به موحد را مشاهده میکنند بنابراین دچار آشفتگی عملی و نظری شدند و با آلت دست قرار دادن چند جوان خام درصدد استفادهٔ ابزاری از آنان هستند. خدمات موحد به کهگیلویه به طول تاریخ بعد انقلاب این دیار است. موحد شهرستانی را تحویل گرفت که فقط از لحاظ سیاسی شهرستان بود. فاقد هر گونه امکاناتی بود. هیچ گونه زیرساختی نداشت. جاده، آب، برق، گاز و بیمارستان و مدرسه مطالبهٔ اصلی مردم بود. اما موحد به این هم اکتفا نکرد و از سیمان و پتروشیمی تا گاز و ... در این شهرستان بنا نهاد؛ همان مدرسه و برقی که وقتی مجال نقد موحد است میشود خدمات ابتدایی اما ۳۰ سال بعد از موحد وقتی امسال به توگبری چرام برق و مدرسه دیشموک کانکس اهدا شد لشکریان به افتتاحش آمدند و در بوق کرنا کردندو مثل گوشت قربانی هرکس درصدد مصادرهٔ این خدمت عظیم و ابر پروؤه ها به اسم خودشان شدند. دانشگاهی با همت موحد در کهگیلویه افتتاح شد همان دانشگاهی که بعضیها امسال علی رغم سیاست کلان دانشگاه در خصوص جذب در مقطع تحصبلات تکمیلی آن را به نام خود مصادره کردند گرچه بعدها دم خروس بیرون زد که موافقت موقت دوساله رشتهها بود. موحدی که در زمانهٔ رقابت شدید بین استانی برای جذب اعتبارات با ترزیق نیرو در ردههای بالای مدیریتی کلان کشوری و استانی به جذب بودجه میپرداخت نه اینکه جلسات تخصیص اعتبار را به حالت قهر ترک کند یا هم ملتمسانه بخواهد که چند نیرو در بدنه سارمان برنامه و بودجهٔ استانی داشته باشد. موحد شهرستانی را تحویل گرفت که جغرافیای صعب العبورش بیش و پیش از همه مانع توسعه بود. او یک تنه جنگید تا طلسم شکنی کند و از آجم تا طسوج؛ از ممبی تا موگرمون تا سرفاریاب جاده ساخته شد. برق رفت. تلفن آمد؛ گاز روشن شد اما در این بین در اواسط دههٔ ۹۰ کسانی در زیر همان برق و در همان جاده و در کنار همان گاز به نقد دههٔ ۶۰ میپردازند بدون آنکه حکایت تلخ کهگیلویه آن زمان را ببیند. اما سخن گفتن خدمات موحد به این چند کلمه محدود نمیشود. حکایت عجیب ماجرا این است که چرا در ۱۲ سال اخیر که موحد در کهگیلویه سمت اجرایی و اداری نداشت هیچ تغییر محسوسی در این دیار ایجاد نشد؟ چرا بعد از ۱۲ سال دوری از کهگیلویه همچنان نام موحد لرزه بر اندامها میاندازد و انگشت شماری از جوانان که وارد بازی بعضی نوسیاسیون میشوند و به جای مشق توسعه مشق تخریب موحد سرخط میگیرند. آیا جز این است که در وادی عمل وا دادند و در یک بازی نادرست دست به دامان چند جوان خام شدند و آنان را ابزار امیال خود کردند. اگر چه همین آشفتگیشان مهر تاییدی است بر ضعف عملکردیشان که دو سال مانده به انتخابات این چنین هراس آمدن سناتور را دارند. سناتوری که بعد از ۱۲ سال دوری از کهگیلویه در طول ۵ روز بعد از سنگ اندازی زمین و زمان و دست زدن رقیبان به هر ترفندی برای تخریبش توانست اعتماد ۵۰ هزار نفر را جلب کند. اما ای امامزاده میرسالار تو شاهد باش که سناتور بیش و پیش از همه دغدهٔ کهگیلویه را در هر منصب و مقامی داشت و دارد و ان شالله خواهد داشت. اندکی صبر...سحر نزدیک است...
۵ کار مفید ایشان را بنویسید تا بدانیم
من که بعنوان یک شهروند دهدشتی کار خاصی ندیدم