تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۳۵
کد مطلب : ۲۸۳۲۲۸
سونامی بی سوادی بر فراز تحصیلات آکادمیک
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛حداد مومنی
مشکل عدم تخصص است در کشور ما نه عدم مدرک... بسیار هستند شرکتهای خصوصی بزرک در سراسر ایران که به دنبال افراد متخصص میگردنند و همیشه در این زمینه دچار کمبود بوده و هستند.
مدرک اکادمیک گرفتن و تصور یک میز شیک و یک پرستیژ کاری و یک حقوق عالی تصور ذهنی است. واقعیت این است که در کشور ما به جای اینهمه کاغذ بازی و آزمون کاش به صورت عملی گزینش صورت میگرفت. آن وقت بود که متوجه میشدیم نمیتوان شنا کرد بدون آنکه پایمان خیس شود.
در عصری به سر میبریم که دانش مفهوم اصلی خود را از دست داده است (البته نه در همه جا)!
متاسفانه تب تحصیلات دانشگاهی همه گیر شده است و همه تحصیلات دانشگاهی دارند. ولی تا به حال از خود سؤال کردهایم چقدر سواد داریم؟
در صورتی که دانش ما هیچ کمکی به معیشت ما نمیکند، در صورتی که دانش ما باعث رفاه دیگران نمیشود، در صورتی که دانش ما باعث اشتغال و کارآفرینی نمیشود، در صورتی که دانش ما باعث تولید ثروت نمیشود و در صورتی که ...،
اگر چنین است پس دانش و با سواد بودن چیست؟
شاید بگویید شرایط حاکم بر رفتارهای فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... مانع تحقق این اهداف و انتظارات اولیه میشود، ولی پاسخ را خود می دانید: ما بی سوادیم.
هر قدر هم کیفیت نظام آموزشی پایین باشد باز مقصر وضع موجود خود ما هستیم.
بهترین دوران زندگی را صرف گرفتن مدرک تحصیلی در رشته ای کردهایم که احتمالاً دوست هم نداریم؟
تحصیلات شما در کدام فیلد کاری تعریف میشود؟ چقدر به رشته ای که در آن درس خواندهاید اشراف دارید؟ خودم را می گویم، برای پیشرفت ایران و ایرانی چه کاری انجام دادهام؟
ما همه دنبال پشت میز نشستن هستیم و همه میخواهیم همه به ما خدمت کنند و ما فقط دستور صادر کنیم. کلاً راحت طلبیم، ما دنبال پیشرفت هیچ ایرانی نیستیم. چون ما بی سوادیم و اگر خلاف این فکر میکنید باید حتماً به این موضوع توجه کنید که شما در صورتی باعث پیشرفت کسی میشوید که دانش کافی داشته باشید.
چند دانش بکر و تازه غیر کپی (کتاب، نرم افزار و ...) در سطح رفع یک مشکل که ساخت دانشجویان و یا اساتید هست را نام ببرید؟
واقعیت این است ما سواد نداریم و دوست هم نداریم با سواد باشیم.
نگاهی اندک به وضع تحصیل در دانشگاهها شما را به این خواهد رساند که مقصر وضع موجود مائیم. همه هر چه سریعتر میخواهند مدرک بگیرند: لیسانس، فوق لیسانس، دکتری، مقاله کتاب و ... فقط میخواهیم داشته باشیم. چون برای هیچ کس مهم نیست که شما چی دارید. کی، کجا و چگونهاش هیچ گاه سؤال نمیشود. شاید کلمه چقدر اینجا بکار آید. چقدر مدرک دارید؟
تا وقتی که برای خودت مهم نباشد برای هیچ کسی مهم نخواهد شد.
چون ما ارزش تحصیل را پایین آوردهایم. چون در هیچ شرکت تولیدی و خدماتی کاری نیست که یک فوق لیسانس بتواند انجام دهد ولی لیسانس نتواند و یا پایین تر. جواب این است که ما همه به اندازه هم بی سوادیم، ما فقط مدرک داریم.
متاسفانه سیاستهای موجود هم در بی سوادی ما نقش بسزایی دارد. سرمایه گذاری روی «هدف کارآفرینی از دانشگاه» صفر مطلق است. تا در دانشگاهها سرمایه گذاری انجام نشود وضع همین است. این تنها راه نجات از بن بست موجود است، دانشگاهها دیگر میدانند که وظیفه آنها تولید علم نیست. الان تنها وظیفه دانشگاهها اشاعه زوری (البته غیر قابل تأثیر و نفوذ) علم ۱۰۰ سال پیش میباشد؛ و ما همچنان منتظر معجزه هستیم. آنها هیچ الزام و دلیلی برای بروز شدن نمیبینند. بدترین قانون برای اثبات وضعیت تعریف هیئت علمی در دانشگاه است. اساتیدی که فقط به حقوق چند میلیونی سر ماه میاندیشند و تدریس کتابهایی که عمر آنها مربوط به دانش منقضی شده در سال ۱۳۰۰ میباشد. دیگر دانشگاهها هم که هدفی جز جذب شهریه ندارند و ما با تمام وجود در خدمت رسالی به این هدف والا سروپا میشکنیم. چون ما خود فرزندان همین مادر نامهربان ولی خنده روئیم. در تمام کشورهای دارای اقتصاد مقاوم و پویا دانشگاه مبدأ و آغاز تمام تحولات و پیشرفتها میباشد. ولی در اینجا شعار ما این است: ما از دانشگاهیم و به دانشگاه باز میگردیم. این چرخه بی نهایت، این تسلسل باطل، این سرگیجه نا تمام ... من و تو حلقههای زنجیر دست اسیران تازه این زندانیم. سراب تدریس و دیگر هیچ
عضوجامعه دانشگاهی ایران
مشکل عدم تخصص است در کشور ما نه عدم مدرک... بسیار هستند شرکتهای خصوصی بزرک در سراسر ایران که به دنبال افراد متخصص میگردنند و همیشه در این زمینه دچار کمبود بوده و هستند.
مدرک اکادمیک گرفتن و تصور یک میز شیک و یک پرستیژ کاری و یک حقوق عالی تصور ذهنی است. واقعیت این است که در کشور ما به جای اینهمه کاغذ بازی و آزمون کاش به صورت عملی گزینش صورت میگرفت. آن وقت بود که متوجه میشدیم نمیتوان شنا کرد بدون آنکه پایمان خیس شود.
در عصری به سر میبریم که دانش مفهوم اصلی خود را از دست داده است (البته نه در همه جا)!
متاسفانه تب تحصیلات دانشگاهی همه گیر شده است و همه تحصیلات دانشگاهی دارند. ولی تا به حال از خود سؤال کردهایم چقدر سواد داریم؟
در صورتی که دانش ما هیچ کمکی به معیشت ما نمیکند، در صورتی که دانش ما باعث رفاه دیگران نمیشود، در صورتی که دانش ما باعث اشتغال و کارآفرینی نمیشود، در صورتی که دانش ما باعث تولید ثروت نمیشود و در صورتی که ...،
اگر چنین است پس دانش و با سواد بودن چیست؟
شاید بگویید شرایط حاکم بر رفتارهای فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... مانع تحقق این اهداف و انتظارات اولیه میشود، ولی پاسخ را خود می دانید: ما بی سوادیم.
هر قدر هم کیفیت نظام آموزشی پایین باشد باز مقصر وضع موجود خود ما هستیم.
بهترین دوران زندگی را صرف گرفتن مدرک تحصیلی در رشته ای کردهایم که احتمالاً دوست هم نداریم؟
تحصیلات شما در کدام فیلد کاری تعریف میشود؟ چقدر به رشته ای که در آن درس خواندهاید اشراف دارید؟ خودم را می گویم، برای پیشرفت ایران و ایرانی چه کاری انجام دادهام؟
ما همه دنبال پشت میز نشستن هستیم و همه میخواهیم همه به ما خدمت کنند و ما فقط دستور صادر کنیم. کلاً راحت طلبیم، ما دنبال پیشرفت هیچ ایرانی نیستیم. چون ما بی سوادیم و اگر خلاف این فکر میکنید باید حتماً به این موضوع توجه کنید که شما در صورتی باعث پیشرفت کسی میشوید که دانش کافی داشته باشید.
چند دانش بکر و تازه غیر کپی (کتاب، نرم افزار و ...) در سطح رفع یک مشکل که ساخت دانشجویان و یا اساتید هست را نام ببرید؟
واقعیت این است ما سواد نداریم و دوست هم نداریم با سواد باشیم.
نگاهی اندک به وضع تحصیل در دانشگاهها شما را به این خواهد رساند که مقصر وضع موجود مائیم. همه هر چه سریعتر میخواهند مدرک بگیرند: لیسانس، فوق لیسانس، دکتری، مقاله کتاب و ... فقط میخواهیم داشته باشیم. چون برای هیچ کس مهم نیست که شما چی دارید. کی، کجا و چگونهاش هیچ گاه سؤال نمیشود. شاید کلمه چقدر اینجا بکار آید. چقدر مدرک دارید؟
تا وقتی که برای خودت مهم نباشد برای هیچ کسی مهم نخواهد شد.
چون ما ارزش تحصیل را پایین آوردهایم. چون در هیچ شرکت تولیدی و خدماتی کاری نیست که یک فوق لیسانس بتواند انجام دهد ولی لیسانس نتواند و یا پایین تر. جواب این است که ما همه به اندازه هم بی سوادیم، ما فقط مدرک داریم.
متاسفانه سیاستهای موجود هم در بی سوادی ما نقش بسزایی دارد. سرمایه گذاری روی «هدف کارآفرینی از دانشگاه» صفر مطلق است. تا در دانشگاهها سرمایه گذاری انجام نشود وضع همین است. این تنها راه نجات از بن بست موجود است، دانشگاهها دیگر میدانند که وظیفه آنها تولید علم نیست. الان تنها وظیفه دانشگاهها اشاعه زوری (البته غیر قابل تأثیر و نفوذ) علم ۱۰۰ سال پیش میباشد؛ و ما همچنان منتظر معجزه هستیم. آنها هیچ الزام و دلیلی برای بروز شدن نمیبینند. بدترین قانون برای اثبات وضعیت تعریف هیئت علمی در دانشگاه است. اساتیدی که فقط به حقوق چند میلیونی سر ماه میاندیشند و تدریس کتابهایی که عمر آنها مربوط به دانش منقضی شده در سال ۱۳۰۰ میباشد. دیگر دانشگاهها هم که هدفی جز جذب شهریه ندارند و ما با تمام وجود در خدمت رسالی به این هدف والا سروپا میشکنیم. چون ما خود فرزندان همین مادر نامهربان ولی خنده روئیم. در تمام کشورهای دارای اقتصاد مقاوم و پویا دانشگاه مبدأ و آغاز تمام تحولات و پیشرفتها میباشد. ولی در اینجا شعار ما این است: ما از دانشگاهیم و به دانشگاه باز میگردیم. این چرخه بی نهایت، این تسلسل باطل، این سرگیجه نا تمام ... من و تو حلقههای زنجیر دست اسیران تازه این زندانیم. سراب تدریس و دیگر هیچ
عضوجامعه دانشگاهی ایران