تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۳۲
کد مطلب : ۲۸۲۴۸۹
دل نوشتهای به شهید «دهرابپور»
۰
کبنا ؛متن دل نوشته «دکتر شهریاری» به دوست شهیدش «عینالله دهرابپور» به شرح زیر است:
سلامی به شهیدان، سلامی به عینالله شهید، سلامی از دنیای ناسوتی به عالم لاهوتی.
سلامی به تو که سالهاست، بال در بال فرشتگان الهی پرواز کردهای و به آسمان عشق صعود کردهای.
درودی به پاکی باران و لطافت صبحگاهان بر تو که زلالتر از باران بودی و لطیفتر از نسیم بهاری.
خوشا خندههایت، خوشا چهره مهربانت، آن هنگام که چهرهٔ خندانت در آیینهٔ ذهنم میدرخشد، مهر و صفای بیمانندت را به یاد میآورم.
به یاد میآورم که بارویی گشاده و طبق گل لبخند به پیشواز همکلاسیها میرفتی و گرههای درسیشان را بهآسانی میگشودی.
به یاد میآورم چگونه دبیرانمان به تو و آن هوش و استعداد سرشارت در تمامی دروس ایمان داشتند و افتخار میکردند که دانشآموز کوشایی چون تودارند.
به یاد میآورم عشق ورزیدنت را به نماز و نیایش و اشتیاقت را به حضور در نماز جماعت، چه لحظههای نابی بود آنگاهکه صدای ملکوتی اذان مغرب را از بلندگوهای مسجدالرضا میشنیدی و با شور و التهابی خاص آستین بالا میزدی. آماده برای تجدید وضویی دوباره، شستشوی دوبارهٔ جسم و روح، مسح عشق، برافروخته شدن آن چهرهٔ پاک، خلوصی پرشتاب برای رسیدن به صفوف نماز، آنک در مسجدالرضا، در پیشگاه خداوند، میایستادیم به نماز در برابر آن معبود بینیاز. آنگاه دل سپردن به کلام وحی، گوش جان به ندای قرآن، لحظاتی شیرین و ناب، در پای درس اخلاق و عرفان. شنیدن اسرار بندگی از زبان گرم عارفی الهی، با استشمام کلام وحی از جانب آیتالله دستغیب.
به یاد میآورم لحظاتی را در اردوی دانشآموزی در غار شاپور و کوه دراک که شاد و سرزنده از سیر در طبیعت پاک خداوندی لذت میبردیم و تو با آن صدای دلنشینت چه زیبا آوازهای محلی را زمزمه میکردی و دوستان یکدل و یکزبانت را شادمان مینمودی.
به یاد میآورم روزی را که از عیادت آن همکلاسی مجروح در جبهه در بیمارستان نمازی بازمیگشتیم و تو در خودت فرورفته بودی و میگفتی چرا ما با خیال آسوده مشغول درسومشق باشیم و از قافلهٔ عاشقانی مثل این همکلاسی غیرتمند عقب بمانیم؟!
به یاد میآورم که عاقبت با گروهی از بچههای مخلص همچون شهید قراچه و شهید طهمورثی راهی جبهه شدید و باوجودی که از درس و کلاس دور بودید ولیکن زمان آزمون بازمیگشتید و با ما که تمام سال را در حضور اساتید درسخوانده بودیم، امتحان میدادید و نمرات عالی میگرفتید.
تو از نام و نشانها بینیازی
که دادت حق نشان سرفرازی
دوست دوران مدرسهات، دکتر بهادر شهریاری
عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی شیراز
(برگرفته از کتاب چشمان بیدار، زندگینامه داستانی شهید شاخص دانشجویی، عینالله دهرابپور)
سلامی به شهیدان، سلامی به عینالله شهید، سلامی از دنیای ناسوتی به عالم لاهوتی.
سلامی به تو که سالهاست، بال در بال فرشتگان الهی پرواز کردهای و به آسمان عشق صعود کردهای.
درودی به پاکی باران و لطافت صبحگاهان بر تو که زلالتر از باران بودی و لطیفتر از نسیم بهاری.
خوشا خندههایت، خوشا چهره مهربانت، آن هنگام که چهرهٔ خندانت در آیینهٔ ذهنم میدرخشد، مهر و صفای بیمانندت را به یاد میآورم.
به یاد میآورم که بارویی گشاده و طبق گل لبخند به پیشواز همکلاسیها میرفتی و گرههای درسیشان را بهآسانی میگشودی.
به یاد میآورم چگونه دبیرانمان به تو و آن هوش و استعداد سرشارت در تمامی دروس ایمان داشتند و افتخار میکردند که دانشآموز کوشایی چون تودارند.
به یاد میآورم عشق ورزیدنت را به نماز و نیایش و اشتیاقت را به حضور در نماز جماعت، چه لحظههای نابی بود آنگاهکه صدای ملکوتی اذان مغرب را از بلندگوهای مسجدالرضا میشنیدی و با شور و التهابی خاص آستین بالا میزدی. آماده برای تجدید وضویی دوباره، شستشوی دوبارهٔ جسم و روح، مسح عشق، برافروخته شدن آن چهرهٔ پاک، خلوصی پرشتاب برای رسیدن به صفوف نماز، آنک در مسجدالرضا، در پیشگاه خداوند، میایستادیم به نماز در برابر آن معبود بینیاز. آنگاه دل سپردن به کلام وحی، گوش جان به ندای قرآن، لحظاتی شیرین و ناب، در پای درس اخلاق و عرفان. شنیدن اسرار بندگی از زبان گرم عارفی الهی، با استشمام کلام وحی از جانب آیتالله دستغیب.
به یاد میآورم لحظاتی را در اردوی دانشآموزی در غار شاپور و کوه دراک که شاد و سرزنده از سیر در طبیعت پاک خداوندی لذت میبردیم و تو با آن صدای دلنشینت چه زیبا آوازهای محلی را زمزمه میکردی و دوستان یکدل و یکزبانت را شادمان مینمودی.
به یاد میآورم روزی را که از عیادت آن همکلاسی مجروح در جبهه در بیمارستان نمازی بازمیگشتیم و تو در خودت فرورفته بودی و میگفتی چرا ما با خیال آسوده مشغول درسومشق باشیم و از قافلهٔ عاشقانی مثل این همکلاسی غیرتمند عقب بمانیم؟!
به یاد میآورم که عاقبت با گروهی از بچههای مخلص همچون شهید قراچه و شهید طهمورثی راهی جبهه شدید و باوجودی که از درس و کلاس دور بودید ولیکن زمان آزمون بازمیگشتید و با ما که تمام سال را در حضور اساتید درسخوانده بودیم، امتحان میدادید و نمرات عالی میگرفتید.
تو از نام و نشانها بینیازی
که دادت حق نشان سرفرازی
دوست دوران مدرسهات، دکتر بهادر شهریاری
عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی شیراز
(برگرفته از کتاب چشمان بیدار، زندگینامه داستانی شهید شاخص دانشجویی، عینالله دهرابپور)