مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛سرهنگ خلبان بهمن ایمانی
به نام خدای مهربان
" آسمان پر غرور میهنم "
آسمان، خانه من
هر بار که در آغوش مهربان و امن تو، بال پرواز میگشایم، هر بار که غرش غرور آفرین پرنده آهنینم در گوش جانت طنین میافکند و سکوتت را برای لحظاتی بر هم میزند، هر بار که چون قطرهای در آبی بیکرانت محو میشوم و دل به دل دریاییات میزنم، آرامشی از جنس تو وجودم را لبریز میکند.
در پهنه لاجوردیات که غوطهور میشوم در سایه امنیت تو، آزادی و آبادی کران تا کران سرزمینم را نظاره میکنم، ناخودآگاه روزها و شبهای بی قراریات رابه یاد میآورم، یادم میآید که چه صبورانه هشت سال ایستادی و انتظار روزهای پر غرور پیروزی را در دل زنده و جاوید نگه داشتی.
آسمان، تو بهتر از هرکس به یاد داری پایمردی مردانی را که با غرش رعدآسای پرندههایشان دلت را گرم میکردند. میدانم که تو نیز مثل مردمان نجیب و صبور میهنم رفتنشان را تا محو شدن در افق دنبال میکردی و همچنان منتظر میماندی تا صدای بازگشت غرور آفرینشان در دشت و کوه و آسمان طنین بیافکند. همراهشان بودی و از فراز جبههها هنرنماییشان را مینگریستی. به غیرتشان آفرین میگفتی و به شجاعتشان غبطه میخوردی. بارها شاهد رفتنهای بی بازگشت بودی و چه سخت و دشوار لحظهای بود، وقتی با شمردن ابابیلهای از نبرد برگشته، عروج ققنوسی دیگر را به نظاره مینشستی.
آسمان پر غرور میهنم
دلت میگرفت، اما تو هم مثل مردمان نجیب و صبور سرزمینم استوار و محکم دندان غیرت و تعصب بر جگر خستهات میفشردی تا مبادا سوگواری تو در غم از دست دادن یارانت، زانوی سربازان میهن را سست کند.
اشکها و بغضهایت را فرو خوردی و باز هم خندههای گرم فیروزهایات را بر مردانی که برای دفاع از حریمت و تامین امنیتت پا در میدان نبرد نهاده و پر به آسمان گشوده بودند، سخاوتمندانه ارزانی داشتی.
میدانم چقدر دلت تنگ شده برای حماسههای ماندگار آن روزهای پر التهاب. میدانم دلت تنگ شیرودی و کشوری است، میدانم دلت تنگ دوران و بابایی است، میدانم.
آسمان امن سرزمینم، تو که امنیتت را وامدار خون هزاران جوان غیرتمند و عزتمند ایران هستی، مبادا لحظهای غمگین شوی. اگر امروز شیرودی و کشوری نیستند، ما هستیم. من و ما گرچه شیرودی نیستیم، گرچه کشوری و دوران و بابایی را ندیدهایم، اما آرمانهایمان رنگ و بوی همان رشادت و همان شهادت را دارد.
آسمان پر غرور میهنم
ما تربیت شده همان مکتبیم و الگو گرفته از همان فرهنگ. ما مریدانی هستیم که جا پای مرادمان گذاشتهایم و آموختهایم که سر ببازیم برای عزت و آزادی سرزمینمان. در رگهای ما نیز خون غیرت و تعصب مسلمان ایرانی میجوشد. یقین بدار اگر آن روز مدافعان حریمت بر هم زدن آرامش و امنیتت را تاب تحمل نداشتند و به دشمن نشان دادند که اینجا بیشه شیران است، من و ما نیز در موقع لزوم میافتیم و جان شیرینمان را پیشکش عزت و امنیت تو خواهیم کرد.
هنوز هم اینجا ایران اسلامی است و ما شیران این بیشهایم. اگر ققنوس جان شیرودیها و دورانها در آتش عشق به دین و میهن سوخت، نسل جدید ققنوسها از خاکستر آنها بال پرواز گشودهاند.
آسمان پر غرور و امن سرزمینم، همدم نجواهای عاشقانه من در اوج، درود بر تو که چه امن و آرام ایستادهای.
قسم به خون ریخته بر خاک شهیدان و قسم به پیکرهای سوخته در آسمان خلبانان سربلندت و قسم به عزت اسلام و قسم به آزادی ایران و قسم به ماه محرم، به حماسه و شهادت امامم که نماد پیروزی خون بر شمشیر است. میایستیم تا ایران اسلامی بایستد و میافتیم تا عزت و آرمانهایمان بر خاک نیافتد.
به نام خدای مهربان
" آسمان پر غرور میهنم "
آسمان، خانه من
هر بار که در آغوش مهربان و امن تو، بال پرواز میگشایم، هر بار که غرش غرور آفرین پرنده آهنینم در گوش جانت طنین میافکند و سکوتت را برای لحظاتی بر هم میزند، هر بار که چون قطرهای در آبی بیکرانت محو میشوم و دل به دل دریاییات میزنم، آرامشی از جنس تو وجودم را لبریز میکند.
در پهنه لاجوردیات که غوطهور میشوم در سایه امنیت تو، آزادی و آبادی کران تا کران سرزمینم را نظاره میکنم، ناخودآگاه روزها و شبهای بی قراریات رابه یاد میآورم، یادم میآید که چه صبورانه هشت سال ایستادی و انتظار روزهای پر غرور پیروزی را در دل زنده و جاوید نگه داشتی.
آسمان، تو بهتر از هرکس به یاد داری پایمردی مردانی را که با غرش رعدآسای پرندههایشان دلت را گرم میکردند. میدانم که تو نیز مثل مردمان نجیب و صبور میهنم رفتنشان را تا محو شدن در افق دنبال میکردی و همچنان منتظر میماندی تا صدای بازگشت غرور آفرینشان در دشت و کوه و آسمان طنین بیافکند. همراهشان بودی و از فراز جبههها هنرنماییشان را مینگریستی. به غیرتشان آفرین میگفتی و به شجاعتشان غبطه میخوردی. بارها شاهد رفتنهای بی بازگشت بودی و چه سخت و دشوار لحظهای بود، وقتی با شمردن ابابیلهای از نبرد برگشته، عروج ققنوسی دیگر را به نظاره مینشستی.
آسمان پر غرور میهنم
دلت میگرفت، اما تو هم مثل مردمان نجیب و صبور سرزمینم استوار و محکم دندان غیرت و تعصب بر جگر خستهات میفشردی تا مبادا سوگواری تو در غم از دست دادن یارانت، زانوی سربازان میهن را سست کند.
اشکها و بغضهایت را فرو خوردی و باز هم خندههای گرم فیروزهایات را بر مردانی که برای دفاع از حریمت و تامین امنیتت پا در میدان نبرد نهاده و پر به آسمان گشوده بودند، سخاوتمندانه ارزانی داشتی.
میدانم چقدر دلت تنگ شده برای حماسههای ماندگار آن روزهای پر التهاب. میدانم دلت تنگ شیرودی و کشوری است، میدانم دلت تنگ دوران و بابایی است، میدانم.
آسمان امن سرزمینم، تو که امنیتت را وامدار خون هزاران جوان غیرتمند و عزتمند ایران هستی، مبادا لحظهای غمگین شوی. اگر امروز شیرودی و کشوری نیستند، ما هستیم. من و ما گرچه شیرودی نیستیم، گرچه کشوری و دوران و بابایی را ندیدهایم، اما آرمانهایمان رنگ و بوی همان رشادت و همان شهادت را دارد.
آسمان پر غرور میهنم
ما تربیت شده همان مکتبیم و الگو گرفته از همان فرهنگ. ما مریدانی هستیم که جا پای مرادمان گذاشتهایم و آموختهایم که سر ببازیم برای عزت و آزادی سرزمینمان. در رگهای ما نیز خون غیرت و تعصب مسلمان ایرانی میجوشد. یقین بدار اگر آن روز مدافعان حریمت بر هم زدن آرامش و امنیتت را تاب تحمل نداشتند و به دشمن نشان دادند که اینجا بیشه شیران است، من و ما نیز در موقع لزوم میافتیم و جان شیرینمان را پیشکش عزت و امنیت تو خواهیم کرد.
هنوز هم اینجا ایران اسلامی است و ما شیران این بیشهایم. اگر ققنوس جان شیرودیها و دورانها در آتش عشق به دین و میهن سوخت، نسل جدید ققنوسها از خاکستر آنها بال پرواز گشودهاند.
آسمان پر غرور و امن سرزمینم، همدم نجواهای عاشقانه من در اوج، درود بر تو که چه امن و آرام ایستادهای.
قسم به خون ریخته بر خاک شهیدان و قسم به پیکرهای سوخته در آسمان خلبانان سربلندت و قسم به عزت اسلام و قسم به آزادی ایران و قسم به ماه محرم، به حماسه و شهادت امامم که نماد پیروزی خون بر شمشیر است. میایستیم تا ایران اسلامی بایستد و میافتیم تا عزت و آرمانهایمان بر خاک نیافتد.
شما افتخار مایی، موفق باشی