تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۴۰
کد مطلب : ۲۶۸۶۹۸
به کدامین گناه؛ از آتنا تا غبار بر چهره باباکان
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛زینب زارع
مریم عزیز چه هنگامه غریبی است اکنون که میطلبد، مطلبی بنویسم دستانم میلرزدو ضربان قلبم بالا گرفته…
چه غم انگیزاست که حسرت نبودنت آغازگر این آشنایی است
شنیدهام حقوق خوانده بودی تا حق شناسانه در مسیرحقیقت حرکت کنی خواستی حق به حق دار برسد اما ناخواسته به گورستان رسیدی
چگونه میشود دل را ساکت نمود و درغم از دست دادنت آرام گریست وقتی اینچنین مظلومانه محروم ماندی
غم عدالت داشتی و چرخ شکسته قانون را بهعنوان سلاح برگزیدی..
شاید یادت نبود قانون برای حمایت از جنس تو حرف زیادی برای گفتن ندارد حتی اگر وکیل باشی و به ندبه بند قانون را از بر باشی
زیرا هر تدبیر و تمهیدی که اندیشیده شده مجازات بعد از ارتکاب جرم است و پیشگیری در راه سلامت جامعه نقش چندانی نداشته و جسارت و تعرض از اینجا قوت گرفته و رنجنامه زنان و دختران این سرزمین حرف تازه ای به نظرنمیرسد
یکی را میدزدند و دیگری در ته کانال فاضلاب یافت میشود آن یکی پایین رودخانه و دیگری که غیرقابل شناسایی است و دیگریهای دیگر که زیر پل یافت شده یا از درخت آویزاناند ویا بقایای بدنی که خوراک درندگان شده است و تنها با آزمایش DNA قابل احراز است
گرچه پایان هر جرم اثبات شده ای اعدام یا قصاص است و شاید عادلانه به نظر برسد و بتواند تسکینی برای افکارعمومی تلقی شود اما حرف برسر جسارت است..
حرف بر سر چرایی آسان دیدن تعرض است..
مگر قصاص بالاترین حد مجازات نیست؟
پس هزینه ترسها و ناامیدی های عارض شدهات چه؟ فریادهای ناشنیده و در گلو مرده ات چه؟
باری من گمان میکنم قانون بایدبتواند دراندیشه حمایت مقتدرانه ای برای بانوان بوده آنگونه که پیش از تعرض به امنیتشان از قانون حساب برده شود…
وبلکه قانون هم باید درمسیر سلامت جامعه از بهداشت کافی برخوردار بوده و پیشگیری را مقدم بر درمان بداند و در این راستا گام بردارد و برخوردها و رسیدگیهایش را بدون فوت وقت به سرانجام رسانده تامجازات فعل، در نزدیکترین زمان به حادثه دیده شده و اینگونه بهعنوان عاملی بازدارنده مقابل چشمان جامعه قابل روئیت بوده ودر عین حال پند آموز باشد تا آیندهی جسارت کاذب و تعرض به حقوق دیگران به آسانی قابل پیش بینی بوده و اینگونه تصور فرجامش از انجامش جلوگیری نمایید..
گرچه اکنون هر مجازاتی بهعنوان قرص آرامبخشی دیده میشود که میتواند در ناامیدی و رنج به خوابت کند تا دردت را کمی کمتر احساس کنی اماهرگز قادر نخواهدبود خطای انجام شده را پاک نماید زیرا درمان یعنی بازگشت به سلامت پیشین
و هیچ مجازاتی نمیتواند چرخ دنیارابه عقب بازگردانده تا اتفاقی که حادث شده را به جایگاه پیشین خود بازگرداند…
واینک مریم عزیز امثال من که بیش از همدردی و آه، کار دیگری از دستمان برنمی آیدتنهابا اشک یک قلم به سوگ تو نشستهایم..
به سوگ آتناهای از نفس افتاده و خندههای برلب خشکیده و آیندههای تکیده و آرزوهای ناتمام این جنس لطیف…
و چه سوگ بی ثمری…
آخر چگونه میشود بار دیگر جوشش خون رگهایت را به جان شیرینت وصل نمودو رنگ باخته گونههایت را دوباره به چهرهات باز گرداند و نقاشی صورتت را قرینه کشید تا خانوادهات بتوانندبرای آخرین بار برهرکجای تنت بوسه زنند
واکنون نمیدانم چگونه میشود به دفاع از تو پرداخت؟
توکه خود روزی یاریگر دیگران بوده ای…
کدام دفاع جان رفته تورا به آغوشهای منتظروپشیمان بازمیگرداند..
وعدالت چه ناتوان مانده مقابل این ستم…
توسوختی اما موگرینی حالش خوب است پشت لنز دوربینهای وکلای این ملت چه مقتدرانه لبخند میزد..
نمیدانی بهعنوان یک زن چه حسرتها کشیدم از آنهمه تسلط براحساس و رفتارش میان آنهمه سلفی بگیر ذوق زده…
درحالیکه کسی نیندیشید و نپرداخت به آنهمه ارزش و اقتدار که ماحصل قوانین سرزمینش است به او…
قوانینی که او را حتی فرسخها دور از سرزمین و ملتش هم بهخوبی امن نموده و به زنیت او اعتبار بخشیده تا آنجا که قانون نویسان و وکلای بلادی دیگر هم به مانندحاکمان منسوب به فرمانروایی به پیشوازش میشتابند
کسی دراین میان و با آنهمه تفسیر رنگارنگ نگفت ما هم به همان اندازه مستحق ارزش وامنیتیم
کسی نپرسید برای حرفهای نگفته مان مقابل کدام دادگر بایستیم؟
کسی نپرسید اگر قرار است همه کارهارا خدا انجام دهد پس شما چکاره اید؟
کسی نپرسیدچرا بر سر قبرهای توخالی گریه و زاری فراوان است درحالیکه داغ آتناها وچشمهای معصومشان جانهارا به آتش کشیده اما به اتمام تلخی وتآمل به مانند سایر اتفاقات ریز و درشت دیگرتنها به آرشیو رسانه هارفته اندوپس ازآن هیچ و دیگر هیچ…
مریم عزیز اگرجسارت به حقوق امثال تو که خود حقوقدان بوده ای به این آسانی میتواند تو را از پای درآورد پس در رنج و اشک و آه آتناها و بنیتاهاچه باید گفت وچه باید شنید؟ واکنون حرفی نمانده جز داغ و دریغ…
تنها میتوانم بگویم وای اگر اردشیر زنده بود و میدید چه غباری بر چهره بابکان نشسته است…
سی ویکم مرداد ۹۶
مریم عزیز چه هنگامه غریبی است اکنون که میطلبد، مطلبی بنویسم دستانم میلرزدو ضربان قلبم بالا گرفته…
چه غم انگیزاست که حسرت نبودنت آغازگر این آشنایی است
شنیدهام حقوق خوانده بودی تا حق شناسانه در مسیرحقیقت حرکت کنی خواستی حق به حق دار برسد اما ناخواسته به گورستان رسیدی
چگونه میشود دل را ساکت نمود و درغم از دست دادنت آرام گریست وقتی اینچنین مظلومانه محروم ماندی
غم عدالت داشتی و چرخ شکسته قانون را بهعنوان سلاح برگزیدی..
شاید یادت نبود قانون برای حمایت از جنس تو حرف زیادی برای گفتن ندارد حتی اگر وکیل باشی و به ندبه بند قانون را از بر باشی
زیرا هر تدبیر و تمهیدی که اندیشیده شده مجازات بعد از ارتکاب جرم است و پیشگیری در راه سلامت جامعه نقش چندانی نداشته و جسارت و تعرض از اینجا قوت گرفته و رنجنامه زنان و دختران این سرزمین حرف تازه ای به نظرنمیرسد
یکی را میدزدند و دیگری در ته کانال فاضلاب یافت میشود آن یکی پایین رودخانه و دیگری که غیرقابل شناسایی است و دیگریهای دیگر که زیر پل یافت شده یا از درخت آویزاناند ویا بقایای بدنی که خوراک درندگان شده است و تنها با آزمایش DNA قابل احراز است
گرچه پایان هر جرم اثبات شده ای اعدام یا قصاص است و شاید عادلانه به نظر برسد و بتواند تسکینی برای افکارعمومی تلقی شود اما حرف برسر جسارت است..
حرف بر سر چرایی آسان دیدن تعرض است..
مگر قصاص بالاترین حد مجازات نیست؟
پس هزینه ترسها و ناامیدی های عارض شدهات چه؟ فریادهای ناشنیده و در گلو مرده ات چه؟
باری من گمان میکنم قانون بایدبتواند دراندیشه حمایت مقتدرانه ای برای بانوان بوده آنگونه که پیش از تعرض به امنیتشان از قانون حساب برده شود…
وبلکه قانون هم باید درمسیر سلامت جامعه از بهداشت کافی برخوردار بوده و پیشگیری را مقدم بر درمان بداند و در این راستا گام بردارد و برخوردها و رسیدگیهایش را بدون فوت وقت به سرانجام رسانده تامجازات فعل، در نزدیکترین زمان به حادثه دیده شده و اینگونه بهعنوان عاملی بازدارنده مقابل چشمان جامعه قابل روئیت بوده ودر عین حال پند آموز باشد تا آیندهی جسارت کاذب و تعرض به حقوق دیگران به آسانی قابل پیش بینی بوده و اینگونه تصور فرجامش از انجامش جلوگیری نمایید..
گرچه اکنون هر مجازاتی بهعنوان قرص آرامبخشی دیده میشود که میتواند در ناامیدی و رنج به خوابت کند تا دردت را کمی کمتر احساس کنی اماهرگز قادر نخواهدبود خطای انجام شده را پاک نماید زیرا درمان یعنی بازگشت به سلامت پیشین
و هیچ مجازاتی نمیتواند چرخ دنیارابه عقب بازگردانده تا اتفاقی که حادث شده را به جایگاه پیشین خود بازگرداند…
واینک مریم عزیز امثال من که بیش از همدردی و آه، کار دیگری از دستمان برنمی آیدتنهابا اشک یک قلم به سوگ تو نشستهایم..
به سوگ آتناهای از نفس افتاده و خندههای برلب خشکیده و آیندههای تکیده و آرزوهای ناتمام این جنس لطیف…
و چه سوگ بی ثمری…
آخر چگونه میشود بار دیگر جوشش خون رگهایت را به جان شیرینت وصل نمودو رنگ باخته گونههایت را دوباره به چهرهات باز گرداند و نقاشی صورتت را قرینه کشید تا خانوادهات بتوانندبرای آخرین بار برهرکجای تنت بوسه زنند
واکنون نمیدانم چگونه میشود به دفاع از تو پرداخت؟
توکه خود روزی یاریگر دیگران بوده ای…
کدام دفاع جان رفته تورا به آغوشهای منتظروپشیمان بازمیگرداند..
وعدالت چه ناتوان مانده مقابل این ستم…
توسوختی اما موگرینی حالش خوب است پشت لنز دوربینهای وکلای این ملت چه مقتدرانه لبخند میزد..
نمیدانی بهعنوان یک زن چه حسرتها کشیدم از آنهمه تسلط براحساس و رفتارش میان آنهمه سلفی بگیر ذوق زده…
درحالیکه کسی نیندیشید و نپرداخت به آنهمه ارزش و اقتدار که ماحصل قوانین سرزمینش است به او…
قوانینی که او را حتی فرسخها دور از سرزمین و ملتش هم بهخوبی امن نموده و به زنیت او اعتبار بخشیده تا آنجا که قانون نویسان و وکلای بلادی دیگر هم به مانندحاکمان منسوب به فرمانروایی به پیشوازش میشتابند
کسی دراین میان و با آنهمه تفسیر رنگارنگ نگفت ما هم به همان اندازه مستحق ارزش وامنیتیم
کسی نپرسید برای حرفهای نگفته مان مقابل کدام دادگر بایستیم؟
کسی نپرسید اگر قرار است همه کارهارا خدا انجام دهد پس شما چکاره اید؟
کسی نپرسیدچرا بر سر قبرهای توخالی گریه و زاری فراوان است درحالیکه داغ آتناها وچشمهای معصومشان جانهارا به آتش کشیده اما به اتمام تلخی وتآمل به مانند سایر اتفاقات ریز و درشت دیگرتنها به آرشیو رسانه هارفته اندوپس ازآن هیچ و دیگر هیچ…
مریم عزیز اگرجسارت به حقوق امثال تو که خود حقوقدان بوده ای به این آسانی میتواند تو را از پای درآورد پس در رنج و اشک و آه آتناها و بنیتاهاچه باید گفت وچه باید شنید؟ واکنون حرفی نمانده جز داغ و دریغ…
تنها میتوانم بگویم وای اگر اردشیر زنده بود و میدید چه غباری بر چهره بابکان نشسته است…
سی ویکم مرداد ۹۶