تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۵۴
کد مطلب : ۲۶۶۹۳۱
به یاد شهدای حرم؛ بودنم را مدیون خون رگهای تو هستم
۰
کبنا ؛ علیداد حسین زاده
دیر زمانی است که پیِ یافتن راهی برای رهایی از آشوبهای بین حق و باطل ام و جز توکل به خدا و استقامت در برابر کفر و حمایت از حق راهی نیافتهام.
نیک در خاطرم هست، در زمان دفاع مقدس میگفتیم:
هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار امانش نمیدهد.
حال تفاوتها رنجی به درازای تاریخ بر بشریت تحمیل نموده است که فقط آزادگانِ از دنیا بریده را یارای مبارزه با این تحمیل انسان کش میباشد.
و اکنون بی هیچ تردیدی میبینیم که اصل «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» محقَق گردیده و زمان و زمین بر شیعیان علی، کربلایی شده است.
و باید دم به دم «هیهات من الذله» گفت و در غم جور روا شده بر فاطمیون، حسینیون و علویون مویه کرد و سیما خراشید و بر سر زد.
و باید سر به آسمان برد و دل به دریا زد و چنگال به سیمایِ زشتِ جهل و انحراف افراط و خشونت زد.
سخن از محسن حججی شهید مدافع حرم به میان آوردهایم و یادی میکنیم از شیرمرد نامدار استان کهگیلویه و بویراحمد، سردار سربلند دفاع مقدس و تنها شهید گرانقدر دیارمان در دفاع از حریم حرم، شهید ستار اورنگ.
هرچند که اینان علی اکبرهای زماناند و مهر تایید بر پیشانی مبارک حق و لکه ننگ بر تارک یزیذیان زمان زدهاند و هرچند که شاید فرزندانِ پدر به چشم ندیده شهدا از درون مان باخبر نباشند، اما باید گفت که ما آزادگان عالم گرچه شرمندهایم و زبانی قاصر، دستی کوته و چشمانی گریان داریم و روسیاهی مان عیان تر گشته، اما نیک می دانیم آنگونه که قطره قطره خونِ گلو و رگهای بریده و دستان قلم شده علی اکبرها و عباسهای حسین در تاریخ ماندگار شدند، خون گلوی محسن حججی و اشکهای سرد فرزندش نیز تاریخ و ظلمها و جورهایش را، تاریخ و وقایع شنیعش را، تاریخ و ناپاکیهایش را، تاریخ و صهیونیستش را، تاریخ و فرزندان نامشروعش را، تاریخ و سعودیاش را، تاریخ و جلادان متحجرش را، تاریخ و اعراب خائنش را به محاکمه و مواخذه خواهد کشاند و با تیغ برّانِ حق، گردن خواهد زد.
اکنون که این سطور مختصر را قلمی مینمایم، بغضم در گلو قفل گردیده و میخواهم یکبار دیگر فریاد «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» بزنم و هرآنچه در دل دارم بر سر بی غیرتان و پلیدان عرب، این دشمنان دیرینه آزادی، انسانیت، اسلام و تشیع فرو ریزم.
اشهد ان لااله الی الله! چه کسی میگوید تاریخ تکرار نمیشود؟
میخواهم بغض چهار دهه ایام را بشکنم، فریاد برآرم و هوار بکشم.
من اعتقاد دارم که مشیت براینست، بسی هابیلیان زمان مورد قهر جاهلانه قابیلیان زمان واقع شوند و بسی فرزندان پاک انسان قربانی پلیدیها و پلشتیها شده و گردن زده شوند و در صحرای غربت، بی سر رها شوند تا ما سربلند و آزاد بر پهنه آسمانها و زمین سیّار باشیم.
محسن ایران! شاهد باش: میخواهم در گوش تاریخ فریاد زنم که آدمهایش هیچ گاه به فراموشی نسپارند، لحظه ای را که چون شیر زنجیر شده در دستان ذلیلِ فرزند نامشروع داعش و ابوسفیان اسیر گشتی، بی آنکه ذره ای از پهلوانی و شیر بودنت بکاهد.
حججی و حججیها محتاج و نیازمند ما نیستند، بلکه ما برای تکامل معنوی به فداکاری و رشادت آنها محتاجیم و باید حججی شویم.
چه کنم؟! نه پایی برای رفتن، نه دستی برای یازیدن و نه حرفی برای گفتن دارم.
اعتراف میکنم که صرفنظر از هیاهوها، جنجالها، مرزبندیها و فراز و نشیبهای دنیوی، آزادی و آرامش روزها و شبهای بی تو بودنم را مدیون نبودنت، مدیون خداحافظیات، مدیون فواره خون پاک رگها و گلویت هستم که صدای زجه ها و فریاد آزادگیات را تا عرش رساندند.
آزادی شبها و روزهای بی تو بودنم، بهای قطره قطره خون سرخ توست که چون دریایی بیکران در نظرم جاری است.
آنگونه که در لحظه خداحافظی به پای مادرت افتادی، تا پای جان از بزرگ بانوی روایتگر عاشورا دفاع نمودی تا جاودانه بمانی.
دیر زمانی است که پیِ یافتن راهی برای رهایی از آشوبهای بین حق و باطل ام و جز توکل به خدا و استقامت در برابر کفر و حمایت از حق راهی نیافتهام.
نیک در خاطرم هست، در زمان دفاع مقدس میگفتیم:
هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار امانش نمیدهد.
حال تفاوتها رنجی به درازای تاریخ بر بشریت تحمیل نموده است که فقط آزادگانِ از دنیا بریده را یارای مبارزه با این تحمیل انسان کش میباشد.
و اکنون بی هیچ تردیدی میبینیم که اصل «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» محقَق گردیده و زمان و زمین بر شیعیان علی، کربلایی شده است.
و باید دم به دم «هیهات من الذله» گفت و در غم جور روا شده بر فاطمیون، حسینیون و علویون مویه کرد و سیما خراشید و بر سر زد.
و باید سر به آسمان برد و دل به دریا زد و چنگال به سیمایِ زشتِ جهل و انحراف افراط و خشونت زد.
سخن از محسن حججی شهید مدافع حرم به میان آوردهایم و یادی میکنیم از شیرمرد نامدار استان کهگیلویه و بویراحمد، سردار سربلند دفاع مقدس و تنها شهید گرانقدر دیارمان در دفاع از حریم حرم، شهید ستار اورنگ.
هرچند که اینان علی اکبرهای زماناند و مهر تایید بر پیشانی مبارک حق و لکه ننگ بر تارک یزیذیان زمان زدهاند و هرچند که شاید فرزندانِ پدر به چشم ندیده شهدا از درون مان باخبر نباشند، اما باید گفت که ما آزادگان عالم گرچه شرمندهایم و زبانی قاصر، دستی کوته و چشمانی گریان داریم و روسیاهی مان عیان تر گشته، اما نیک می دانیم آنگونه که قطره قطره خونِ گلو و رگهای بریده و دستان قلم شده علی اکبرها و عباسهای حسین در تاریخ ماندگار شدند، خون گلوی محسن حججی و اشکهای سرد فرزندش نیز تاریخ و ظلمها و جورهایش را، تاریخ و وقایع شنیعش را، تاریخ و ناپاکیهایش را، تاریخ و صهیونیستش را، تاریخ و فرزندان نامشروعش را، تاریخ و سعودیاش را، تاریخ و جلادان متحجرش را، تاریخ و اعراب خائنش را به محاکمه و مواخذه خواهد کشاند و با تیغ برّانِ حق، گردن خواهد زد.
اکنون که این سطور مختصر را قلمی مینمایم، بغضم در گلو قفل گردیده و میخواهم یکبار دیگر فریاد «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» بزنم و هرآنچه در دل دارم بر سر بی غیرتان و پلیدان عرب، این دشمنان دیرینه آزادی، انسانیت، اسلام و تشیع فرو ریزم.
اشهد ان لااله الی الله! چه کسی میگوید تاریخ تکرار نمیشود؟
میخواهم بغض چهار دهه ایام را بشکنم، فریاد برآرم و هوار بکشم.
من اعتقاد دارم که مشیت براینست، بسی هابیلیان زمان مورد قهر جاهلانه قابیلیان زمان واقع شوند و بسی فرزندان پاک انسان قربانی پلیدیها و پلشتیها شده و گردن زده شوند و در صحرای غربت، بی سر رها شوند تا ما سربلند و آزاد بر پهنه آسمانها و زمین سیّار باشیم.
محسن ایران! شاهد باش: میخواهم در گوش تاریخ فریاد زنم که آدمهایش هیچ گاه به فراموشی نسپارند، لحظه ای را که چون شیر زنجیر شده در دستان ذلیلِ فرزند نامشروع داعش و ابوسفیان اسیر گشتی، بی آنکه ذره ای از پهلوانی و شیر بودنت بکاهد.
حججی و حججیها محتاج و نیازمند ما نیستند، بلکه ما برای تکامل معنوی به فداکاری و رشادت آنها محتاجیم و باید حججی شویم.
چه کنم؟! نه پایی برای رفتن، نه دستی برای یازیدن و نه حرفی برای گفتن دارم.
اعتراف میکنم که صرفنظر از هیاهوها، جنجالها، مرزبندیها و فراز و نشیبهای دنیوی، آزادی و آرامش روزها و شبهای بی تو بودنم را مدیون نبودنت، مدیون خداحافظیات، مدیون فواره خون پاک رگها و گلویت هستم که صدای زجه ها و فریاد آزادگیات را تا عرش رساندند.
آزادی شبها و روزهای بی تو بودنم، بهای قطره قطره خون سرخ توست که چون دریایی بیکران در نظرم جاری است.
آنگونه که در لحظه خداحافظی به پای مادرت افتادی، تا پای جان از بزرگ بانوی روایتگر عاشورا دفاع نمودی تا جاودانه بمانی.